امین شجاعی دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰

آخرین کتاب گروس عبدالملکیان شاعر جوان با نام «پذیرفتن» اواخر سال 93 توسط نشر چشمه منتشر شد و این روزها گویا چاپ سومش هم به اتمام رسیده است. این کتاب اگرچه در زبان و شکل کلی آنچنان علی‌حده‌تر از کتاب‌های قبلی نبود و البته این طبیعی است که شاعر نباید آنچنان از خودش فراتر یا فروتر برود که اساسش به شک بیفتد، اما از نظر ریخت‌شناسی و جهان‌بینی به نظر شاعری دیگر و شعر دیگری آمد.

شعری که شاعرتر است و شاعری است که انگار پا به سن گذاشته و باتجربه‌تر شده است و حداقل اقتصاد کلمات را خوب‌تر از قبل درک کرده است. این کتاب گروس عبدالملکیان از وجوه مختلفی قابل بحث و نظر است. شاید بتوان گفت دوره‌ای تازه در شعر گروس شروع شده که او را شاعری حساس‌تر به ذات شعر نشان می‌دهد تا هر چیز دیگری. گفت‌وگوی پیش رو پرداخت کوتاه است به این کتاب و گپ کوتاه با شاعر آن

«پذیرفتن» فرم‌های دراماتیک کاملا محسوسی دارد و این محسوس بودن بیشتر از آن جهت است که فرم و ساخت آنها با کتاب‌های قبلی متفاوت است و شاید همین باعث شده این کتاب حداقل برای من چیزی علی‌حده‌تر از کتاب‌های دیگر شما باشد.

تاثیر هنرها بر یکدیگر غیرقابل انکار است. اگر به تاریخ نظریات ادبی و هنری نیز نگاه بیندازیم، این مقوله به روشنی مشهود است. گاه شعر به نظریاتی رسیده است که هنرهای دیگر از آن استفاده کرده‌اند و در مواقعی نیز شاهد تاثیر تحولات سایر هنرها بر شعر بوده‌ایم. به هر حال هنرها همچون آدم‌های متفاوتی هستند که هریک با توجه به تاریخ زندگی‌شان تجربیاتی دارند که اگر با هم ارتباط داشته باشند، می‌توانند این تجربیات را در اختیار یکدیگر قرار دهند. حالا برخی از این تجربیات با توجه به ظرفیت‌های این هنرها به درد دیگری می‌خورد و برخی هم نه.

درست همان‌طور که گفتم مثل انسان‌ها که بعضی از تجربیات‌شان ممکن است به درد زندگی دیگری بخورد و برخی هم ممکن است به کار کسی دیگر نیاید. مثلا شعر کلاسیک در حوزه تخیلش بیشتر از صناعاتی ادبی چون تشبیه و استعاره و تشخیص استفاده کرده است. اما نمایش یا سینما ظرفیت‌هایی در عرصه فضاسازی دارد که بعدها شعر در فضایی نو بهره‌هایی جدی از آنها برده است. به‌خصوص شعر مدرن که فرم درونی و ساختار عمودی در ساختمان آن جایگاه ویژه پیدا می‌کند. همان‌طور که می‌‌دانیم شعر کلاسیک، فارغ از آثار روایی‌اش غالبا ساختار افقی دارد بنابراین کمتر می‌تواند فضاسازی کند.

اما در شعر نو که فرم درونی و ساختار عمودی در آن شکل می‌گیرد، فرصت فضاسازی برای شاعر به شکل گسترده‌تری پدید می‌آید و بنابراین همین‌جاست که شاعر می‌تواند از فضاسازی‌های سینمایی و نمایشی بهره ببرد. حالا من سعی کرده‌ام از داستان و نمایشنامه، وجوه دراماتیک و نمایشی یا تمهیداتی دیگر چون فاصله‌گذاری را بگیرم، از سینما فضاسازی‌هایی در جنس سینمایی را یا از نقاشی در ساخت تخیلاتی عینی‌تر و ملموس‌تر استفاده کنم. البته در همین شکل‌ها هم مباحث تکنیکی متنوعی چون بازنمایی، بازآفرینی یا بسیاری چیزهای دیگر شکل می‌گیرد. حرف اصلی‌ام این است که یقینا برای یک شاعر جدی آشنایی و ارتباط با سایر هنرها موثر و ضروری است

شما وقتی می‌گویید شاعر؛ دلم می‌خواهد بپرسم شاعر چه‌کاره است؟

این پرسش دغدغه بسیاری از شاعران ایران و جهان است. متاسفانه جهان امروز ما، غالبا سطحی‌نگر و ساده‌اندیش است. یعنی برخی چیزها را که باید ببیند نمی‌بیند، شاید هم ترجیح می‌دهد خودش را به ندیدن بزند. شاعر نیز مثل بسیاری از صاحبان مشاغل دیگر، کالا تولید می‌کند. اما چون این کالا معنوی است، متاسفانه دیده نمی‌شود. یعنی این کالا مورد استفاده قرار می‌گیرد اما پولی در ازای آن پرداخت نمی‌شود. شاید باید یک روز شعر را از تمام جهان گرفت تا مردم جهان لمس کنند که بدون شعر، جهان خشک شده و زندگی ناممکن است. البته وقتی می‌گویم شعر، منظورم شعر در همه شکل‌هایش است.

