یاشار کمال که از سرشناسترین چهرههای ادبیات ترکیه به حساب میآید، در جهان با رمان معروف «ممد قرقی» (که در ایران با نام «اینجه ممد» شهرت دارد) شناخته میشود؛ اثری که تاکنون به 20 زبان برگردانده شده و بارها به روی پرده سینما رفته است.
وی سال۱۹۲۳ در روستای کردنشین همیته در جنوب ترکیه متولد شد. پدرش ملاک کرد بزرگی بوده که در سال ۱۹۱۵ به آناتولیای شرقی فرار کرده بود. کمال کودکی بسیار سختی را پشت سر گذاشت؛ او در یک تصادف چشم راستش را از دست داد و در پنجسالگی شاهد قتل پدر به دست فرزندخوانده او در مسجد بود.
کمال را به عنوان یک فعال سیاسی هم میشناسند؛ حکم آشکار او در سال ۱۹۹۵ درباره سیاستهای دولت ترکیه در مصاحبه وی با مجله آلمانی «اشپیگل»، او را با اتهام «تبلیغات تجزیهطلبی»، در مقابل دادگاه امنیتی دولت ترکیه قرار داد. گرچه محاکمه با حکم برائت وی پایان یافت، اما با انتقاد مجدد وی از عملکرد دولت سرانجام به اتهام تحریک مردم، به پنج سال زندان تعلیقی محکوم شد.
وی حکم زندان تعلیقی را نپذیرفت و گفت: هر مجازاتی میخواهید نقداً بکنید، چراکه حکم تعلیقی، حکم خودسانسوری را برای من دارد و من نمیخواهم خود را دچار خودسانسوری بکنم، هنوز کارهای انجامنداده بسیاری دارم و باید آنها را هرچه زودتر تمام کرده و به چاپ برسانم. اما زندگی در ترکیه، آن هم با این حکم تعلیقی، این امکان را از من سلب میکند.
با این استدلال، یاشار کمال بعد از گرفتن حکم زندان تعلیقی، مدتی را در سوئد زندگی کرد. او در اینباره گفت: تنها میخواهم کارهایی را که در دست انجام دارم، تمام کرده و به چاپ برسانم. نمیخواهم در هیچ کشوری از جمله سوئد پناهندگی بگیرم. بعد از انجام کارهایم به وطنم ترکیه برمیگردم، دیگر آنوقت هرچه میخواهند با من بکنند.
او همین کار را هم کرد. یاشار کمال از سال ۱۹۵۰ بهکرات بهخاطر دفاع از آزادی بیان و تساوی حقوق مردم دستگیر و زندانی شد. اوج خشم این نویسنده در سال ۱۹۹۷ بود که در اعتراض به زندانی کردن «اشبر یاغمور دره لی» نویسنده نابینای ترک گفت: تا آخر عمرم دولت ترکیه را نخواهم بخشید!
کمال اولین کتاب خود را با نام «تصنیفها» در سال 1943 روانه بازار کتاب کرد. این اثر مجموعهای بود از تصنیفها و اشعار فولکلور که او از سن 16 سالگی به گردآوریشان پرداخته بود. «بچه» و «مغارهدار» جزو اولین آثار ادبیات داستانی او بودند که در سال 1950 به چاپ رسیدند. کمال «داستان کثیف» را زمانی که در ارتش خدمت میکرد، به نگارش درآورد.
«گرمای زرد»، «آنسوی کوهستان»، «اگر ما را کشتند»، «دریا قهر کرد»، «افسانه چیای آگری»، «مرد تنها»، «لانههای پریان»، «پیت حلبی»، «علف همیشه جوان» و «ستون خیمه» از دیگر کتابهای شناختهشده وی هستند.
اکثر کارهای یاشار کمال که عنوان نخستین نویسنده ترکیهای نامزدشده برای جایزه نوبل ادبیات را یدک میکشد، روی درگیریهای زندگی مردم مناطق جنوبی ترکیه و پیشرفتهای زندگی این ناحیه تمرکز دارد.
