امین شجاعی سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۰

اثر مشهور روزنامه نگار شهیر مصری جمال غیطانی، مجموعه داستانی از چند نویسنده با مقدمه فتح الله بی نیاز و ترجمه سیروس نورآبادی و... از تازه های ترجمه شده در ادبیات داستانی است.

جویس کرول اوتس، نویسنده آمریکایی، برای مخاطب فارسی زبان نام نا آشنایی نیست و تاکنون چندین اثر داستانی از او به فارسی ترجمه شده است. «شوهر عزیزم» عنوان مجموعه داستانی از اوتس است که با ترجمه ربابه جلایر از طرف نشر شورآفرین منتشر شده است. این مجموعه شامل ده داستان است به نام های: «استثنایی»، «دختران بینای مرد نابینا»، «دوران زیبای پرینستون»، «گورستان زباله»، «هوشیار»، «مجویس کرول عزیز»، «خودکشی در باشگاه بدن سازی»، «خانواده گلیزر»، «دادرسی بی نتیجه» و «شوهر عزیزم».

آن چه در ادامه می خوانید سطرهایی است از داستان «گورستان زباله» از این مجموعه: «هکتور پسر را در گورستان زباله ی تیوگا کانتی پیدا کردند. باقی مانده های جسدش زیر خاک وخل، آشغال و زباله های تر دفن شده بود. دهانش پر بود از آشغال و، جنازه اش بدجوری داغان و متلاشی شده بود. حتا اگر هم زنده بود نمی توانست داد بزند، چون توی آشغال ها دفن بود. بالای سرش پرنده ها سروصدا می کردند. توی این گورستان زباله ی بزرگ، کامیون های حمل زباله و بولدوزر و یک تیم تجسس از پلیس تیوگا کانتی با لباس های ایمنی در تکاپو بودند. سه هفته ای می شد که گم شده بود و توی همه ی روزنامه ها و تلویزیون هم خبرش اعلام شده بود. بیشتر دندان هایش از ته شکسته بود، ولی همان هایی که باقی مانده بود برای تشخیص هویت هکتور کمپوز اهل سوث فیلد میشیگان کافی بود».

 

داستان هایی از زندگی و مرگ

«ما یک خانه ی آبی داریم»، مجموعه داستانی است از چند نویسنده که با مقدمه فتح الله بی نیاز و ترجمه سیروس نورآبادی از طرف نشر شورآفرین منتشر شده است. انتخاب و ترجمه داستان های این مجموعه بر اساس حضور تجربه زندگی و مرگ در این داستان هاست و داستان های کتاب نیز به دو دسته تقسیم شده اند: دسته اول داستان هایی هستند که ذیل عنوان «زندگی» گرد آمده اند و دسته دوم، ذیل عنوان «مرگ».

رُدیارد کیپلینگ، شرلی جکسون، جان آپدایک، آلیس مونرو و ترومن کاپوتی از جمله نویسندگان مشهوری هستند که داستانی از آن ها در این مجموعه آمده است. داستان های گردآمده ذیل عنوان زندگی عبارتند از: «فرزندان» از نوئل رواز، «بزرگ ترهای خانواده» از جان آپدایک، «جادوگر» از شرلی جکسون، «حفره های عمیق» از آلیس مونرو و «گریز» از الیستر مورگان. داستان های ذیل عنوان مرگ نیز اینها هستند: «کدام شیپورزن به ایرلند خیانت کرد؟» از فرانک اُکانر، «ثبت احوال» از پریمو لوی، «یک کاری کن!» از کیت والبرت، «باغبان» از رُدیارد کیپلینگ و «کریسمس» از ترومن کاپوتی.

کتاب با شعر «امروز زندگی را آغاز کن» پابلو نرودا آغاز می شود و آن گاه مقدمه فتح الله بی نیاز آمده است با عنوان «مرگ؛ کامل ترین واقعه ی زندگی». در بخش پایانی این مقدمه، درباره داستان های مجموعه «ما یک خانه آبی داریم» می خوانیم: «آن چه را می توان در یک جمله از داستان های این مجموعه دریافت کرد، بیشتر به حرف وُلتر نزدیک است؛ هرچند منظور وُلتر، عشق به مفهوم عام آن بود و نه خاص، در این گفته ی شاخص که: هرکس دوبار می میرد: یک بار آن گاه که عشق از دلش می رود و بار دیگر آن گاه که زندگی را بدرود می گوید. اما مرگِ زندگی در برابر مرگِ عشق، ناچیز است».

