«این خانه پلاک ندارد» رمان جنایی – عاشقانه به قلم مشترک فرزانه کرمپور و لادن نیکنام به تازگی توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.
رمان مذکور روایت زندگی دختری 25 ساله است به اسم شراره که از شهسوار به تهران میآید و در خانه دوستش نسرین ساکن میشود و به دنبال خانهای اجارهای میگردد و یک همخانه که سرانجام افسانه را پیدامیکند و خانهای در خیابان فلسطین. داستان تصویری از زندگی زنان روشنفکر و متوسط جامعه است که به دنبال استقلال مالیاند و آزادی در عمل.
شراره در این فکر است که با شراکت فردی متمول کافیشاپی در تهران دایر کند که پاتوق هنرمندان و شاعران و نویسندگان و... باشد اما در عمل تقدیر راه دیگری پیش پایش میگذارد.»
فرزانه کرمپور متولد 1333کرمانشاه است و فارغالتحصیل دانشگاه علم و صنعت در رشته راه و ساختمان. کشتارگاه صنعتی، ضیافت شبانه، توفان زیرپوست، حوا در خیابان، دعوت با پست سفارشی و نقطه گریز عناوین آثار منتشر شده او در فاصله سالهای 1376 تا 1383 است و «علایم حیاتی یک زن» رمان مشترک کرم پور، لادن نیکنام و مهناز رونقی است که در سال 89 توسط انتشارات ققنوس منتشر شده بود.
همراه می شویم با این نویسنده:
نوشتن این رمان را حدود دو سال و نیم پیش شروع کردیم و عید سال گذشته تمام شد.
خرداد ماه همان سال تحویل ناشر دادیم و برای گرفتن مجوز چاپ راهی وزارت ارشاد شد. بعد از چند ماه انتظار با 17 مورد اصلاحی به ما برگردانده شد. من بلافاصله این اصلاحات را انجام دادم و به ناشر برگرداندم. چون در این فاصله خانم نیکنام – نویسنده همکار در این رمان- به دلیل بیماری، بستری بودند و امکان همفکری نبود. من در مدت کمتر از دو ساعت اصلاحات موردنظر ارشاد را انجام دادم و در این مرحله پس از دو ماه مجوز چاپ آن صادر شد. به محض این که ناشر مجوز گرفت چاپ آن را شروع کرد. الآن حدود یک ماه است که این رمان راهی کتابفروشیها شده است.
اصلاحیهها به ساختار اثر هیچ لطمهای وارد نکرد ولی در این اصلاحیه موردهایی بود که میتوانست نباشد. چون هیچ مشکلی نداشت. این اصلاحیهها به اعتقاد من خیلی غیرمنطقی بود. در این اثر یکی از شخصیتها، نقش قاتل سریالی را دارد وقتی این قاتل دارد زنی را خفه میکند چه معنا دارد که نویسنده را مجبور کنند که جملهای با این مضمون را عوض کنم: «دست قاتل به دور گردن زن فشار میآورد». من به ناشر گفتم لابد از این به بعد نویسنده باید تک تیرانداز استخدام کند. ما در این مملکت زندگی میکنیم و خط قرمزها را میدانیم و رعایت میکنیم. این گونه ممیزیها واقعاً غیرمنطقی است و راه به جایی نمیبرد. شاید همین نوع برخوردها بود که رئیسجمهوری را به عکسالعمل واداشت. اما اصلاحیهها به ساختار اثر هیچ صدمهای نزد و آسیبی به داستان نرساند.
رمان «علائم حیاتی یک زن» به چاپ سوم رسیده است منتها موفقیت آن در طول زمان مشخص میشود. به این صورت که اگر در آینده نویسنده دیگری از این اثر پیروی کرد و از آن الهام گرفت یا نویسندگان دیگری اثری با این سبک و سیاق را دنبال کردند، میتوانیم بگوییم رمان «علایم حیاتی یک زن» کار موفقی از آب درآمد. ولی ما فکر کردیم و تصمیم گرفتیم یک تریلوژی مشترک – رمان سه گانه- بنویسیم. رمان «این خانه پلاک ندارد» دومین کتاب از این تریلوژی بود و کتاب سوم را طی صحبتی که با خانم نیکنام داشتم احتمالاً از اردیبهشت شروع خواهیم کرد.
