یحیی علوی فرد از نویسندگان و شاعران کشورمان در پاسخ به این سوال که چقدر به نقش زنان در عاشورا در قالب کتاب پرداخته شده است، گفت: در دین اسلام از ابتدا شاهد حضور زنان در جنگ ها و دفاع آنها از دین بودیم. در صدر اسلام، سمیه را داشتیم. در واقعه عاشورا به عنوان یک واقعه متمایز و ویژه در تاریخ اسلام بانوانی همچون حضرت زینب (س) و ام وهب حاضر بودند و نقش حضرت زینب (س) در پیام رسانی عاشورا بر کسی پوشیده نیست. در فرهنگ ملی نیز زنان در جنگ حضور داشتند که می توان به عنوان مثال به جنگ گردآفرین با رستم اشاره کرد.
علوی فرد ادامه داد: در دوران 8 ساله دفاع مقدس شاهد حضور زنان در جبهه و پشت جبهه بودیم. زنان حتی تا خط مقدم هم پیش رفتند اما باید بپذیریم که از نظر کمیت در طول تاریخ، مردان بیشتر درگیر جنگ بودند و به همین دلیل روایت های زنانه از جنگ کم است.
وی حضرت زینب (س) را بزرگترین روایتگر کربلا دانست و افزود: کربلا در کربلا می ماند اگر زینب (س) نبود. خوشبختانه در ادبیات به حضرت زینب (س) زیاد پرداخته شده است اما در مورد سایر بانوان کم کاری شده است. برای حضرت ام البنین هم جشنواره ای برگزار شد اما در مورد ایشان زیاد کار نشده است چون ما اطلاعات زیادی در مورد این بانوی بزرگوار نداریم.
این نویسنده با اشاره به کمبود اطلاعات و منابع در مورد زندگی بانوان حاضر در واقعه عاشورا، تصریح کرد: ام وهب کسی بود که پسر خود را به میدان جنگ فرستاد و وقتی خبر شهادت پسرش را می شنود، ابراز خوشحالی می کند اما باز هم اطلاعات جامعی در مورد این بانوی بزرگوار نداریم و شاعر و نویسنده از گذشته ام وهب تصویری ندارد که بخواهدی روی آن مانور دهد.
علوی فرد با بیان اینکه تصویری که از بانوان عاشورا داریم محدود است، عنوان کرد: در مورد دختران امام حسین (ع) اطلاعاتی به جز حضور آنها در کربلا نداریم. تصاویر ما از دختران و بانوان عاشورا محدود به همان واقعه است و ما تصویری از گذشته آنها نداریم .این کمبود منابع باعث بسته شدن دست نویسنده و شاعر می شود.
وی با اشاره به برگزاری جشنواره سوختگان وصل که یک سال به حضرت ام البنین اختصاص یافت، اظهار داشت: اتفاقات زیادی در حاشیه کربلا افتاده است که قابلیت شعر و داستان دارد. به حضرت ام البنین باید بیشتر پرداخته شود.
این نویسنده حضرت زینب (س) را بزرگترین راوی واقعه عاشورا دانست و افزود: در آن زمان تبلیغات زیادی علیه امام حسین (ع) از سوی دشمنان صورت می گرفت. تلاش دشمنان این بود که هدف قیام امام حسین (ع) پنهان بماند. حضرت زینب (س) در معرفی لایه های پنهان و پیام های عاشورا نقش بسزایی داشتند. بیشترین روایت ها و روشنگری ها مربوط به حضرت زینب (س) بوده است. امام باقر (ع) در کربلا خردسال بودند و ایشان هم بعدها در سلسله راوی های عاشورا قرار می گیرند.
وی در مورد روایت های زنانه و کودکانه از واقعه عاشورا خاطرنشان کرد: از نظر کمیت، تعداد زنان و کودکان در جنگ ها از جمله عاشورا کم بود و به همین دلیل راویان زن و کودک در مورد جنگ نسبت به مردان کمتر است. در تمام جنگ ها زنان و بچه ها در پشت جبهه هستند چون این دو گروه آسیب پذیر هستند. در کربلا علاوه بر بانوان، کودکانی هم بودند که شهید و یا اسیر شدند. به هر حال تعداد زنان و کودکان در جنگ ها کم است و همین عامل اندک بودن راویان این دو گروه از جنگ است.
وی در پاسخ به این سوال که آیا هر وقت روایت زنانه از جنگ صورت می گیرد، روایت ضد جنگ می شود گفت: برخی، اشکالاتی به روایت زنانه از جنگ می گیرند و می گویند کیفیت این روایت ها کم است اما من این را قبول ندارم.
به گفته مدیر انتشارات عمو علوی، همانطور که مردان تعقل گرایی بیش از حد را در روایت های خود می آورند، زنان هم عاطفه گرایی خود را در نقل قول ها می آورند؛ بر این اساس نمی توان گفت روایتی که زنی نقل کرده، روایتی که عاطفه گرا شده است، روایتی ضد جنگ و ضعیف است.
