این روزها سومین کتاب عباس احمدی به بازار نشر آماده است.کتابی که توسط انتشارات مهر منتشر شده و مجموعه ای از از چهل قطعه شعر در غالب های گوناگون از جمله غزل، مثنوی، قصیده، شعر آزاد و سی رباعی و دوبیتی طنز است.
عباس احمدی، شاعر طنزپرداز معاصر، متولد ۱۳۵۷و دارای دکترای رشته منابع طبیعی و مدرس دانشگاه است. او پیش از این با کتاب «مثنوی دانشجویی» (۱۳۹۰، انتشارات سپیدهباوران)، سیمای شاعری اهل طنز را از خود به نمایش گذاشته بود و سپس با انتشار کتاب «دانشگاهنامه»( 1393،نشر شهرستان ادب) که نگاهی دارد به مشکلات و معضلات دانشگاهها،در ادامه مسیر پیشین خود قرار گرفت.
این روزها سومین کتاب عباس احمدی به بازار آماده است.کتابی که توسط انتشارات مهر منتشر شده و مجموعه ای از چهل قطعه شعر در غالب های گوناگون از جمله غزل، مثنوی، قصیده، شعر آزاد و سی رباعی و دوبیتی طنز است.اشعار این کتاب بین سالهای ۸۲ تا ۹۳ سروده شده که اکثر آنها در جشنواره های مختلف طنز برگزیده و هم اکنون همگی در این کتاب گردآوری شدهاند.در این کتاب نقیضه های بسیاری نیز وجود دارد که یکی از آنها که در ابتدای کتاب آمده است،بر اساس شعری از میرزاده عشقی با مطلع:"خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود،من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود!" بسیار شیرین و طنازانه سروده شده است.
کتابهای قبلی عباس احمدی درباره فضای دانشگاه و موضوعات و مسائل دانشگاه بوده است اما تمام شعرهای مجموعه سوم حول موضوعات اجتماعی،سیاسی و مسائل روز مردم است و به نوعی می توان این سروده ها را سوژه محور و با دغدغه نقد مسائل و معضلات جامعه درنظر گرفت.
نام این کتاب نیز بر اساس اثر شناخته شده نظامی انتخاب شده و نام یکی از شعرهای این مجموعه نیز است.شعرهای این کتاب به زبان معیار نزدیک است و از آنجایی که شعر طنز با زبان معیار باعث میشود که مخاطبین راحت تر با این شعرها ارتباط برقرار کنند،بیشتر مورد علاقه و استقبال مردم قرار میگیرد.
به عنوان نمونه یکی از شعرهای این مجموعه را مرور می کنیم که نقیضه ای است بر شعر "میرزاده عشقی" :
وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود
من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود
درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود
بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود
رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم
گفت باید زن بگیری تو، و این دستور بود
چند باری خواستگاری رفته بودم بد نبود
میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود
این یکی گیسو کمند و آن یکی بینی بلند!
این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود
سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن
اولی خرفهم بود و دومی خرزور بود
خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است
انتخاب اولم باباش مرده شور بود
شاهدم ناصر سه کله با کرم وافور بود...
گرچه زن کلا وجودش مایه درد و بلاست
می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود