کتاب «خانواده در بحران« اثر دکتر محمد سمیعی به تازگی توسط انتشارات اطلاعات در 264 صفحه و با قیمت 10000تومان منتشر شده است. سمیعی در این کتاب نگاهی داشته به زندگی خانواده ی از هم گسیخته ی غربی امروزی با برشمردن علل و عوامل آن. هم چنین ایشان معتقد است که خانواده ی ایرانی دارد جا پای خانواده ی غربی می گذارد و هشدار می دهد که اگر به همین روند ادامه دهیم آینده ی مایوس کننده ای در انتظارمان است.
- همان طور که تیتر کتاب شما از همان آغاز به خوبی القاکننده است، مضمون اصلی این کتاب، جنجالی و چالشبرانگیز است. انگیزه اصلی شما برای نگارش این کتاب چه بوده است؟ محرک اصلی که این حس را در شما ایجاد کرده است که خانوادهی ایرانی در بحرانی انکارناپذیر است و نیازمند آگاهی بخشی است ؟
حقیقت این است که وقتی که شما احساس می کنید که یک بحرانی در حال اتفاق است و جمعیت کثیری را تحت تأثیر خود قرار داده است و آثار سوء زیادی برای مردم در پی خواهد داشت خیلی طبیعی است که احساس وظیفه کنید و این حالت بحرانی را به آن جمعیت تذکر بدهید. به خصوص وقتی که خود آن جمعیت متوجه نیستند که در چه مسیری در حال حرکت هستند و شما با اطلاعات و منابعی که در اختیار داشته اید متوجه شدهاید که آن مسیر چه خطرات جدیای را در پی دارد و میتواند برای آیندهی جامعه تهدیدکننده باشد. طبیعی است که زمانی که شما این احساس مسئولیت را داشته باشید، در پی قانع کردن مخاطب هستید تا او هرچه بهتر درک کند که این وضعیت، وضعیتی بحرانی است و باید به این بحران واکنش نشان داده بشود.
- مخاطبهای اصلی این اثر شما تنها خانوادههای ایرانی بودند؟
بله. من این کتاب را تنها برای مخاطبان ایرانی نوشتم. این کتاب را اصلا برای این ننوشتم که به زبانی دیگر ترجمه بشود.
- چرا؟ من که این کتاب را به عنوان یک مخاطب میخواندم متوجه شدم که شما چه طور پیامدهای سرمایهداری و آثار سوء فمینیستهای افراطی را برشمردید. چرا نباید این طور تصور کرد که این کتاب میتواند به هرنوع خانواده کمک کند؟ چرا تنها بر خانوادهی ایرانی تمرکز کردهاید؟ چه نکتهی خاصی در خانوادهی ایرانی بوده است که شما را وادار کرده است که تا این میزان نسبت به آیندهی آن احساس مسئولیت کنید؟
من به هیچ وجه نمیگویم که این کتاب نمیتواند به خانوادههای غیرایرانی کمک کند. به طور حتم این کتاب به همهی خانوادههایی که قربانی سرمایهداری و مدرنیتهی متأخر هستند پرداخته است اما فعلا هدف من خانوادهی ایرانی بوده است. آن هم به دلیل شرایط ویژهای است که خانوادهی ایرانی دارد. همان طور که در کتاب نیز اشاره کردهایم متأسفانه خانوادهی ایرانی از مزایای مدرنیتهی متأخر بهره نمیبرد و تنها از نقاط منفی آن لطمه خورده است.
- با صحبتهای شما موافقم اما چرا کتاب به گونهای نگاشته شده است که این حس به مخاطب منتقل بشود که یک خود و دیگریای ترسیم شده است؟کاملا ملموس است که در کتاب یک دیگری غرب وجود دارد که یک جبههی منفی نسبت به آن داشتهاید. هرچند لازم به ذکر است که در جای جای کتاب گفتهاید که غرب به صورت کلی مذموم نیست بلکه نکات مثبت زیادی دارد.
خود و دیگری زمانی منفی است و باید از آن اجتناب کرد که شما یک برتری ذاتی برای خودتان قائل باشید و یک مشکل ذاتی برای دیگری. به این تفاوت قرار دادن بین خود و دیگری دوآلیزم و یا Self and Other Dichotomy میگویند و یا خیلی از اصطلاحات دیگر که همه منفی هستند. اما بحث این کتاب اصلا این نیست که غرب ذاتا بد است. اتفاقا خیلی سعی شده است که این به مخاطب القا شود که نه ما ذاتا خوب هستیم و نه غربیها. من در واقع غرب را قربانی عواملی میدانم که خانواده را قربانی کرده است. شما وقتی دیگری را به خاطر یک تجربهی منفیاش مورد بررسی قرار میدهید و هدف شما بیشتر آن تجربه است نه ذاتِ دیگری، هیچ مشکلی ندارد. همیشه در زندگی باید درس بگیریم هم از نقاط مثبت دیگران و هم از نقاط منفیشان.
من هم در این کتاب سعی کردهام که نشان دهم که در زمینهی خانواده مسیری که غرب رفته است یک مسیر اشتباهی بوده است. این به خاطر موضوع این کتاب (یعنی خانواده) است و من سعی نداشتم بگویم که غرب همیشه اشتباه میکند. غرب دستاوردهای مثبت زیادی هم داشته است. اتفاقا من به اینها هم در کتاب اشاره کردهام. برای نمونه همین که غرب اجازه میدهد که خودش، خودش را نقد بکند ویژگی مثبتی است و ما هم باید بیاموزیم. اما در موضوع خانواده ادعای این کتاب این است که مسیر غرب، مسیری پرچالش و تهدید کننده است و اگر ما هم بخواهیم همین مسیر را برویم همهی آن مشکلات و تجربههای منفی غرب دامنگیر ما هم خواهد شد.
- چرا بیشتر منبعهایی که در کتاب استفاده کرده بودید انگلیسی بودند؟ در عین حال که نکات منفی غرب و وضعیت بحرانی خانواده در غرب را به چالش میکشید، منبعهای غربی استفاده کردهاید. آیا منبع فارسی در این زمینه محدود است و یا شما به عمد از منابع غربی استفاده کردید؟
حقیقت این است که ما در رابطه با خانواده در غرب خیلی کار نکردهایم. شاید اصلا کار قابل توجهی نداشته باشیم. اگر هم کاری باشد ترجمه است. هرچند در رابطه با خانوادهی ایرانی هم خیلی منابعی نداریم. ادبیاتی که من در رابطه با خانوادهی غرب به آن ارجاع میدهم شاید ده ها برابر ادبیاتی باشد که در رابطهی خانوادهی ایرانی به آن ارجاع میدهم. دلیلش این است که منابع قابل قیاس نیست. غربیها بسیار در این زمینه کار کردند و پژوهشهای زیادی دارند و ما متأسفانه کم کار کردهایم.
در مورد غرب که اصلاً کاری نشده است در مورد خانوادهی ایرانی هم خیلی کمتر کار شده است. اما در کنار همهی اینها شما زمانی که میخواهید کسی را نقد کنید اگر از منابع خودش استفاده کنید تأثیر بیشتری دارد تا اینکه کسی دیگر بخواهد نقدش کند. این به نظر من وجه قوت کتاب است که در نقد غرب از منابع غیرغربی استفاده نشده است.