شهرها از زمان رنسانس تاکنون شکلهای متفاوتی به خود گرفتهاند. آنچه که اکنون در آن به سر میبریم نوعی از شهر مدرن است که میتوان به مترو پلیس تعبیر کرد. اما مسئله بر سر این موضوع است که متروپلیس یا کلان شهرها نیز مرزهایشان را از دست میدهند و نوع دیگری از شهر و کشور پیش رو است.
آنچه که شاید به نام متاپول بتوان به آن اشاره کرد. وضعیتی که دیگر بین شهر و کشور تفاوتی قائل نیست. یا مفهومی چون جهانی شدن و دهکده جهانی که به نوعی در صدد است مرزهای دو کشور را مخدوش و از بین ببرد.
اصلیترین مسئله جغرافیای سیاسی در عصر جهانی شدن، سرزمین است. گفته میشود در عصر جهانی شدن قلمرو سرزمینی به واسطه از بین رفتن و یا کمرنگ شدن مرزها، یکدست شدن جهان از منظر فرهنگ و اقتصاد، پایان بازیگری دولت - ملتها از موضوع بودن، خواهد افتاد.
به هر حال جهانی شدن تاثیر مستقیمی برسرزمین گذاشته است.
زیرا که جهانی شدن فرض نیست بلکه واقعیتی عینی است. جریانهای فرا سرزمینی در عصر جهانی اهمیت و مفهوم سرزمین را متفاوت از گذشته ساختهاند. در شکل جدید سرزمینها شما میتوانید بدون اینکه از جای خود تکان بخورید صدها هزار کیلومتر حرکت کنید و خودتان را به آن سوی جهان برسانید.
آن هم تنها با یک کلیک، یک دکمه. شما حتی در احساساتی که در آن سوی مرزها در جریان است شریک میشوید. یک خبر در جایی از دنیا میتواند خیل عظیمی از مردم را در نقطه مقابل و در مکانی دیگر به خیابانها بشکاند. نوع جدید از ارتباط شهری و کشوری در حال رشد است که تمامی اندیشه ما را از مرز، از سرزمین، از دوری و نزدیکی و از خود زمان را دچار تغییر میکند.
جهانی شدن در صدد است مرزها را از میان بردارد تا همه انسانها به یک شکل و یک زبان در آیند. هر چند چنین آرمانی دست یافتنی نیست. یکدست شدن و یکپارچگی انسان در جهان غیر ممکن است زیرا انسان و تفاوت دو جزء جدایی ناپذیرند. انسان نیازمند تفاوت برای شناخت خویش است.
همینطور اینکه انسان با طبیعت سرو کار دارد و روابط انسان با محیط پیرامون که بیانگر اصل جغرافیایی است، همچنان باقی میماند و شکل دهی به اشکال جغرافیایی را حتی در عصر فضا بر عهده خود خواهد داشت. جهانی شدن برای از بین بردن جغرافیایی در ابتدا باید کلیه موانع را از میان بردارد مسائلی که نه تنها به فیزیک طبیعت باز میگردد بلکه تا حدی به غریزه، فطرت، احساس و ذات انسان بر میگردد.
کتاب "زادگاه من، باورم کن" نوستالژی شاعری ارمنی است درباره سرزمیناش. سرزمینی که هنوز گویی خبر جهانی شدن به گوش آن نرسیده و شاعر می پندارد این ناقوس به صدا در نخواهد آمد. سرزمینی که در اشعار از آن یاد می شود جایی که به او هویت و خاطره داده است. جایی که در آن اجدادش زندگی و رشد کردهاند و در نهایت در همان خاک خفتهاند. تمامی اشعار از این حس نوستالژی درباره سرزمین سرشار است. در شعری میگوید چگونه غمخوار دیگران باشم اگر به کوه و دره خویش / به نو و کهنه سرزمین باستانی خویش / به مادری کهزاده او هستم عشق نورزم/
خاک، سرزمین، مادر، زادگاه، گاهواره و آشیانه کلمات تکراری و مضامین ثابت تمامی اشعار این کتاب است.
نگاه انسانی، لطیف و اخلاق گرای شاعر در سطر سطر کتاب احساس میشود.
درشعری مینویسد: هر روز با چشمان وجدانم همه گناهانم را سبک و سنگین میکنم/ هر روز از رفتار بینزاکت و دروغین خود در رنج ام/ نه چاره ندامت را میدانم و نه راه نجات را مییابم/ هر روز میان نور و ظلمت راه خود را نمییابم/
یا در جایی دیگر میآید:
انسان درخت نیست/ شب که فرا برسد باید سقفی داشته باشد/ برای عشق ورزی و بچهها خانه و کاشانه باید داشته باشد/ ملتی جاودانه زنده است که ریشه و خاندانی داشته باشد/ اگر با خون هم میهنان خود وطن مقدسی داشته باشد.
نوستالژی سرزمین مادری و عشق به وطن در این اشعار به حدی است کهگاه مخاطب آن را غیر عادی میبیند. شاید خیلیها با این نوع نگاه و افق اندیشگانی شاعر موافق نباشند و همانطور که در ابتدا اشاره شد به جهان تازهای که در پیش رو است تن داده باشند. هستند مخاطبانی که آرام آرام وضعیت جدید را درک کرده اند. مخاطبی که در برخورد با اینترنت کاملا احساس می کند چگونه مرزها در هم و مخدوش میشوند، مرزهایی که این بار با دنیای مجازی ساخته و بر ساخته میشوند.
زادگاه من، باورم کن. لیپارید سارگسیان. مترجم: آندرانیک خچومیان. نشر افراز. چاپ اول. تهران: 1393. 1100 نسخه.80 صفحه. قیمت: 5000 تومان.