"سیاست ادبیات: تزهایی دربارهی نوشتار" بهتازگی توسط نشر روزنه در مجموعهی "نقد رادیكال" منتشر شده و یكی از پرفروشترین و جنجالیترین كتابهای ماه اخیر بوده است.
نقد و بررسی این کتاب توسط علیرضا سیفالدینی، یوسف انصاری و احمد ابوالفتحی.
علیرضا سیفالدینی، نویسنده و مترجم صاحبنام كشورمان:
قبل از اینکه به کتاب بپردازم به آقای قدمی تبریک میگویم. چنین کتابهایی لازم است و باید نوشته شود، حتی اگر نو نباشد. من میخواستم از دو زاویه به کتاب نگاه کنم: یکی شکل کار و نگاهی بوطیقایی و دیگری محتوایی. در این کتاب در واقع دو عنصر عمده شده است: نوشتار و نوشته. نویسنده در کتاب تزهایی در مورد نوشتار میآورد و در سراسر کتاب به این مفهوم عنایت دارد. اما آنچه بهنظرم بهتر بود طرح میشد سابقهی این کلمه بود که قبلاً در کتابهایی آمده است و به این تفاوت نیز توجه ویژهای شده است که مهمترین مورد در کتاب گراماتولوژی دریدا است و یا متفکری به نام بارت که نوشتار و در تقابل با آن نویسه را مطرح کرده است. سابقهی مفاهیم نوشتار و نویسه باید بیان میشد. ما قبلا چنین مباحثی را خواندهایم و البته گرچه این مفاهیم براساس تفکر نویسنده شکل دیگری به خود گرفته، باز اشاره به سابقه بهتر بود که باشد.
مورد دیگر اینکه ما وقتی در متنی نظری چیزی را مطرح میکنیم اگر صرفا برویم به این سمت که تمام مثالها و موارد طرحشده در جهت و تایید آن چیزی باشد که مدنظر ماست نمیتوانیم بگوییم که حرکتی دموکراتیک داشتهایم. آنچه اما در این کتاب مهم است به نظر من صرفا مباحث نظری نیست، بلکه طرز رفتار متن و طرز برخورد نویسنده با آن دو کلمه است که همانند نوشتن داستان یا رمان است. این دو کلمه (نوشتار و نوشته) موتیف کارند؛ ابتدا بهشکلی آنارشیستی مطرح میشوند و بر آنچه در مقابل نوشتار است تاخته میشود و بعد در میانهی کتاب به لایههای زیرین میروند و در پایان با برخوردی محافظهکارانهتر با این دو واژه مواجهیم. به این معنا که رادیکال شروع میکنیم و هرچه به پایان نزدیک میشویم همهچیز عمیقتر میشود.
این کتاب صرفا نظری نیست و ویژگی فرازبانی پیدا میکند که از طریق زبان با خود زبان گفتوگو میکند. تناقضاتی هم در کار هست، مثلا یک مورد اینکه برای نویسنده مبدا و مقصد مطرح نیست و او به راه میاندیشد. من فکر میکنم نویسنده در عین اینکه جستجوگر و ولگرد است در این ولگردیاش هم هدفی هست. همانطور که نویسنده خود میگوید برای نفی کلیشهها ما نیازمند آگاهی هستیم و البته آگاهی با توجه به دست میآید؛ با ولگردی به دست نمیآید. چنانکه نویسندهی این کتاب نیز چنین کرده است و هدفی را مدنظر داشته و کتابی را منتشر کرده و ما این هدف را در کار او میبینیم که تلاش میکند چیزی را با چهارچوبی بیان کند.
در این کتاب ما با جملههایی تعریفی در مورد نوشتار مواجهیم که خوشایند است. در واقع ما ویترین خوشایندی داریم اما چیزی آن پشتهاست که تناقض دارد. مثلا سیاستی که در اینجا از آن صحبت میشود تعریف نمیشود و ما آن را به همان شکل که هست میپذیریم و به آن حمله میکنیم، یعنی با نوعی پیشفرض گلاویز میشویم. ما باید چیزی را که قصد داریم با آن گلاویز شویم تعریف کنیم. ما به چیزی حمله میکنیم که مشخص نیست. باید اتفاقا نشانش دهیم و مثال بیاوریم و اتفاقا نوع حمله هم مهم است که با چه شیوهای حمله میکنیم. آیا روشمان دموکراتیک است یا خیر. ما حیله و ترفند به کار نمیبریم و اتفاقا مرکزی را که به ما تحمیل شده باید نامرکز کنیم. این اتفاق آیا میافتد یا مرکزی که هست این را به ما تحمیل میکند؟
فرید قدمی، نویسندهی كتاب، در پاسخ به انتقادات مطرح شده از طرف سیفالدینی گفت : در مورد اینکه چرا در این کتاب پیشینه مفاهیم طرح نشده است، باید بگویم كه چون چنین پیشینهای وجود نداشته. رولان بارت مفاهیم متن خواندنی و متن نوشتنی را طرح میکند و در آثار متاخرترش تمایزی میگذارد میان نوشتار و نوشته. اما این تقابل به تقابلی که من طرح میکنم شبیه نیست. مثلاً یكی از خصوصیات نوشتار از نگاه من تأكید بر حضور تن و ذهن مولف است، اما بارت از مرگ مولف حرف میزند، اگرچه خودش دیگر در كتاب "اتاق روشن"اش بارتی نیست! یا نوشتن در مقام ترجمه یكی از مهمترین خصیصههای نوشتار از نگاه من است كه این نه در دریدا هست، نه در بارت. اما در مورد دریدا که نگاهی پذیراتر نسبت به او دارم و متاثرم از او، تمایزی که او طرح میکند تقابل میان نوشتار و کتاب است و البته او نیز به تن مولف توجه میکند و از جمله کسانی است که همیشه ایدهی مرگ مولف را به باد تمسخر میگیرد. او تاکید می کند که همهچیز از تن و ذهن من شروع میشود. خلاصه اینکه این تقابلها اگرچه طرح شدند بههیچوجه مختصاتی را ندارند که من از آن حرف زدهام.
