این مجموعه شامل 25 داستان از نویسندگان انگلیسیزبان است ، همچنین از برخی نویسندگانی که تاکنون از آنها اثری به فارسی ترجمه نشده مانند ادموند ویلسون ، داستانی آمده است. این داستانها به انتخاب خود مترجم گرداوری شده و کارهایی است که او دوست دارد. در آغاز هر داستان هم درباره اینکه چرا این داستان انتخاب شده ، توضیحی داده است.
یادداشتی از مترجم در پیشانی هر داستان نوشته شده که به شناخت آن اثر کمک میکند. اما مترجم کتاب مینویسد: «سعی کردهام اثر هر نویسندهای را که ترجمه میکنم، به خواننده نیز تصویری گویا و روشن از خالقش به دست دهم. مثلاً هربار از داستاننویس محبوبم، جان جیپور، داستانی میخوانم، فوراً خودش را میبینم که صبح زود از آپارتمان کوچکش بیرون میآید، از راهرویی نیمه تاریک میگذرد و با آسانسور میرود طبقه پایین توی زیرزمین، وارد اتاق کوچک بدون پنجرهای میشود که فقط در آن یک میز و صندلی است(خودش آن را به اتاق بازجویی تشبیه میکند).
اخوت معتقد است برخی برای امرار معاش ترجمه میکنند و برخی دیگر با ترجمه وارد چالش میشوند و به اصطلاح میخواهند مچ بیندازند… البته هر مچ اندازیای به پیروزی منجر نمیشود… همیشه نمیتوان پشت حریف را به خاک مالید و پیروز شد.
کتاب «به انتخاب مترجم» ترجمه احمد اخوت در شمارگان هزار و 500 نسخه با قیمت 14 هزار و 500 تومان به تازگی از سوی نشر افق منتشر شده است. این کتاب فرصت آشنایی با نویسندگان بزرگی چون مارسل پروست، کاترین مانسفیلد، ولادیمیر ناباکوف، کوبو آبه، خولیو کورتاسار، برنارد مالامود، اٌ.هنری و… را به خواننده میدهد.
«کار نویسنده»، «واژهنگاری چینی»، «قصیده کافه غم» و ترجمه آثاری از خورخه لوئیس بورخس و ویلیام فاکنر برخی از آثار احمد اخوتاند.
گفتگوی زیر با احمد اخوت و درباره مجموعه داستان "به انتخاب مترجم" انجام شده است.
- میتوان گفت در کتاب "به انتخاب مترجم" به نوعی وضعیت "من و دیگری" مورد توجه مترجم قرار گرفته و هر یک از داستانها لایههای مختلفی از درون نویسنده را بر ملا میکند. مثلا در داستان احساسات فرزندی مادرکش، به نظر میرسد پروست به شدت تحت تاثیر گرایش شخصیاش به مادر، فضای این داستان را در ذهن خود پرورانده است. به نظر شما تا چه حد میتوانیم تاثیر روانشناسی فروید را در این اثر دنبال کنیم؟
در این مجموعه داستان، توجه به قضیه "من و دیگری" صد در صد وجود دارد. این مقوله چه به صورت خودآگاه و چه ناخودآگاه یکی از موضوعاتی است که همیشه مشغله ذهنی من بوده و هنوز هم هست و در این کتاب هم در خیلی موارد به شکل ناخودآگاه به آن پرداخته شده، ولی من در پی توجه به بحث روانشناسی فروید که شما مطرح کردید نبودهام. البته این موضوع همیشه برای من مطرح بوده که ما چقدر از نوشتن به شکل نقاب استفاده میکنیم ، چقدر با پنهان شدن پشت سر دیگری و از دهان دیگری حرفهایمان را میزنیم. اینجا هم همینطور است. شاید تمایلاتی منطبق بر نظریات فروید، در پروست وجود داشته یعنی عشق به مادر که قابل انکار نیست و مابهازاهای داستانیاش هم در داستانهای پروست فراوان است. ما عشق به مادر را در مرگ مادر و مادربزرگ در دو سه جلد "زمانهای از دست رفته" میبینیم، ولی فکر نمیکنم پروست با اعتقاد به نظریهای خاص یا به شکلی خط کشی شده و آگاهانه از آن استفاده کرده باشد.