دریافت جایزه صلح «بوکترید» آلمان و جایزه «بیورنسون» نروژ در سال 2013 از جمله افتخارات ادبی این نویسنده ترکیهای هستند. او در مراسم دریافت جایزه صلح ناشران و کتابفروشان آلمان خود را اینگونه معرفی کرد: من مردی اهل هنر و شعر و عاشیق هستم. از زمانی که خودم را با این هنر مشغول کردهام، تمام تلاشم را به کار گرفتهام که آن را به بهترین وجه ممکن انجام دهم. گفتم مردی اهل هنر و شعر و عاشیق هستم، نه ادبیات. زیرا قبل از این که نوشتن را شروع کنم، نقال و عاشیق بودم.
یاشار کمال که از چندی پیش به دلیل نارسایی تنفسی در یکی از بیمارستانهای استانبول بستری بود، 9اسفند، در سن 91 سالگی درگذشت.
«یاشار کمال» در ایران
از یاشار کمال ، آثار متعددی به فارسی ترجمه شده است؛ از ثمین باغچهبان تا رضا سیدحسینی آثار او را به فارسی برگرداندهاند.
کتابشناسی آثار ترجمهشده این نویسنده مطرح ترکیه که از او به عنوان نامزد دریافت نوبل ادبیات یاد میشود در پی میآید.
یاشار کمال با ترجمه رمان بسیار معروف «اینجه ممد» با ترجمه ثمین باغچهبان در مجموعه کتابهای جیبی زیرمجموعه نشر امیرکبیر به فارسیزبانها و ایرانیها معرفی شد. این کتاب هماکنون در بازار موجود نیست و در شمار آثار نایاب است. این اثر که روایت شورش و اعتراض است نخستینبار سال ۱۹۵۵ به صورت پاورقی در روزنامه جمهوریت، چاپ استانبول، منتشر شد. ممد نوجوان، شخصیت اصلی داستان، در فرایند روایت به شخصیتی پخته و جاافتاده بدل میشود؛ شخصیتی که علیه ظلم اربابها بر رعیتها طغیان میکند و تاوانی سنگین هم میپردازد. این روایت بازتاب روزگاری از گذار ترکیه از جامعه سنتی و فئودالی به دوران تجدد با نظم سیاسی و اقتصادی دیگر است.
«پرندگان نیز رفتند» دیگر اثر این نویسنده با ترجمه مصطفی ایلخانیزاده در نشر ثالث اواخر دهه 70 خورشیدی به فارسی منتشر شده است. این رمان یاشار کمال روایتی نمادین است از شغلی ورافتاده و سبکی از زندگی گمشده در هجوم مدرنیسم. مانند «اینجه ممد» در این روایت هم شخصیتهای اصلی داستان نوجوان هستند؛ سه نوجوان هر کدام از راهی و گذشتهای در روایت یاشار کمال در شهر استانبول به هم میرسند. سلیمان، سمیح و خیری نوجوانهای داستان برای کاسبی و پول درآوردن، در فلوریا چادر زدهاند و انبوه پرندگانی را که در آن فصل سال در آنجا هستند به تور میاندازند.
گاهی شاهین یا پرنده کمیابی شکار میکنند و چندصد لیرهای گیرشان میآید، اما بیشتر اوقات فقط پرندههای ریز بیقیمت گرفتار تور میشوند. این پرندهها ارزشی ندارند؛ فقط میتوان آنها را در قفس انداخت و به شهر برد و دانهای دو و نیم لیره به کسانی فروخت که دلشان میخواهد آنها را آزاد کنند، اما...