آن چه در پی می آید سطرهایی است از داستان «کدام شیپورزن به ایرلند خیانت کرد؟» از فرانک اُکانر که از داستان های بخش مربوط به مرگ در مجموعه «ما یک خانه آبی داریم» است: «این جا در این دوران از زندگی ام، نمی توانم از به یاد آوردن این موضوع سر باز بزنم که ما اهالی محله ی بلارنیلِن جزو میهن پرست های دو آتشه بودیم. همه ی آن چیزی که امروز ٓ در دوره ی دیگری از زندگی ام ٓ تکه تکه های تصویرهایش مثل فریم یک فیلم از جلوی چشم هایم عبور می کند، این است که ما میهن پرستان دو آتشه ای بودیم که شعار اصلی مان «مصالحه و سازش» بود و رهبر بزرگ ملی ما، ویلیام اُبرین، یک بار ما را «محافظین بزرگ» خطاب کرد. من و دیگر بچه های محافظ بزرگ، با قوطی های کوچک و شیپورهای اسباب بازی در خیابان ها رژه می رفتیم و آواز می خواندیم: ما جانی ردموند رو از درخت سیب ترش آویزون می کنیم. (لازم می دانم بگویم که جانی ردموند رهبر طرف مقابل بود...)»

 

داستان هایی از زندگی و مرگ

 

اربابِ سیاه

«دنیای آشنا» رمانی است از ادوارد پی.جونز که با ترجمه شیرین معتمدی از طرف نشر شورآفرین منتشر شده است. ادوارد پی .جونز نویسنده معاصر و سیاهپوست آمریکایی است و رمان «دنیای آشنا» ی او درباره سیاهپوستان آمریکا در قرن نوزدهم است. در بخشی از توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این رمان، درباره آن می خوانیم: «دنیای آشنا داستانی درباره دنیای سیاهان در آمریکای قرن نوزدهم است. داستان در سال ١٨٥٥ در مزرعه ی مرد سیاه پوستی به نام هنری تاونسند می گذرد.

او یک برده به دنیا آمده، اما حالا یک ارباب است، اربابِ سیاه به آینده یی می اندیشد با مزرعه ای پنجاه هکتاری با سی و سه برده ی سیاه. او با برده ها به همان شکلی برخورد می کند که اربابِ سفیدپوستش ویلیام رابینز با او رفتار می کرده. داستان حول محور دو نفر می چرخد: هنری تاونسند، اربابِ سیاه، و برده ی سیاهش، موسا». آن چه می خوانید سطرهایی است از این رمان: «غروبی که اربابش مرد، بعد از این که پایان روز را برای بقیه ی بزرگ ترها اعلام کرد خودش باز هم حسابی کار کرد، بقیه را گرسنه و خسته به کلبه های شان فرستاد، زنش هم بین آن ها بود. بچه ها، از جمله پسرش را حدودا یک ساعتی زودتر از بزرگ ترها از مزرعه مرخص کرده بود، تا شام را آماده کنند، و اگر وقت شد، در چند دقیقه ی مانده به غروب بازی کنند. وقتی سرانجام او، موسا، خودش را از قید مهار قدیمی و شکننده آزاد کرد که او را به پیرترین قاطر اربابش وصل می کرد، تنها چیزی که از آفتاب باقی مانده بود خاطره ی پنج اینچیِ قرمز نارنجی ای بود که در افق بین دو کوه ٓ یکی سمت چپ و دیگری سمت راست ٓ به شکل موج بی حرکتی گسترده بود. چهارده ساعت تمام در مزرعه کار کرده بود. پیش از ترک مزرعه همان طور که غروب به آرامی در بر می گرفتش، درنگ کرد. قاطر لرزید، خانه و استراحت می خواست ... ».

 

رمانی از جمال غیطانی

کتاب «زینی برکات» از آثار مشهور جمال غیطانی نویسنده و روزنامه نگار فقید مصری با ترجمه رضا عامری به زبان فارسی بازگردانده شده و از سوی انتشارات دنیای اقتصاد منتشر شد.

این کتاب که از روی آن مجموعه ای تلویزیونی نیز ساخته شده در سال ۱۹۷۴ منتشر شد و داستانش در اواخر دوره مملوک ها در قرن شانزدهم میلادی در قاهره می گذرد اما بسیاری این کتاب را انتقادی سربسته از حکومت جمال عبدالناصر می دانند.

در بخشی از این رمان زنی برکات که به بسیاری از زبان های دنیا نیز ترجمه شده می خوانیم: «حال و روز مردم مصر پریشان است، چهره قاهره غریب شده و با آنچه كه در سفرهای قبلی دیده بودم بسیار تفاوت کرده است. حرف های مردم نیز تغییر کرده است. من با زبان و لهجه های سرزمینشان آشنا هستم. در نگاهم، چهره قاهره شبیه بیماری در حال گریه است، یا مثل زنی وحشت زده، که از تجاوز در آخر شب هراسان است. آسمان هم صفای خود را از دست داده و با مه آمده از سرزمین های دور، گرفته و ماتم زده و سیاه شده است. یاد شهرهای كوچك وبا زده هند می افتم. هوا از رطوبت شرجی سنگین شده است، انگار خانه ها در انتظار تقدیر ناشناخته ای هستند كه دیر یا زود بر سر آنها فرود می آید...»



شارژ سریع موبایل