نگاهی به کتاب «فلسفه هنرها؛ درآمدی بر زیباشناسی» اثر «گوردن گراهام» ترجمه «مسعود علیا»منتشر شده توسط ققنوس.
گویا این روزها که به قول قدیمیها «چله پاییز» گذشته است و تا کمتر از یک ماه دیگر زمستان سرد از راه میرسد.گویی که قدرتش کمتر شده است که هنوز برگهای سبزرنگ بر روی شاخهها بهراحتی جا خوش کردهاند و التفاتی به پاییز ندارند.
این کمرمقی پاییز کمکم آدمی را به این خیال میاندازد که نکند دنیا برای نجات بیشتر به «هنرمندان نیاز دارد تا سیاستمداران»؛ اما با نظر انداختن به جهان بیرونی، جهان که هنوز با آمار میتوان از تعداد گرسنگان جهان حرف زد، جهانی که هنوز در روزهای معینی از سال از مردم خواهش میشود لطف کنند و سری به کتابفروشیها بزنند و آنها را از ورشکستگی نجات بدهند، واهی بودن این حکم را اثبات میکند. شاید در دنیایی که هنوز بعد از «پایان تاریخ» میتوان از فاشیست به مثابه نیرویی بیرونی حرف زد و مد واژه «به نظر من» ما را از هرجهتگیری معینی فارغ میکند تا هیچکس «بدش» نیاید، می توان گفت دنیا برای نجات بیشتر به «هنرمند سیاسی» نیاز دارد، نه هنرمندی که فقط بلد باشد به پاییز کمرمق امسال، رنگ و دگرگونی دهد و بر روی کودکی که کنار خیابان خوابیده است رنگ سیاه بکشد.
اما در خلال طرح این موضوع، بیش از هر چیز، لزوم تعریفی از هنر به چشم میآید. سوالی که میتوان گفت از زمان یونان باستان ذهن آدمی وادار به تفکر و جست و جو کرده است.«هنر چیست؟» سوالی است که با جواب مناسب، میتوان به جهتگیری مناسب رسید. بهطور مثال، سیستواسیونیست ها که «نقدشان از هنر بر پایه بینشی روانکاوی صورت میگیرد که اثر هنری را ناشی از پالایش و تصعید امیال برآورده نشده میداند، با این تفاوت که سیتواسیونیستها معتقدند که با توجه به امکانات اجتماعی موجود دیگر مانعی غیر قابل عبور برای تحقق امیال وجود ندارد و بنابراین هنر کارکرد پیشین اش را از دست داده است.»
به عبارتی دیگر میتوان گفت که آنها معتقد بودند که با توجه به امکانات اجتماعی موجود، همه مشکلات سد راه رسیدن به تحقق امیال آدمی برداشته شده است، پس دیگر نمیتوان از دنباله روی هنر کنونی صحبت به میان آورد زیرا که کارکرد و اثر گذاریش را از دست داده است، به همین دلیل بود که یکی از اعضای این جنبش، نقاشیهای خود را بر روی رول پارچه میکشید و به صورت متری میفروخت. سیستواسیونیستها بیش از هر چیز، به دلیل تعریف روانکاوانه ایی که از نقد هنری داشتند دست به اینگونه اقدامات میزنند؛ اما اکنون، در روزگاری که همه از «ضد ایدئولوژی» بودن حرف میزنند و از قضا «ایدئولوژی» تا روی میز عسلی کنار رخت خوابشان نفوذ کرده است، در روزگاری که جزای نقد کردن، دادگاه رفتن است، در روزگاری که «سلیقه» جای «نقد» را نشسته است، در روزگاری که همه خوباند و هیچکس بد نیست، بیش از هر چیز، تعریف واضح و مشخصی از هنر نیاز است تا بتوان بر طبق آن جهتگیری خودمان را مشخص کنیم.
کتاب «فلسفه هنرها؛ درآمدی بر زیباشناسی» اثر «گوردن گراهام» یکی از تلاشها در همین زمینه است که گراهام در آن سعی کرده است از علاقه فرد به گرایشهای هنری، برای ورود برای ساحت فلسفه استفاده کند. این موضوع یکی از ویژگیهای برجسته کتاب است؛ زیرا اکنونکه آدمی از لذتهای پیشرفتهای فوقالعاده تکنولوژیک سرخوش است بهطوری که اخیراً استیون هاوکینگ ادعایی مبنی بر «مرگ فلسفه» را مطرح کرده است «چرا که فلسفه نتوانسته پابهآپای علم بهویژه فیزیک پیشرفت کند»، درصورتیکه سی سال از گذشت انتشار مقاله ریچارد رورتی تحت عنوان «اولویت دموکراسی بر فلسفه» که رورتی در آن بهگونهای مرگ فلسفه را در مقابل دموکراسی (البته منظور رورتی در این مقاله از دموکراسی، لیبرال دموکراسی آمریکایی است) اعلام کرد میگذرد اما گویا این دموکراسی (لیبرال دموکراسی آمریکایی) علاوه بر همه تواناییهایی که دارد توانایی بالقوهای برای ایجاد جنگ در جهان را تحت عنوان «ابرقدرت و وظیفه مداخله بشردوستانهاش » را داراست. همینجاست که بیمعنایی هر چه بیشتر این سخن رورتی آشکار میشود: «تجربه تاریخی دموکراسی مهمتر از بنیانهای نظری و فلسفی آن است». تجربه تاریخی لیبرال دموکراسی آمریکایی در طول سه دهه گذشته چیزی بیشتر از «جنگ پشت جنگ» بوده است؟ ثمره اولویت دموکراسی آمریکایی بر فلسفه جهان را به خون خود آغشته کرده است، در این هنگام ثمره الویت فیزیک بر فلسفه، فیزیکی که تماماً در پروسه نظام سرمایه پیشرفت کرده، چه خواهد بود؟
در این هنگام، از این کتاب میتوان بهعنوان سندی در دفاع از فلسفه و اولویت آن نام برد. هرچند که این کتاب چندین سال پیش از این ادعای هاوکینگ نوشتهشده و ترجمه فارسی آن توسط «مسعود علیا» به بازار کتاب آمده است.
