رمان نایت ساید مجموعه ای 10 جلدی از سیمون آر. گرین است که می توان گفت از بهترین داستان های فانتزی با قهرمانی فوق العاده است.
1. اینجا دوستانت به تو خیانت می كنند و دشمنانت با تو دوستی. اینجا دستِ هر عابری، چاقویی ست برای كشتن تو. اینجا هر اسلحه ای، سَرِ تو را نشانه رفته است. اینجا همه در تعقیب تو هستند. اینجا همیشه شب است. اینجا زمان معنا ندارد.
- «به "نایت ساید" خوش آمدید....»
2. «پاریس» برای «بالزاكِ» فرانسوی همان معنایی را ندارد كه برای نویسندگان دیگرِ فرانسه. «سن پطرزبورگ» برای «داستایوفسكیِ» روس چنان نیست كه برای دیگرنویسندگانِ روس. «بروكلین» برای «آسترِ» آمریكایی تداعیِ خاص خود را دارد. و «لندن».... اینجا برای همه ی نویسندگان انگلیسی یك معنا دارد؛ قتل و كشتار و جنایت. اگر در آثار «چارلز دیكنز»، كودكان را به دزدی وامی دارند و دزدان را به قتل، در دیگر آثار نویسندگان انگلیس، اوضاع خوش تر از این نیست. «لندن» از آنها انتقام گرفته و آنها هم از «لندن» انتقام می گیرند. شهری تصویر می كنند كه بوی خون و مردار می دهد. نگاه كنید به «مردگان تابستان» (كاملیا وی، ترجمه ی فریده اشرفی، قطره)، «دلقك و هیولا» (پیتر آكروید، ترجمه ی سعید سبزیان و انسیه لرستانی، نشر افراز) ، «یونایتدِ نفرین شده» (دوید پیس، ترجمه ی حمیدرضا صدر، نشر چشمه) و.... در تمام اینها «لندن» چیزی بیش از یك شهر است؛ یك هیولاست. مهم نیست بی گناه باشید یا گناهكار، گناه تان این است كه در «لندن» قدم می زنید!
3. خانمی وارد می شود. می گوید دخترش چند وقتی است از خانه بیرون رفته و برنگشته. می گوید حاضر است در ازای یافتنش، هر چه دارد بپردازد. می گوید همه جوابش كرده اند و گفته اند كار تنها به دست كارآگاهِ خصوصی، «جان تیلور» باز می شود.
- «چقدر می گیرید دخترم را پیدا می كنید آقای تیلور؟»
4. «چارلز دیكنز» رویِ دیگر «لندن» را به تصویر كشید و صنعتی شدن انگلستان را فاجعه ای هولناك قلمداد كرد. او با نوشتن «الیور توئیست» حتی حكومت وقت را نیز به تحرك واداشت، چنانچه مجبور شدند حومه ی لندن را پاك سازی كنند. و در تاریخ ادبیات كمتر نویسنده ای دیده ایم كه رمانی بنویسد و رجال سیاسی را بین عامه ی خلق به تعظیم وادارد. اما به نظر می رسد، برخی نویسندگان انگلیس با گذشت زمان، واقع گرایی را تاریخ مصرف گذشته دیدند. این عده بر آن شدند تا با جعل تاریخ و ایجاد شكست های زمانی، به توصیف شهر ضد آرمانی شان برسند. و چنین شد كه تكنیك های پسامدرنیستی نیز به رمان های شان وارد شد و سعی كردند داستانِ «لندن» را فارغ از خط مكان و زمان دنبال كنند. برخی دیگر از نویسندگان نیز، مثل «سیمون آر. گرین»، به داستان «شگفت» رو آورده اند؛ چیزی كه با عنوان «فانتزی» یا «فانتستیك» نیز از آن نام می برند. «گرین» در «فرستاده ای از نایت ساید» از واقعیت سخن نمی گوید؛ از چیزهایی خیالی می گوید كه فوق العاده واقعی اند!
5. «جان تیلور» در دفترش نشسته است كه زنی شیك پوش و ثروتمند وارد دفترش می شود. نیازی نیست زن اعلام كند كه ثروتمند است. «جان تیلور» بوی پول را خوب می شناسد. بدهی های وحشتناك شامه اش را در این مورد قوی كرده است اما آیا حاضر است جانش را به خطر بیندازد و به شهر ممنوعه بازگردد؟
6. «نایت ساید» شهری خیالی است كه «سیمون آر. گرین»، دوازده رمانِ خود را به این شهر اختصاص داده. این محل، جایی زیرِ «لندن» توصیف می شود كه پر است از اتفاقات غریب و مخلوقات عجیب. لازم نیست از وجهِ استعاریِ قضیه، یعنی وجوه مشترك بین شهر خیالی «نایت ساید» و شهر واقعی «لندن» صحبت كنیم. كمابیش، این تمهیدِ «گرین» مشخص است. بهتر است از تمهیدِ او برای خلق كارآگاهی پیشگو و همه چیزیاب بگوییم. وقتی دوران ابر انسان های «شرلوك هلمز»ی و نابغه های «پوآرو»یی تمام می شود، نوبت به كارآگاه های زیركِ «دشیل همت» و «ریموند چندلر» و «ژرژ سیمنون» می رسد و بعد از آن، هجو آنها در چهره ی «كارآگاه گَجِت». و بعد «جان تیلور»؛ كارآگاهی با استعدادی عجیب در یافتن اجسام و افراد. دوره ی استفاده از قدرت های واقعی گذشته است. بنابراین «گرین» تصمیم می گیرد كارآگاهی با نیروهای مافوق طبیعی خلق كند. و در «فرستاده ای از نایت ساید» رمانی می آفریند با چنین كارآگاهی؛ رمانی جذاب با كارآگاهی عجیب.