حمید ساهر پژوهشگر هنرهای سنتی: عبور از کلیشهها را از بچهها آموختم.
«آتش در دل تاریکی» عنوان کتابی است به قلم حمید ساهر که پژوهش و نگرشی متفاوت به فعالسازی خلاقیتهنری کودکان دارد. این کتاب بتازگی توسط نشر دنیای نو منتشر شده است.
در مورد کودکان واقعیت این است که طبیعت بسیار گوناگون آنها با هیچ تکنیک و روش مشخص و از پیش تدوین شده ای سازگار نیست و تفاوتی آشکار با بزرگسالان دارد. هرگونه کمک به کودکان باید آگاهانه، در مقطع زمانی مناسب و در محیط خاص زندگی آنها شروع شود. در این صورت است که می توان امیدوار بود با نیروی ابداع و توانایی منحصر به فرد مربی ای که مسلح به دانسته ها و تجربیات گسترده و معتقد به جستجوی فضاهای تازه آموزشی باشد، می توان به کودکان نزدیک شد و به طور غیرمستقیم به آنها کمک کرد، تا خلاقیت هنری آنها بیدار یا فعال شده و به جریانی سازنده و پایدار کشیده شود. به این ترتیب است که کودکان خواهند توانست با جستجوی بی واسطه و بی حد و مرز، نقش طبیعی خود را در زندگی خلاق شان ایفا کنند.
کتاب «آتشدر دل تاریکی» حاصل بیست سال تجربه تدریس در زمینه خلاقیت هنری کودکان است و مراحل مختلف آزمون و خطا؛ چرا که او معتقد است با استفاده از روش پیشینیان در زمینه آموزش کودکان به خطا رفته و شکوفایی خلاقیت هنری کودکان فقط با شکستن کلیشهها و چارچوبها امکانپذیر است.
حمید ساهر فرزند حبیب ساهر پدر شعر نو ترکی ایران است که دوست و همکلاسی محمدحسین شهریار بود و به گمان بسیاری منظور شهریار از «شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر» حبیب ساهر است. دیوان اشعار حبیب ساهر در میان مردم آذری زبان کشورهای همسایه مانند ترکیه، آذربایجان و... از ارزش و اهمیت خاصی برخوردار است.
بخش هایی از گفت و گویی با حمید ساهر پیرامون «آتش در دل تاریکی»
آقای ساهر! کتاب آتش در دل تاریکی حاصل پژوهشهای شما در حوزه خلاقیتهای هنری کودکان ایرانی است؟
بله در مورد بچههای ایرانی کار میکردیم. اما طیف وسیعی از بچهها بودند، بچههای جنوب شهر، شمال شهر و مرکز شهر. بچههای پرورشگاهی یا بچههای دارالتأدیب و بچههای مدارس شبانهروزی. بچههای کرد، لر، ترک و... بعد ازآن ، والدین، مربیان هنر و... این تستها بسیار وسیع و جامع بود و شامل آموزشهای هنر نقاشی، مجسمه سازی، تئاتر و... می شد.
پس از این تستها مدت یک سال کار مجسمهسازی را متوقف کردم و نشستم نتایج تحقیق و پژوهش خودم را راجع به آموزش هنر در بین بچهها جمع بندی و تدوین کردم البته این کتاب را دوبار تألیف کردم.
مخاطبان این کتاب را چه گروهی در نظر گرفتید، بچهها یا بزرگسالان؟
طیف وسیعی از افراد میتوانند مخاطب این کتاب باشند. آموزش هنر در هر نقطه از دنیا شامل همه مربیان میشود برای اینکه تمام برداشتهای ما، تصورات ما، تکنیکهای ما راجع به آموزش و خلاقیت بچهها در این تستها نفی میشود. یعنی بچهها براساس نتایج این تستها به ما میگویند تمام روشهای شما در گذشته و امروز غلط است. من که بیست سال سابقه تدریس دارم، در این کتاب نشان دادم که نوزدهسال شیوه آموزش و خلاقیت که به کار میگرفتم، غلط بوده است. من در سالهای آخر توانستم بفهمم که تمام روشهای من و دیگر مربیان در ایران و دیگر نقاط جهان در زمینه آموزش هنر و خلاقیت کودکان اشتباه است.
فکر نمیکنید موضوع پژوهش و تحقیق شما به حوزههای دیگر هم قابل تعمیم است، مثلاً از کلاسهای ادبیات دانشگاهها و دانشکدههای ادبیات هیچ شاعر و نویسنده معروفی بیرون نیامد. از کلاسهای موسیقی آهنگساز برجستهای، از کلاسهای هنر هیچ نقاش صاحب سبکی و... متولد نشد؟
پیام کلی کتاب این است که چگونه ما چارچوبها را بشکنیم. شکستن چارچوبها خصوصاً در مقوله هنر حرف اول را میزند. یعنی شما اگر مثل بچهها، به صورت بنیادین معتقد به این نباشید که در درون خود چارچوبها را بشکنید، راه به جایی نمیبرید. همیشه میگویند در میان این خطوط حرکت کنید. کسی که از این خطوط عبور کند، فوری تذکر میگیرد. روی خط حرکت کردن از کودکی شروع میشود بعد هر چه که بزرگتر میشویم، این خطها هم پررنگتر و طولانیتر میشوند، یعنی تمام زندگی ما حرکت در میان این خطوط است.
چه شد که به فکر شکستن این کلیشهها و چارچوبها افتادید آن هم نوزده سال پس از تجربه آموزش کودکان؟
بچهها به من یاد دادند. به من نشان دادند که طبیعت انسان، نبوغ هنری انسان چگونه و با چه شیوه و در چه شرایطی شکوفا میشود؟ در ابتدا اما کلاسهای نقاشی، طراحی، مجسمهسازی، تئاتر و... هر کدام را جداجدا تشکیل میدادیم. بعدها متوجه شدم که بچهها تمام قابلیتهای هنری را یکجا دارند، یعنی بچهای که طراحی میکند، در عین حال میتواند مجسمهساز هم بشود، میتواند نویسنده هم باشد و تئاتر اجرا کند. اصلاًدر این تستها مشخص شد که استعداد اکتسابی است، ارثی نیست، ذاتی نیست. ما بچههایی را که مادرشان ادعا میکرد نقاشی کردن نمیتواند. بلد نیست، توانستیم خلاق بار بیاوریم.
وضعیت پژوهشگران دیگر کشورها در مقایسه با ایران چگونه است؟
شما وقتی به عنوان خارجی وارد کشوری مثل آذربایجان بشوید، به هیچ وجه اجازه کار به شما نمی دهند، یعنی نخست شهروندان خودشان را حمایت می کنند، بعد اگر لازم شد دیگران. اما در قوانین آنها یک استثنا هم وجود دارد که هنرمندان از این قاعده مستثنی هستند و میتوانند بدون مجوز در آنجا کار کنند و درآمد کسب کنند. حتی شامل خدمات دولتی هم میشوند. مردم در این کشورها برای هنرمندان و نویسندگان و... احترام ویژهای قائل میشوند، حتی پلیس این کشورها هم همین طورند. پلیسهای مرزی که در همه جای دنیا خشک و خشن هستند، اگر سازی روی دوش شما ببینند، خطوط چهرهشان و شیوه برخوردشان با شما عوض میشود.