نویسنده در این کتاب به بسط و گسترش بحث «نگاه هنجاری به هنر»با ارائه مثال هایی مناسب در فصل های مختلف کتاب که حول بحث در پیرامون حوزه های مختلف اشکال هنری (نقاشی،موسیقی،مجسمه سازی،معماری ...)می پردازد.آنچه وی «نگاه هنجاری به هنر»می خواند سعی دارد «به جای تلاش در راه تعریف ماهیت هنر در کنه خویش - که زیبایی شناسی فلسفی جدید به آن گرایش داشته است.»دیدی «که برای پرداختن نظریه ای در باب هنر صورت بسته است که ارزش آن را تبیین کند»ارائه دهد.
به عبارت دیگر میتوان گفت گوردن در این کتاب تعریفی ارزشی از هنر ارائه میدهد، البته نه ارزشهای هنجاری متعارف تولیدی نظام سرمایه (که ارزش اصلی آن تولید هر چیز به مثابه «کالا» است) که سعی در ارائه مانیفستی برای داوری در مورد آثار هنری هست، او بهجای جواب به سوال «هنر چیست؟» به جواب سوال «ارزش یک اثر هنری چگونه تبیین میشود؟» میپردازد.
وی همانطور که در مقدمه کتاب توضیح میدهد، هدفش از چند فصل ابتدای کتاب این است که «آنچه گاهی شناخت گرایی زیبا شناسانه خوانده میشود بهترین تبیینی است که درباره ارزش هنر بیانشده است» که میتوان گفت در تشریح این موضع و اعلام برتری دید «شناخت گرایی زیباشناسانه» بر دید «لذتگرایی زیبا شناسانه»(آنچه دیوید هیوم از هنر به مثابه امری که «خوشایند» باید باشد، میدانست- ترجیحات زیبا شناسانه بیانگر ذوق ناظران است نه داوریهایی درباره اشیا؛ این نوع دید در روزگار کالا زده ما بسیار طرفدار دارد) و دید «بیانگرایی زیباشناسانه»(که با رمانتیسم قرن نوزدهم پیوستگی تنگاتنگی دارد، یعنی بر این باور است که هنر راستین همواره نمودگار احساس خالص است، این مکتب با اکسپرسیونیستها در هنر نقاشی که معتقد بودند نقاشی باید حاوی احساس یا تأثری باشد، متفاوت است) بهخوبی و روانی سخن به میان میآورد.
سپس وی در فصلهای آخر کتاب دفاعیه مفصلی از دیدگاه خود که همان تعریف ارزشی هنر است به دست میدهد. وی در واقع با این کار توانسته مخاطبان را تا آخر به دنبال خود بکشد، زیرا خوانندهای که با مقولات فلسفی آشنایی ندارد میتواند بهطور مقرون بهصرفهای کتاب را بخواند، زیرا که تمام بحثها توسط نویسنده پیرامون مثالهای مناسبی صورت میگردد که در آن بهجای اعلام «مرگ فلسفه»، از طریق فلسفی به تبیین آثار می پردازد. در انتهای کتاب به دفاعیه گوردن از دیدگاه هنر هنجاری میرسیم که مقولاتی انتزاعیتر در دفاع از رویکرد هنجاری که متضمن آنهاست طرح و به بحث گذاشته میشود.
چنین محتوا و مضمونی در 9 فصل تدوین و تنظیم شده است؛ 1- هنر و لذت 2- هنر واحساس 3- هنر و فهم 4- موسیقی و معنا 5- از نقاشی تا فیلم 6 - شعر وبازگویی 7 - معماری به مثابه هنر 8 - ارزشگذاری وزیبایی شناسی طبیعت 9 - نظریه های هنر.
قطعاً دریک کتابی با حجم 400 صفحه ای نمی توان یکایک موضوعات فلسفه هنر را بررسی کرد. اما مولف سعی کرده خطوط بسیار کلی نظریه های رایج در باب هنر ونحوه به کار بردن این نظریه ها در مورد قالب های مشخص هنری را ترسیم کند.
بخش اعظم کتاب بر این فرض مبتنی است که فلاسفه هنر به جای کوشش برای به دست دادن تعریف هنر بهتر است ارزش هنر را مورد مداقه قرار دهند.
دغدغه اصلی مولف در این اثر در وهله اول برانگیختن ذهن و علاقه نوآوران و نوآموزانی است که هم پذیرای استدلال فلسفی هستند و هم به هنر علاقه مندند. کتاب قصد دارد ربط و مناسبت فلسفه هنر و زیبایی شناسی رابا علایق و مشغله های آن دسته از افرادی که به ارزیابی و بررسی آثار هنری از هر نوعی سروکار دارند، آفتابی کند.
به همین اعتبار، این اثر با اینکه کتابی دانشگاهی است ولی خوانندگان عام وعلاقه مند به مطالعات زیبایی شناسانه را هم مخاطب قرار می دهد.