این که مساله البته وجود داشته که نویسندگان مختلف در مواردی در آثار خود به زاویه دیدهای مشابهی برسند. ولی در این دو مورد که شما مثال زدید، خودم متوجه چنین شباهتی نشدم و این البته خاصیت داستان است که در نگاه مخاطب، به بازخوانیها و برداشتهای مختلفی منجر میشود ولی من حداقل زمانی که این مطلب و نقد مربوط به آن را مینوشتم بیشتر ذهنیتم به قضیه من و دیگری در آثار شرلی جکسن معطوف بود. شاید چنین خصوصیتی در داستان ناباکوف هم وجود داشته ولی توجه به آن برای من به صورت آگاهانه نبوده. برای من کشف همان سه گانه شرلی جکسن مطرح بود. من داستانهای مختلفی از این نویسنده خواندهام . این سه گانه در سه مبدا مختلف نوشته شدهاند و موضوع من و دیگری به شکل ناخودآگاه برای نویسنده در این سه داستان مطرح شده و یکی از دست آوردهای کتاب به انتخاب مترجم این است که این سه داستان کاملا پراکنده و دور از هم را به این شکل گرد آورده ام و کسی تا به حال به آن اشاره نکرده چون در واقع چیزی به عنوان سه گانه در داستانهای شرلی جکسن وجود ندارد.- در این مجموعه میتوان به یک سری تشابهات نگرشی میان نویسندگان مختلف رسید. مثلا در داستان "خصم و داور" شرلی جکسون، ما با "دیگری" مواجه می شویم که در واقع بُعد دیگری از ساختار شخصیت زن را نشان میدهد و میشود گفت تصوری از آینده ی او را پیش رو میگذارد. در داستان "تیغ" ناباکوف هم میبینیم که نام مستعار به تدریج در شخصیت اصلی داستان درونی میشود .شما به بروز چنین شباهتهایی در زاویه دید نویسندگان مختلف، معتقد هستید؟
- البته یک تفاوت عمده که در این سه گانه به نظر میرسد این است که در دو داستان اول مواجهه با خود در قالب دیگری، در دو شخصیت همجنس اتفاق میافتد ولی در داستان سوم در واقع شخص در شرایط جبری و در قالب شخصیتی از جنس مخالف قرار میگیرد.البته این موضوع شباهت این سه داستان را زیر سوال نمیبرد ولی میان آنها اندکی فاصله می اندازد .
برداشت شما در جای خود محترم است ولی به نظر من مساله تفاوت جنسیت چندان وجه تمایزی ایجاد نمیکند و عامل جدا کننده نیست. به نظر من هر سه اینها در یک راستا قرار دارند. البته قبول دارم که چنین تضادی هم دیده میشود.
- شما به رابطه بینامتنی بین داستانهای این مجموعه قائل هستید؟
به هر صورت بازخوانیهای مختلف به گوشههای در سایه مانده نور میتاباند و آنها را قابل رویت میکند. حتما این موردی هم که شما اشاره میکنید هست. خوبی بازخوانی به همین است که شما نوعی چیزهایی را در متن میبینید که تا به حال کشف نشده در سه گانه هم چنین اتفاقی افتاد که قطعا خود نویسنده هم از آن آگاهی نداشته ولی در دوران دیگری در سرزمین و شرایط دیگری این موارد ممکن است نوعی بازخورد پیدا کند، که نویسنده به آن اشراف نداشته است.
- در کتاب "به انتخاب مترجم" غلبه لحن و ساختار نوشتاری مترجم در متن، به شدت حس میشود به شکلی که به نظر میرسد مترجم قصد داشته مهر خود را پای این ترجمهها بکوبد آیا تعمدی در اجرای ترجمه به این شکل در آثار شما وجود دارد؟
این اتفاقی است که خود به خود به وجود میآید. بعضی وقتها ممکن است شما حتی لهجه اصفهانی را هم در ترجمه ها ببینید. این که تکیه کلامها به صورت تداول زبانی فرد و به شکل لحن خودش را نشان میدهد و در بسیاری موارد خودآگاهانه نیست که مترجم حتما بخواهد از خودش نشانه ای به جا بگذارد ولی به کار گرفته شدن نشانههای فردی و لحنی نویسندهها به خصوص مترجمها امری اجتناب ناپذیر است. چون به نظر میرسد مترجم نقش زیادی در متن ندارد و تنها به عنوان واسطه عمل میکند، در حالی که اینطور نیست و کار مترجم خیلی بیشتر از یک واسطه است و بسیاری از لایههای درونی مترجم را میتوان در آثارش دید. طبعا ترجمههای من هم از این قائده مستثنی نیست و حتی گاهی تکیه کلامها و لهجه هم در متنها دیده شود. من مقدار زیادی از این نشانهها را جمع کردهام و خیلی دلم میخواهد مطلب مستقلی بنویسم درباره همین نشانههای غیر مستقیم و حضور شخصی و کلامی که میتوان از نویسنده در متن پیدا کرد. مثلا این که نویسندهها چه نشانههایی در زبان انگلیسی از خودشان باقی گذاشتهاند و البته میزان این تاثیرات هم متفاوت است و حتی بعضی از آنها تعمدی بوده.
- یک سوال روشن از شما میپرسم. آیا شما لحن و کلام نویسنده را در ترجمه به صورت خودخواسته به لحن خودتان تبدیل میکنید؟ مثلا ممکن است متنی فاخر و یا برعکس به زبانی عامی و ساده نوشته شده باشد، آیا شما همه این متنها را با لحن و کلام مخصوص به خودتان بر میگردانید ؟
نه. سعی بر این است که مترجم برداشتی از کار نویسنده را در زبان مقصد انعکاس بدهد. آنچه که شما میبینید، برداشت مترجم است و ما حتی مواردی را داریم که تفاوت ترجمه ها از زبان فاخر تا عامیانه تغییر یافته است. این برمیگردد به عمق و دقت نظر مترجم و برداشت او از متن. من به شخصه کمتر کسی را میشناسم که در فارسی، نگاه درونی به انگلیسی داشته باشد. بیشتر با واسطه عمل میکنند و در نتیجه در خیلی موارد برداشت شخصی میشود. البته در مورد آثار فاخر و عامیانه تفاوت به حدی است که مترجم را وادار به مراعات فضای متن میکند، ولی ترجمه یک متن بینابینی به برداشت مترجم برمیگردد.