در وهله نخست کسانی میتوانند کاری مشترک بنویسند که از عقاید و سلیقههای یکدیگر باخبر باشند. بعد به اخلاق همدیگر آشنا باشند.
منتقدان نقدهایی بر این «علائم حیاتی یک زن» نوشتند و برخی از این نقدها هم به نظر من کاملاً بجا بوده که سعی کردیم در کار جدید خود آن مشکل را برطرف کنیم. کما این که ساختار این رمان در مقایسه با رمان جدید کاملاً متفاوت است. این تفاوت نهتنها در مضمون که در فرم هم خودش را نشان میدهد. ولی کار قبلی مهمترین ویژگیاش، تازهبودن و بدیع بودن آن بود. اینکه برای نخستینبار در ادبیات ایران چنین اتفاقی را شاهد بودیم. در ادبیات ایران این تازگی به نوعی تبلور پیدا کرد و در ادبیات دنیا به لحاظ فرم. البته در دنیا به لحاظ اپیزودیک سابقه دارد که هر نویسنده یک اپیزودش را نوشته باشد. مثلاً میدانم در فرانسه تا سیزده نویسنده این تجربه مشترک را داشتند. یک داستان را به صورت سیزده اپیزودیک خلق کردند که هر نویسنده یک اپیزود از آن را نوشت. کار در رمان «علائم حیاتی یک زن» این طور نبود، یعنی سه راوی یک ماجرایی را هر کدام از منظر خودشان روایت میکنند.
فرآیند خلق یک داستان مشترک
در وهله نخست کسانی میتوانند کاری مشترک بنویسند که از عقاید و سلیقههای یکدیگر باخبر باشند. بعد به اخلاق همدیگر آشنا باشند. مثلاً چند نفر میتوانند نوشتن چنین کاری را شروع کنند و به سرانجام برسانند که آدمهای بسیار منظمی باشند یعنی کافی است یک نفر از این نویسندگان نامنظم باشد یا سرعت نوشتناش با دیگر نویسندگان همکار هماهنگ نباشد و نتواند در چارچوب نظم تعیین شده حرکت کند، یا از گروه باید حذف شود یا در غیر این صورت در مقابل سرعت نوشتن بقیه میایستد. برای همین اگر یک کار مشترک را به پایان برسانند، گروه ناگزیر است برای کار بعدی او را کنار بگذارد.
مثلاً الآن تصمیم گرفتیم در اردیبهشت دور هم بنشینیم و راجع به کتاب سوم با هم صحبت کنیم، من و خانم نیکنام، الآن روی یک موضوعی توافق کردیم و هر دو داریم روی این سوژه فکر میکنیم.
یکی از دلایلی که مرا به صرافت انداخت که با خانم نیکنام کار مشترک انجام بدهیم، اعتقاد من بود بر این که رمان باید چند صدایی باشد. حالا که رمان چند صدایی است، چرا صداها واقعی نباشد؟ یعنی خود صدا چرا مبین یک شخصیت مستقل نباشد؟ برای همین به این نتیجه رسیدم که یک کاری را اینگونه شروع کنیم. پیشنهادش را دادم و دوستان قبول کردند. در این رمان و دیگر رمانهای مشترک، هر کس که مینویسد، در واقع دارد شخصیتی را میسازد. حالا چه آن شخصیت ما به ازای بیرونی داشته باشد چه نداشته باشد که معمولاً در ذهن نویسنده دارد. حالا ممکن است آن شخصیت شبیه یکی از دوستان نویسنده باشد یا شبیه کسی باشد که با نویسنده زمانی همکار یا همکلاس بوده است، ولی آن شخصیتها به خود ما- یعنی من و خانم نیکنام- هیچ شباهتی ندارند.