«این کشتی پراسرار» عنوان تازهترین مجموعه شعر علی باباچاهی است؛ مجموعهای شامل شعرهایی که باباچاهی در سال1392 سروده است و همچنین بخشی با عنوان «اینها رباعیاند نازنین» که تاریخ سال 1356 را بر پیشانی دارد.
در پایان کتاب نیز گفتوگوی محمد لوطیج با باباچاهی را میخوانیم، با عنوان «پستمدرنیسم دردسرساز».
(در آغاز این گفتوگو باباچاهی در پاسخ به این پرسش که «شما را شاعری پستمدرن میدانند خودتان چه میگویید؟» میگوید: «فکر نمیکنم در جایی گفته یا نوشته باشم که شاعری پستمدرنم، اما اگر بنا به ضرورت در مواجهه با این مقوله علاقهای ابراز داشتهام، موضع انتقادی خود را اعلام کردهام. آیا واقعا پستمدرنبودن یک امتیاز است؟ از بس که در مصاحبهها از من درخصوص شعر و هنر پستمدرن پرسیده شده و بعضا مرا شاعری پستمدرن نامیدهاند، شاید امر بر خودم هم مشتبه شده باشد!)
علی باباچاهی درباره ی مجموعه شعرش چنین گفته است:
این شعرها به توقعات و انتظارات متداول زمانه در خصوص ساخت زیباییشناختی رایج شعر بیاعتناست و به عبارتی از خواننده فرمانبرداری نمیکند.
شعرهای این کتاب کمابیش قابلیت تفسیر دارند. در این شعرها موضوع مشاهده تغییری نکرده است، بلکه عمل مشاهده دچار تغییر شده و به نوعی دیگر درآمده است. در شعرهای این کتاب، قانونی بهجز قانون انرژی خیال حرف اول را نمیزند. به نظر میرسد این شعرها توانستهاند از مشقتها و نکبتها لذت هنری بیافرینند.
این مجموعه چیزی حدود 70 شعر دارد و شعرهای آن به سبک خود من است. به شعرهای این کتاب نمیتوان سپید گفت، بلکه این شعرها نوعی خاص از شعر هستند که از تمامی تجارب شعر امروز به اضافه ابتکارات در زمینه ایجاد نوعی موسیقی خودبسنده بهره بردهاند.
نقدی بر مجموعه شعر «این کشتی پراسرار» علی باباچاهی
«نیمه»های فراموششده شعر معاصر
مصطفا فخرایی:
اغلب شاعران معاصر بعد از یک دوره درخشش و رسیدن به زبانی مستقل و تثبیتشده، به دلایل بسیار از تلاش و خلاقیت بازمیمانند و بهاصطلاح دچار عارضه «جوانمرگی» میشوند یا بهطورکلی کناره میگیرند یا اگر هم اثری ارایه دهند، به تکرار خود میپردازند و تلاشی برای رسیدن به افقهای تازهتر از خود نشان نمیدهند یا در بیشتر موارد اثری در سطح نازلتر و بهمراتب ضعیفتر از آثار قبلی ارایه میدهند. اما باباچاهی از معدود شاعرانی است که بهواسطه دانش، استعداد، تخیل سرشار و جدیت و استمرار در سرودن جز پیمودن راههای نرفته و جذب و کشف تازگیها، سودایی دیگر در سر ندارد. آنچه در رفتار ادبی باباچاهی حایز اهمیت است، توجه و درنگی است که به سنت دارد.
باباچاهی در عین سنتشکنی، رابطه خود را با سنت قطع نمیکند بلکه با نگاهی انتقادی جنبههای خلاقانه آن را به طرز و شیوه خود احضار میکند و بهخوبی درمییابد که «اگر متنی خاطره بنیانهای سنتی را زنده نگاه ندارد، جنبههای نوآورانه آن هیچگاه درک نخواهد شد» (لوتمان. به نقل از کریمی حکاک)، نگاه باباچاهی در مجموعه شعر «این کشتی پراسرار»، بیشتر معطوف به تجربههای شعر مدرن فارسی است. درواقع در نوعی روابط بینامتنی، شعر او وامدار جریانهای قبل از خود است. و در درنگ و توجه به همین تجربهها بهویژه تجربههای ناتمام کسانی چون تندر کیا، هوشنگ ایرانی و... و دیگر تجربههای شعر معاصر است که شعر امروزش شکل میگیرد. هر شعر در عین خودبسندگی و تشخص، حاصل شعرهای پیش از خود است. به گفته کریستوا «هر متنی همچون معرق از نقلقولها ساخته میشود و هر متنی بهمنزله جذب و دگرگونسازی متنی دیگر است.»
باباچاهی درواقع با ظرفیت و دستاوردهای مغفولمانده و تجربههای ناتمام شعر مدرن فارسی را در تلفیق با هنرآوریهای خلاقانه خود و با شگردهای امروزی و جذب و درونیکردن آنها و عرضه آن به شیوه و سیاق خود در فضایی دیگر، امکاناتی را به شعر امروز پیشنهاد میدهد. فرآیندی که باباچاهی آن را «مصادره خلاق» مینامد: «کاملکردن پروسهای که ناتمام رها شده است.» و شاعر آن را «حق هنری هر فرد ذاتا شاعری» (همان) میداند.
او در اینباره میگوید: «درک ویژگیهای سیاسی- اجتماعی- هنری یک دهه و بعدا یک دوران و بعد، مصادره، مصادره خلاق!... یعنی درک و بسط تجربههای نیمهتمام خود و دیگران و فراروی از آنکه به تلحینی قابلتشخص بینجامد.» (همان) به نمونههایی از این موارد اشاره میشود: نوعی واژهسازی شگردی زبانی محسوب میشود.
