ندا نیک روش چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۰

روزنامه نگاری که بتواند از محمدرضا شاه پهلوی، جواهر لعل نهرو و آندروپوف تا خوان کارلوس، فیلد مارشال مونتگمری، دیوید راکفلر و آلبرت اینشتین را ببینند و با آن ها گفت وگو کند، «دیداری دوباره با تاریخ» داشته است. انتخاب این نام برای کتاب محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار 91 ساله مصری که شرح دیدار هایش با چهره های تاریخ ساز قرن بیستم است، از این رو بامسماست؛ چنانکه خودش هم شهادت داده «در این باره خوش اقبال بوده ام. شرایطی که در آن می زیستم فرصت داد که قله های جهان معاصر را ببینم و گاه در میانشان زیست کنم و ناظر احوالشان باشم و با خود به این بیندیشم که روزگار این افتخار را به من داده که با واسطه تاریخ سازان و دست اندرکاران مستقیم ساختن تاریخ، در محضر تاریخ دانش بیاموزم... شاید گزاف نگفته باشم اگر بگویم شدت اهمیت مسائل خاصی مرا به انتخاب کسان خاصی هدایت کرد.

موضوع دموکراسی مرا به خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا کشاند. موضوع جنگ و صلح برایم خاطره دیدار هایم با مونتگمری، سردار پیروز العلمین بود. خطر جنگ هسته ای، که بیخ گوش ماست، مرا به یاد دیدارم با آلبرت اینشتین انداخت و همین طور درباره دیگران.»

برشهایی از کتاب «دیداری دوباره با تاریخ»

روایت انیشتین از تولید بمب اتمی

اینشتین روایت می کند که چگونه بدون اینکه فکرش را بکند به بمب اتم رسید:«تابستان 1939 بود. جنگ جهانی دوم هنوز آغاز نشده بود اما فضای بین‌الملل جنگ را تقریبا حتمی کرده بود... همه نگران جنگی بودیم که هر لحظه ممکن بود دربگیرد. من خودم ساعت‌ها در دفترم می‌ماندم و به این فکر می‌کردم که در جنگ تازه علم چه وظیفه‌ای دارد و چه باید بکند. به احتمالات زیادی فکر می‌کردم اما هیچ کدامشان احتمال استفاده تسلیحاتی از فناوری هسته‌ای نبود. اصلا فکرش را نمی‌کردم. برخی دوستان مرا متوجه آن کردند به نحوی که مایه نگرانی‌ام شد. آن‌ها جزئیات تلاش‌های دو نفر از همکارانمان در آلمان را برایم توضیح دادند (اتو هاهن و فریتس استراسمن) و اینکه آن‌ها توانسته‌اند اتم اورانیوم را بشکافند. نگران شدم چون اگر هیتلر می‌توانست دانش هسته‌ای را در جنگ به کار بگیرد فاجعه‌ای بی‌حد و مرز برای نوع بشر رخ می‌داد...

یکی از همکاران خبر داد که هیتلر پس از آنکه به چک‌واسلواکی دست پیدا کرده صادرات اورانیوم این کشور را متوقف کرده است. دیگر مطمئن شدم که نازی‌ها واقعا به بمب هسته‌ای فکر می‌کنند...ناگهان همه با پرتاب اولین بمب هسته‌ای به هیروشیما و دومی به ناکازاکی غافلگیر شدیم. وقتی خبر را شنیدم نوعی عصبانیت و نفرت به من دست داد. جنگ عملا تمام شده بود و اصلا لزومی به این کار نبود. اینکه انسانی از توحش هسته‌ای پرده بردارد واقعا نفرت‌انگیز است... نفرت‌انگیز...ساعت‌ها می‌نشستیم و به خطر‌ها و عواقب آن فکر می‌کردیم. نظر آن‌ها این بود که مستقیما نامه‌ای به روزولت بنویسم و همین کار را هم کردم.

نامه‌ام به روزولت مختصر بود. در آن نامه، تحقیق‌هایی که درباره انفجار اتم شده بود و امکان ساخت بمب اتمی با نیروی تخریبی شدید را به اجمال مطرح کردم و گوشزد کردم که آلمانی‌ها مشغول کار کردن روی این پروژه‌اند. بعد چند پیشنهاد کردم: توجه کردن به تحقیقات دانشمندان ساکن آمریکا در این باره و حمایت از آن و پیش بردن آن‌ها؛ جستجوی منابع کافی اورانیوم با کیفیت که در معدن‌های کانادا زیاد بود؛ تاسیس نظامی برای اداره این تلاش‌ها و تحقیقات به هدف پیشی گرفتن از هیتلر یا دست‌کم رسیدن به او. نمی‌دانم آن نامه چه شد، روزولت تقریبا سه ماه بعد جوابم را داد و در نامه‌اش گفت که به آنچه گفته‌ام اهمیت می‌دهد. برایم عجیب بود که این قدر دیر جواب داد. من یک ماه قبل از جنگ نامه‌ام را فرستاده بودم و او دو ماه بعد از شروع آن جوابم را داده بود. به هر حال مهم این بود که توجه نشان داده بودند. با همکاری انگلیس - که آن هم به موضوع توجه نشان داده بود - و کانادا، مرکزی برای تحقیقات تاسیس کردند و مدیریت علمی آن را به اوپنهایمر بیچاره سپردند... من به روند ساخت بمب هسته‌ای نزدیک نبودم اما این پروژه را از دور دنبال می‌کردم. بیشترین چیزی که برایم مهم بود این بود که هیتلر در ساخت آن جلو نیفتد. پیشرفت پروژه رضایتبخش بود و مانند جنگ با نازی‌ها خوب پیش می‌رفت.

بالاخره چنانکه می‌دانی، نازی‌ها تسلیم شدند و دیگر حتی اگر بمب آماده هم بود نیازی به استفاده از آن نبود. من و همه کسانی که در جریان بودیم نفس راحتی کشیدیم. برخی دوستان به خصوص زیلارد (لئو زیلارد، ستاد زیست‌شناسی دانشگاه کلمیبا) از من خواستند که نامه‌ای دیگر به رئیس‌جمهور جدید، ترومن بنویسم و از او بخواهم که از استفاده از بمب اتم خودداری کنند چون دیگر لزومی به آن نیست. جنگ با فاشیسم تقریبا به پایان رسیده بود. نازی‌ها تسلیم شده بودند و متحدانشان در توکیو نمی‌توانستند به تنهایی ایستادگی کنند، در ضمن آن‌ها در رقابت تسلیحاتی برای رسیدن به بمب اتم نبودند. نامه نوشتن به ترومن را چندان ضروری نمی‌دیدم، بالاخره انسان‌های دیگر هم عقل دارند؛ وقتی ما می‌فهمیم که انگیزه‌های استفاده از بمب دیگر منتفی شده لابد دیگران هم - به خصوص اگر تصمیم‌گیری بر عهده‌شان باشد - می‌فهمند. ناگهان همه با پرتاب اولین بمب هسته‌ای به هیروشیما و دومی به ناکازاکی غافلگیر شدیم. وقتی خبر را شنیدم نوعی عصبانیت و نفرت به من دست داد. جنگ عملا تمام شده بود و اصلا لزومی به این کار نبود. اینکه انسانی از توحش هسته‌ای پرده بردارد واقعا نفرت‌انگیز است... نفرت‌انگیز...»

نام کتاب: دیداری دوباره با تاریخ/ نویسنده: محمد حسنین هیکل/ برگردان: احسان موسوی خلخالی/ ناشر: نشر میترا/ چاپ اول: 1393 458 صفحه/ 23500 تومان



شارژ سریع موبایل