یعنی شعر و جنس شاعرانه را از موسیقی، سینما، تبلیغات، تلویزیون، رادیو، فضاهای مجازی و... حذف کنید، آنگاه ببینید چه می‌شود. در چنین موقعیتی است که واقعا می‌شود به ارزش این کالا پی برد. انسان همواره در فقدان چیزهاست که ارزش چیزها را می‌فهمد. حالا همین رفتار جهان امروز که درباره‌اش صحبت کردیم سبب شده است که یک شاعر از صبح تا غروب به کاری دیگر مشغول باشد تا امرار معاش کند و پس از آن به خانه بازگردد و ساعت‌ها به تولید کالای شعر بپردازد. کالایی که جهان آن را مصرف کرده اما در قبالش هزینه‌ای پرداخت نمی‌کند. همین وضعیت شرایط زندگی شاعران را پیچیده و سخت کرده است. یعنی دو شغل دارند اما یک حقوق می‌گیرند. براساس همین ذهنیات بود که من چندین سال تلاش کردم شغلی داشته باشم که آن نیز با ادبیات بی‌ارتباط نباشد. یعنی از طریق چندین کارگاه ادبی و همچنین دبیری بخش شعر نشر چشمه روزگار می‌گذرانم.

در «پذیرفتن» شما یک عدول نامحسوس، حداقل در جهان‌بینی دارید. دیگر حکم صادر نمی‌کنید و شاعرانه حرف می‌زنید تا صرفا زیبا و دلبرانه.من طرف گفت‌وگو با شما هستم پس می‌توانم بگویم در این کتاب شما شاعر طبیعی‌تری شده‌اید؛ حداقل برای من...

گفتید طبیعی، می‌خواهم از خود طبیعت و ذات طبیعت استفاده کنم و جواب شما را بدهم. در شعر من طبیعت وجود دارد اما به شکل فقدان طبیعت. یعنی وجود دارد اما در واقع نبودنش وجود دارد. این مساله هم کاملا طبیعی‌ است چراکه در شعر و به شکل خاص در شعر نو این بحث مطرح است که هرکس باید خودش را بنویسد. یعنی خودش کاملا خدای شعرش باشد، پنجره خودش را بیابد و مهم‌تر آنکه از آن پنجره به اشیا و عناصر و مولفه‌های شعرش تا جایی که می‌تواند نزدیک شود. حضور ملموس عناصر تصویری اهمیت دارد. بنابراین نوشتن مولف براساس زیست شخصی اهمیت پیدا می‌کند. چون قرار است به مضمون‌ها و تک‌تک عناصر تصویری‌اش نزدیک باشد، باید آنها را پیش از آن تجربه و لمس کرده باشد.

اما طبیعی ا‌ست که اینجا صرفا از تجربه مستقیم صحبت نمی‌کنم، چون تجربه‌های مستقیم در زندگی شاعر محدود است و این نکته مهم است که شاعر بتواند از تجربه‌های غیرمستقیم نیز استفاده کند. یعنی با دیدن یک فیلم، خواندن یک داستان یا نمایشنامه به شخصیت‌های آنها نزدیک شود، با آنها همذات‌پنداری کند، خود را در موقعیت آنها قرار دهد و تجربه‌های آنها را به تجربه‌هایی شبه‌مستقیم برای خود دربیاورد. به‌عنوان مثال زندگی پدر به‌خصوص در دوره کودکی و جوانی با طبیعت درآمیخته بوده و طبیعی‌است که عناصر طبیعت در شعرش حضوری پررنگ داشته باشند. اما زندگی من کاملا شهری است و طبیعی است که عناصر شهری در شعرم پررنگ‌تر باشد و این چیزی است که در طبیعت شعر من باید طبیعی به نظر برسد.

اما به هر حال ریشه‌های طبیعت در همه ما حضور دارد و اگر خودش هم حاضر نباشد، فقدان آن در ما حاضر است. اما به هر حال فارغ از حضور طبیعت یا فقدان آن، لازم است برای برگزاری اجرایی طبیعی از آن، به عناصر، مولفه‌ها و جزئیات آن نزدیک شویم و آن گره عاطفی را با تصاویری ملموس به تصویر بکشانیم. «نشوی» عکاس معروف جنگ در جایی گفته بود اگر عکسی خوب از آب درنیامده شاید به این دلیل باشد که به اندازه کافی به سوژه خود نزدیک نشده است‌. این نزدیک شدن به عناصر بسیار مهم است. پس به طبیعت می‌روم تا هم به آن نزدیک شوم و هم لمس کنم که چقدر از آن دورم.

چرا «پذیرفتن»؟

پیشانی صفحه نخست این کتاب نوشته‌ام: انسان دو بار به نادانی می‌رسد، یک‌بار پیش از دانایی و یک‌بار پس از آن و تنها تفاوت این دو در «پذیرفتن» است. به همین دلیل «پذیرفتن».



شارژ سریع موبایل