وی با بیان اینکه جنگ فقط بعد تعقل ندارد، تصریح کرد: جنگ لایه ها و زوایای مختلف دارد و همانطور که بعد عقلی دارد، بعد عاطفی هم دارد. جنگ ابعاد طنز، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارد که هر یک جای بحث و بررسی دارد، ما همانطور که به روایت های مردانه نیاز داریم به روایت های زنانه جنگ هم نیازمند هستیم.
علوی فرد معتقد است، حضور زنان در جنگ و روایت آنها از جنگ خوانش جدیدی از جنگ را ارایه می دهد.
این شاعر و نویسنده با اشاره به فروش بالای کتاب هایی همچون دا و من زنده ام، یادآور شد: جای روایت زنانه از جنگ در جامعه خالی بوده است و عطش زیاد مردم به این روایت ها را آمار بالای چاپ و فروش این گونه کتاب ها نشان می دهد.
مدیر انتشارات عمو علوی خاطرنشان کرد: هر نویسنده ای معمولا بر یک بعد جنگ متمرکز می شود. یک نفر به طنز جنگ می پردازد و کس دیگر به بعد احساسی جنگ می پردازد. اگر تمام این ابعاد کنار هم قرار گیرد، پازل کامل می شود.
وی تصریح کرد: روایت های زنانه در کنار روایت های مردانه پازل جنگ را کامل می کند در غیر این صورت تصویر جنگ ناقص است.
در ادامه به مناسبت این گفت و گو بخش هایی از کتاب من زنده ام را می آوریم:
کتاب «من زندهام» خاطرات معصومه آباد از روزهای اسارت توسط رژیم بعثی عراق است که چندی پیش منتشر شد و با تقریظ ویژهای از سوی رهبر معظم انقلاب روبرو شد. «من زندهام» خاطرات هزار و یک شب اسارات یک دختر 17 ساله ایرانی در زندانهای رژیم بعثی است. این کتاب از اواخر مرداد ماه امسال خود را در صدر پرفروش ترین کتاب های بازار نشر قرار داده است. «من زندهام» هم اکنون در 80 فروشگاه کتاب در سراسر کشور همراه با سوالات مسابقه و با 60 درصد کاهش قیمت به مخاطبان عرضه می شود.
بخش هایی از این کتاب خواندنی را با هم مرور می کنیم:
کم کم به تابلوی 12 کیلومتری آبادان نزدیک می شدیم، تعدادی سرباز کنار جاده زیر لوله های نفت دراز کشیده بودند، چند خودروی خودی متوقف شده، توجهم را جلب کرد، گفتم: خواهر بهرامی سربازها را ببین، خدا خیرشان بدهد، زیر این آفتاب داغ با چه زحمتی پاسداری می دهند، هنوز جمله ام را تمام نکرده بودم که ناگهان خودروی ما با صدای انفجار مهیبی متوقف شد و همان سربازهای وظیفه شناس با سرعت زیادی سمت خودروی ما خیز برداشتند.... خوب که دقت کردم آرم سپاه پاسداران را روی لباس شان دیدم اما انگار یادشان رفته بود،کلاه کج قرمز نیروهای بعثی را از سرشان بردارند. از راننده پرسیدم: چی شد؟ گفت: اسیر شدیم!
*
وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند، روی دست و پای هم نشستند تا ما دوتا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند رو به آن ها تشر زدند که چرا جا باز می کنید؟ و با اسلحه های شان برادرها را از ما دور می کردند.
نگاه های چندش آور و کشدارشان از روی ما برداشته نمی شد.
*
همه جای سلول یخبندان شده بود. حاضر بودیم خشک شویم و جنازه های ما را از آن جا بیرون ببرند اما از بعثی ها چیزی تقاضا نکنیم. پاهای مان توان حرکت نداشت. نشسته یا روی چهار دست و پا تکان می خوردیم تا شاید این تکان ها در بدن مان تولید گرما کند.
*
هر وقت بعثی ها در سلول ما را باز می کردند، صدای فریاد کسی را می شنیدیم که می گفت: نصر من ا... و فتح قریب و بچه های دیگر جواب می دادند: و بشر المومنین... نمی دانستیم کسی که نسبت به باز شدن در سلول ما واکنش و حساسیت نشان می دهد کیست؟ اما بعداً فهمیدیم او وزیر نفت محمد جواد تندگویان است.
*
می خواندیم: خمینی ای امام، خمینی ای امام، ای مجاهد ... ناگهان در باز شد، آنقدر صدای مان بلند بود که متوجه باز شدن در نشدیم. ناگهان 3 نگهبان را بالای سرمان دیدیم... با کابل های چرمی که از داخل شان سیم های برق رد می شد وارد سلول شدند و تا آن جا که قدرت داشتند به سر و تن مان زدند. فاصله بین ضربات آن قدر کم بود که انگار هیچ ضربه ای به ضربه دیگر امان نمی داد. ضربه ها فرود می آمد و فحش بود که می شنیدیم... با شدت گرفتن ضربات خون از دست و سرمان راه افتاده بود...