یوسف انصاری، نویسنده و منتقد:
من کتاب را قبل از چاپ خوانده بودم و شبیه رمان بهنظرم آمد و فکر کردم این حس از کجا میآید. از تلاش برای شکستن مرز میان نظریه و رمان. از مباحث عمده در کتاب شکستن مرزهاست. عمدهترینش شکستن مرز بین ترجمه و تالیف که در جایی با بحث ولگردی به هم میرسند. مثلا میتوانیم به عنوان نمونه از کتاب "ولگردهای دارما" با ترجمه خود فرید قدمی نام ببریم، با شخصیتهایی ولگرد که جریان ولگردیشان پر از تصادف است که شبیه به جملاتی است که در فرم کتاب "سیاست ادبیات" نیز میبینیم. در واقع مفهوم ولگردی در ادبیات در همین پرسهزنی در میان مرزهاست. این كتاب پر از نقاطی است كه با نابههنگامیشان مخاطب را غافلگیر میكنند.
احمد ابوالفتحی، نویسنده:
من با رمانگونگی که طرح شد در مورد این کتاب همراهم. به نظر من ساخت کتاب آنتیگونیستیـپروتاگونیستی است و یک قهرمان که بهعنوان نوشتار برای ما میسازد در تقابل با ضدقهرمان اثر یعنی نوشته است. اتفاق عمده در این کتاب این است که روح مانیفیستی دارد و قصد تحلیل ندارد. اثر گاه ما را تا نقطه تحلیل میبرد، اما از آن میگذرد. ما ولگردی را در ساختار کتاب هم میبینیم، مثلا اینکه برخی تزها را میشود جابجا کرد. ساخت ولگردی در سراسر کتاب مشهود است و اساسا کتاب ولگردیای در ادبیات است و از همه مهمتر برای من این جمله در تز اول است که نوشتار حاوی مژدهایست که هر لحظه امکان تحققاش هست، اما محقق نمیشود، که این خودِ امر ناممکن است.
ما عملا با متنی مواجهیم که در تز اول امکانپذیر بودن خود را هم دچار تردید میکند. مورد دیگر نسبت این اثر است با آثار دیگر فرید قدمی و این از هوشمندی نویسنده است که ابزار تحلیل آثار خود را ارائه میدهد. من انتقادهایی که نسبت به این کتاب شده که سیاستزده است بسیار پرت میدانم. در واقع ما با اثری مواجهیم که در سنت چپ رادیکال میگنجد و مخاطب نادقیق را به جایی میرساند که بگوید به من بگو سیاستزده. در کل، کتاب مهم است و حتی معتقدم که اگر خوب معرفی شود میتواند در سطح جهانی هم حرف داشته باشد، چون خودش را محدود به فضای ایران نمیکند و دغدغهاش صرفا وضع فعلی ادبیات اینجا نیست. این كتاب آنقدر حرف دارد كه اگر ترجمه شود، میتواند متفكران غربی را هم متأثر و وارد گفتوگو كند.
كتاب "سیاست ادبیات" شامل ۹ تز درباره نوشتار و ارتباط آن با ادبیات، فرهنگ، ولگردی، فرم، سکوت، سیاست، سانسور، مخاطب، ترجمه، حیوان و ... است. "تکلیف ناشران را مشخص کنید"، "سکوت هایدگر، سکوت سلین"، "در ستایش سانسور"، "مخاطب از پیش مرده است"، "مرگ مولف؟"، "زمینه ناگزیر است"، "جویس، مولوی، رمبو و دیگر شیاطین" و "یک روز خوب، دی. اچ. لارنس و سرخپوستها" از زیربخشهای این کتاباند که هرکدام بهنحوی به تزهای مطرحشده در این کتاب مربوط میشوند. فرید قدمی نویسنده و مترجمی است که انتشار سه رمان و چهارده اثر ترجمهیی را در کارنامه خود دارد.
از رمانهای او میتوان به "مایا یا قصه آپارتمانی در خیابان کریمخان"، "دومینانت یا مامان اون زنه رو که داره میدوئه میبینی؟" و "زنها در زندگی من یا دلف معبد دلفی" و از میان ترجمههایش به "ولگردهای دارما" از جک کروآک، "جوراب ساقبلند سفید" از دی. اچ. لارنس و "جلجتا" از ویلیام باتلر ییتس اشاره کرد.