الف) ترس ترسو ترسانگی/ دختر ترسا برود صنعانیهایش را کشف کند (ص 72) ب) رقصانیت رقصانگی! / با گرگانگی کلمات میرقصد روی طناب... . / حرصانیت به وقت نوشتن خرسانگی! (ص 108)
در شعر تندرکیا چنین واژهسازیهایی را میتوان دید.
تکرار واژه و عبارت و جمله، جابجایی و شقهشقهشدن آنها: الف) «چمدانی که در کوپه قطار به جا مانده / فقط به فقط فقط به فقط / یک چمدان است و بس فقط/ قط قط قط» (ص 73) ب) به رفتن فکر کرد به نرفتن فکر / رفت و نرفت! /نرفت و نرفت و نرفت / رفت و رفت و رفت و / نرفت (ص 74)
تداعیکننده تجربههای تندرکیا و هوشنگ ایرانی میتواند باشد:
الف) آری سپهرانه، سپهر، پهر! (لنگرودی) ب) نگریخت که بگریزد / گفت که نگوید / شنید که نشنود / رفت که باشد / و یافتن را نیافت / و یافتن را نیافت / بر آنها و او که آنهاست: /... . (ایرانی)
نام آواها و اصوات و بازی با حروف: الف) الف آمد ب پ ت و ج آمد/ نون و واو و ه و ی آمد (ص22) ب) آدم عاقل فوت نمیکند و خاموش - / شب تابها را پت پت پت / (جنها عروسی داشتهاند! / عقل نداشت جرات نداشت قواعد بازی را ریخت به هم / دو سه تا تندرکیا آن طرف سوسو میزند/ پت پت پت (ص 135)
قسمتی از «شاهین1» تندر کیا: «هان هان بخیز! خیزی تیز و تند و تند و تیزو تند و تند و قرّوقرّ، قرّوقرو قرّوقرّ، آفرینا! آفرینا! باز هن، وهنّ و هنّ و هونی» (لنگرودی)
پارهای ازشعرهای هوشنگ ایرانی: «استخوانها / صدا کند / تاخ تاخ...... تاخ تاخ... .» «زشتی دهشت بخندد / دیدین دان ن ن /برکمانی نیمسوز کنده لعنت شده / دیدین دان ن ن» (همان: 92)
البته این درنگ و توجه به تقلید نمیانجامد، بلکه شاعر با توانایی و هوشمندی ظرایف و لطایف آن آثار را به شیوه خود بهکار میگیرد و متن به ساحتی دست مییابد که «باباچاهی بودن» را نشان میدهد.
باباچاهی به تجربیات طرزی افشاری در ساختن واژهها و فعلها و مصدرها و ترکیبات جعلی بهعنوان نوعی شگرد زبانی مینگرد. وجوه دیگری از واژه را برملا میکند و گاه متضمن نوعی طنز و اغراق نیز هست. عاشقیدن اما بیشتر به تو میآید (ویس گفت / نه پلنگیدن و گرگیدن و رزمیدن (خنده! رامین گفت (ص 41) خصیصه و شگرد دیگری که در این مجموعه پر بسامد و شاخص جلوه میکند، آوایی کردن شعر و توجه به نوعی موسیقی که حاصل همنشینی فعلها و واژهها است و در فرآیندی خلاقانه منجر به ریتمی فوقالعاده شده است.
گاه شاعر در وضعیتی است که واژه توان بیان عواطف او را ندارد و اصوات و آواها جایگزین واژه میشوند. در شعر «کشتی را با آواز سرخپوستی به آب میاندازیم» (ص 87) که بر پیشانینوشت آن آمده که «با الهام {از}: یک آلبوم موسیقی سرخ پوستان آمریکاست سروده شده است: «هی یا. هی یا هی یا هی هی» تمام شعر همین سطراست که 11بار تکرار شده است. علاوه بر این، این شعر یادآور شعرهای آوایی هوشنگ ایرنی نیز هست. «وی یو هو هی ی ی ی ی / هی یا هی یا هی یا یا یا اااا» همچنین به گمانم تداعیکننده و الهامگرفته از نوع خاصی از موسیقی محلی بوشهر است که به آن «نی مه»میگویند. آوازها و نغماتی که هنگام کار روی لنج و دریا خوانده میشود... . {این} آوازهای دریایی جهت سرگرمی و نیز رفع خستگی و ایجاد هماهنگی در کارهای گروهی خوانده میشوند. آواها و نواهای «نی مه» در تهییج روحیه کارکنان کشتی (جاشو) و تحمل کارهای طاقتفرسای دریانوردی بسیار اهمیت دارد.» (شریفیان) شعرهای بخش پایانی این مجموعه «اینها رباعیاند نازنین!» نام دارد. تاریخ سرایش این شعرها برمیگردد به سال 56. و درواقع بازتاب فضای همان سالهای نزدیک به انقلاب با درونمایههای اجتماعی، انقلابی و مبارزه است. با همان نمادها و واژههای مرسوم: لاله سرخ – سپیده دم- خون- اختر و...
آنچه درباره این شعرها گفتنی است، نوعی آشناییزدایی در تقطیع متفاوت آنهاست. چنین شیوهای ناظر بر جنبههای تجسمی و دیداری شعر است و سعی در جامه نو بخشیدن به شکل و فرم رباعی دارد. شاید شاعر خواسته که نگاه تازهای به این قالب کلاسیک داشته باشد. اما آیا تقطیع رباعی به شیوه شعر نو منجر به نگاه و روایت تازهای از شعر شده است؟