میترا جلالی يكشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۰

مجموعه‌داستان «وقتی کلاغ‌ها می‌رقصند» نوشته مریم فرهادی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

مریم فرهادی داستان‌نویس جوان کشور و متولد سال 67 است که «وقتی کلاغ‌ها می‌رقصند» اولین مجموعه‌داستانی مستقل او محسوب می‌شود.

داستان‌های این مجموعه از سال 88 تا 91 نوشته شده‌اند که بیشتر آن‌ها متعلق به سال 88 است. اسامی داستان‌های کتاب عبارت است از: «مولکان یک چشم»، «بوی سیگار خوش‌کش وطنی»، «شازده کوچولو»، «دو نفر توی دیوار»، «وقت‌هایی که یک غریبه...»، «مرض انگشت‌ریزی»، «آمادیلو» و «بادهای زمستانی».

در قسمتی از داستان «بادهای زمستانی» می‌خوانیم:

«وقتی از میان آن همه شلوغی گذشتم، دیدمش که سبد به دست، در حالی که هنوز موها صورتش را پوشانده بودند، با آن دامن قرمز پُر چین گلدار و آن کت کوتاه دو دکمه‌ای (که او را شبیه عروسک‌های چینی کرده بود)، نشسته است درست روی بند رخت پاره‌شده من، روی لباس‌های تر و تمیزم که حالا دیگر بلااستفاده شده بودند.

حرفی نزد. همان‌طور نشسته بود آن‌جا و انگار هنوز گیج و منگ بود. نمی‌دانستم دقیقا باید چه بگویم. فکر کردم که او حتما آن‌قدر پول ندارد که بتواند هزینه لباس‌های از دست رفته و بند رخت نه‌چندان نو من را بدهد. ولی خب، شاید می‌توانستم از او به اندازه خسارتم کار بکشم. بنابراین دستان ظریف و کوچکش را گرفتم و یکراست فرستادمش توی وان حمام. راستش، وقتی حوله سفید کهنه‌ام را که یادگار مادربزرگم بود دورش پیچید و موهای زیتونی‌اش را کنار زد، تازه چشم‌های بزرگش را دیدم...»

این کتاب با 80 صفحه، شمارگان 660 نسخه و قیمت 5 هزار تومان منتشر شده است.

نگاهی به این مجموعه:

اگر بخواهیم برای ورود به بررسی کتاب «وقتی کلاغ ها می‌رقصند» نوشته مریم فرهادی مدخلی بگشاییم، بهتر است از رئالیسم شروع کنیم که داستان‌های این مجموعه به سمت این نوع ادبی مخصوصا رئالیسم روان شناختی و در پاره‌ای به رئالیسم جادویی میل دارد.

کادن در تعریف رئالیسم روان شناختی عنوان می کند: رئالیسم روان شناختی به معنای وفاداری به حقیقت با تشریح کارکرد درونی ذهن، تحلیل اندیشه و احساس، نمایش سرشت شخصیت ومنش اوست.چنین رئالیسمی البته به یک شخصیت ساختگی برای سلوک در شخصیت نیاز دارد، نویسنده واقع گرا در پی آفریدن تصویری است که به علت شباهتش به ادراک ما از زندگی مجذوب‌کننده است.

اگر بخواهیم برای رئالیسم روان شناختی نمود عینی در این کتاب مثال بیاوریم بهتر است از داستان سوم این کتاب«‌شازده کوچولو» نام ببریم که راوی در این داستان هم مانند سایر داستان‌ها اول شخص است واین روایت اول شخص بدون تغییر راوی یا هرگونه تغییر روایت در اکثر داستان‌های این مجموعه به چشم می‌خورد.در این داستان که ابتدا با توصیفاتی که از زبان اول شخص است شروع می شود ما را وارد فضای داستان می کند و این توصیف گری تا آخر داستان ادامه دارد.ولی راوی اول شخص از آن جهت که تنها به ذهن خود دسترسی دارد و نمی تواند داستان را از بیرون روایت کند چرخش چندانی ندارد و بیشتر درگیر تاثرات و دریافت های درونی خود است در بعضی مواقع محدود کننده است که البته مناسب با فضای این داستان «شازده کوچولو» است ولی به عنوان مثال در داستان اول این مجموعه «مولکان یک چشم» اگر روایت چرخش پیدا می کرد یعنی در مواقعی راوی به سوم شخص تغییر پیدا می کرد بسیار می توانست به روند داستان کمک کننده باشد.

در بعضی از داستان‌ها شخصیت ها به خوبی پرداخت نشده‌اند که مثال بارزش همین داستان اول است که گنگی که می توانست کمک کننده به روند داستان باشد می بینیم که در بعضی مواقع نقش مخربی هم دارد.ولی مثلا پرداخت داستان و شخصیت در داستان در داستان « آمادیلو» مناسب و خوب است.این داستان که یک داستان با رگه های سورئالیست است بر اساس استعاره بازنمایی می شود، عجیب بودن شخصیت‌های داستان به نوعی واقع نمایی با استعاره است و این غیر منطقی بودن خود دارای یک منطق خاص است وبه نوعی از انزوایی که بر فرد در اثر عدم همگرایی با جامعه (که در اینجا جنبه یک نقصان در ساختار بدن گرفته است)به او تحمیل می شود او را به انزوایی می کشاند که در نهایت همه چیز را برای او تمام می کند.

نگاهی که دربیشتر داستان‌های این مجموعه جاریست نگاهی زنانه است. این نگاه زنانه و حتی لحن به صورت مشخصی در شخصیت‌ها این مجموعه وجود دارد مانند همین داستان اول که راوی یک پسر است هم تا اندازه ای وجود دارد.

مسئله دیگر ایجاد تعلیق در مسئله از طریق شخصیت پردازیست که با خلق شخصیت سورئالی مانند آمادیلو صورت می‌گیرد ونکته جالب‌تر شخصیت محور بودن داستان‌ها است که ما را به یاد موراکامی و تکنیک هایی که او در کتاب کجا ممکن است پیدایش کنم به کار می برد. و باید گفت که نویسنده این مجموعه بی تاثیر از شیوه نوشتن موراکامی نبوده است.

مسئله‌ای که در این مجموعه داستان تا حدودی داستان‌ها را تقویت و همراهی مخاطب را برای ادامه داستان در پی دارد، پیرنگ و شناخت آن توسط نویسنده است، که باعث جذابیت داستان وهمراهی مخاطب می شود، مخصوص در دو داستان «انگشت‌ریزی» و «آمادیلا» که پیرنگ علاوه بر تقویت ساختار داستان پایان آن را لو نمی دهد.

مسئله دیگر نامگذاری داستان‌هاست که به خوبی در خدمت درونمایه داستان قرار دارد مثل همین داستان «شازده کوچولو»، که متناسب با شخصیت داستان است، یا همین داستان «آمادیلا» که از یک نام نامتعارف برای داستانی با شخصیت سورئال سود جسته است.



شارژ سریع موبایل