آخرین انسان . موریس بلانشو. مترجم: ایمان گنجی. انتشارات رخداد نو. چاپ اول. تهران: 1393. 1000 نسخه. 110 صفحه. قیمت: 6500تومان.
«شاید تو استثنا خواهی بود، همان روشنایی که تاریک نمیشود. شاید تو از درهای دهشت بدون لرزشی عبور کنی که اینجا معادل آرامش است، همان رعشهی آرامشی است که موج به موج خود را بر آن بالا میکشیم و نگهبان سبکبارمان را نیز تا سطح خودمان ترفیع میبخشیم»
آخرین انسان
بلانشو در آخرین انسان به مفهومی میپردازد که نیچه جایی در کتاب چنین گفت زرتشتش بیان کرده و آن خوار شمردنیترین کسان و کسانی است که حقیرتر از انسان هستند. در این رمان بلانشو از زاویه دید اول شخص استفاده میکند. این رمان نیز مثل سایر رمانهایش دارای هیچ شخصیت به نامی نیست و شخصیتها با ضمایر معرفی میشوند. در این رمان راوی از کسی سخن میگوید که نامش را " او" خطاب میکند. راوی به ریزترین و پنهانیترین خصوصیات "او" و خودش در برخورد با "او" میپردازد. از احساس ترس و عشق و شادمانیها و سیاهترین رنجها. در نهایت هم " او" و هم "من" در سطرهای پایانی محو می شوند و به مرگی خاموش میروند.
بلانشو و شخصیتهای بینام
در مقدمه کتاب مترجم درباره این رمان مینویسند:" بلانشو هم در نظریه خویش و هم در نوشتار داستانیاش اهمیت فراروانی به ضمیر شخص غایب میدهد و همانطور که برای مثال در اثری مثل "کافکا تا کافکا" تا "مکالمههای بی پایان" نشان داده، نوشتار ادبی حتی کارکرد عمومی زبان را نوعی کشتن میداند و به همین خاطر تنش بین من و او بین محو شدن "من" و متصل شدن به اجتماع دوستان یا "ما" را میتوان در اغلب آثار او دید.
دشواریهای ترجمه
مترجم به دلیل همین کاربرد ضمایر ترجمه این متن را دشوار دانسته و درباره این رمان نوشته است به نظر میرسد بلانشو با نوشتن این رمان میخواسته است رمانی ضد تفسیری بنویسد. به عبارت دیگر آنقدر همه جملات این رمان انباشته از معنا هستند که کسب و کار تفسیر برای کشیدن معناهای پس از آنها و ارتباط دادنشان به گفتمانهای مختلف دلالتی کساد میشود. به نظر میرسد این استراتژی بلانشو در راستای فرار از بازنمایی باشد. او همچون دوست معاصر دیگرش پی یر کلوسوفسکی اساسا با هر چه سنگینتر کردن و مضاعف کردن بازنمایی آن را در هم میشکند. بنابراین لحن فاخر و جملات به ظاهر بیش از حد فلسفی این رمان را باید در راستای این استراتژی خواند.
بلانشو و مرگ
بلانشو این کتاب را در سال 1957 نوشت. او همواره در آثارش مفهوم مرگ را دنبال کرده است. مرگ مهمترین مضمون آثار اوست. بلانشو از مرگ نویسنده در متن سخن میگوید و در نظر او نویسندگی در همسایگی مرگ اتفاق میافتد. در این معنا که نویسنده درمتن خود را از خود میزایاند و با به پایان رسیدن متن، این زندگی نیز که در فاصله کلمات و سطرهای متن در هر لحظه اتفاق میافتد، به پایان میرسد.
بلانشو کیست؟
موریس بلانشو نویسنده، فیلسوف و منتقد مرموزی بود و تا پایان عمرش هیچ گاه با مطبوعات مصاحبه نکرد، هر چند در دورهای خودش یک ژورنالیست بود. با این حال کتابهایش همواره دست به دست میچرخد و وی را به عنوان هیولای ادبی میشناسند. وی در فرانسه و در خانواده متمولی به دنیا آمد. سپس فلسفه خواند و در خانهای ییلاقی به نوشتن پرداخت. از وی بیش از 800 مقاله و کتاب به جای مانده است. بلانشو با این که هیچ گاه جایزه ادبی نگرفت اما وی یکی از بزرگترین نظریه پردازان است و شالوده شکنی را بنیاد نهاد و بر فیلسوفانی چون میشل فوکو و دریدا تاثیر گذاشت.
محتوی کتاب
این رمان در دو بخش نوشته شده است. مقدمه کتاب به قلم مترجم یادداشتهایی است در باب دشواری ترجمه. یادداشتی نیز به عنوان یادداشت مجموعه به قلم پیمان غلامی در بخش نخست کتاب آورده شده که درباره مجموعه کتابهای "ادبیات و زندگی" است که آخرین انسان تحت همین مجموعه منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. وی می نویسد: افق این مجموعه پرداختن به مرزها و دقایق درک ناپذیر و تمییزناپذیر میان ادبیات و فلسفه است.
این کتاب همچنین توسط شهرام رستمی نیز ترجمه شده است.