این مثل را در مورد كسی می گویند كه به مال و مقامش می بالد و می نازد و مغرور می شود.
روزی روزگاری در یکی از روزهای گرم و تابستانی ملانصر الدین توی خانه اش لم داده بود و استراحت می کرد.
ضربالمثل گونهای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آنها نهفته است. بسیاری از این داستانها از یاد رفتهاند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با اینحال، در سخن بهکار میرود.
تولکویه دئدیلر هانی شاهدون دئدی قویروغوم.... «به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت: دمبم.»
حضرت نوح پیامبر خدا بود . عمر زیادی کرد ، و تمام مدت مردم را به خداپرستی دعوت می کرد . اغلب مردمی که در زمان او بودند به دعوت او توجه نکردند و ایمان نیاوردند.
یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا، مرد دنیا دیده ای بود که در خانه اش به روی دوست و دشمن باز بود. عقیده داشت که مهمان، حبیب خداست و به همین دلیل شب و روزی نبود که یکی دو نفر در خانه اش مهمان نشده باشند.
یکی بود یکی نبود، مرد فقیر و بیچاره ای بود که به هر کار دست می زد بد می آورد و موفق نمی شد. مرد بیچاره روز به روز فقیرتر و بدبخت تر می شد و کاری از دستش ساخته نبود. یک روز دوست قدیمی اش به سراغش آمد.