«به من نگاه کن برادر!» با ترجمه اسد بهرنگی اواخر دهه 80 در نشر ابتکار نو با همکاری جادوی قلم منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه این نویسنده است. در داستانی که عنوانش برای کتاب هم انتخاب شده است، نویسنده داستان مردی را روایت میکند که پس از سالها کارگری در شهری دور و به دست آوردن پول بسیار، میخواهد با قطار به روستای خویش برگردد. در کوپه او دختر و پسر جوانی هستند که بسیار آرام و بیصدا، کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و آنگونه که از ظواهر برمیآید، دختر به بیماری سختی گرفتار آمده است. مرد سر سخن را باز کرده و درمییابد که دختر بیماری لاعلاجی دارد و پزشکان تجویز کردهاند از صمغ درخت صنوبر استفاده کند... این کتاب 19 داستان دارد؛ از جمله داستانهای «گرمای جانکاه»، «پشه»، «شلوار سفید»، «درناها»، «شکارچی»، «جالیز مراد» و «ورود آرام».
«قهر دریا» ترجمه رحیم رئیسنیا اوایل دهه 70 در نشر نگاه منتشر شده و الآن نایاب است. نویسنده چپگرای ترک در این اثر هم مانند دیگر آثارش دغدغههای اختلاف طبقاتیاش را دنبال میکند و تصویری از شکافها و گسستهای طبقاتی در ترکیه به دست میدهد.
«ستون خیمه» دیگر اثر این نویسنده است که به قلم رضا سیدحسینی با همکاری جلال خسروشاهی در نشر نگاه منتشر شده است. چاپ دوم این اثر در سال 1368 منتشر شده و از آن زمان تاکنون تجدید چاپ نشده است، از اینرو نسخههایی از آن در بازار نیست. رضا سیدحسینی در مقدمه این کتاب آورده است: «آثار یاشار کمال اگرچه از متن سرزمین و جغرافیایی محدود و مشخص برآمدهاند، اما ساختار و محتوایی جهانی دارند.
او در مراسم دریافت جایزه صلح ناشران و کتابفروشان آلمان در اکتبر 1997 خود را اینگونه معرفی میکند: «من مردی اهل هنر و شعر و عاشیق هستم.از زمانی که خودم را با این هنر مشغول کردهام، تمام تلاشم را به کار گرفتهام که آن را به بهترین وجه ممکن انجام دهم. گفتم مردی اهل هنر و شعر و عاشیق هستم نه ادبیات. زیرا قبل از اینکه نوشتن را شروع کنم، نقال و عاشیق بودم.»
کتاب «بگذار خارستان بسوزد» با ترجمه ایرج نوبخت اواخر دهه 60 در نشر نی منتشر شده است. بخش مهمی از روایتهای یاشار کمال پای در کودکی و نوجوانی سخت و صعب این نویسنده ترک دارد و از این جهت شباهت نزدیکی به هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده ایرانی دارد که عموما از گذشتهها و کودکی و نوجوانیاش مینویسد؛ یاشار کمال هم این خصلت را تمامی آثارش دارد. در روایت «بگذار خارستان بسوزد» نیز ما شاهد حضور شخصیتهای اصلی و فرعی از میان نوجوانها هستیم.
«شاهین آناوارزا» دومین اثر این نویسنده است که با ترجمه ایرج نوبخت چاپ سوم ان در اواخر دهه 60 در نشر نی منتشر میشود.
همچنین رمان «اربابهای آقچاساز» در دو مجلد با ترجمه رحیم رئیسنیا اوایل دهه 80 در نشر دنیای نو منتشر شد. برخی از منتقدان از این رمان یاشار کمال، به عنوان نقطه عطفی در دوران نویسندگی وی یاد میکنند و این رمان را یکی از آثار مهم او توصیف میکنند. روایت این رمان، داستان درویشبیک است؛ مردی تحصیلکرده با خصلتهای خوب و بد بسیار. برادر وی در نزاعی کشته میشود و او درصدد انتقام برمیآید و ... یاشار کمال در این رمان سنتهای اشتباه را به چالش میکشد.
کتاب «سربازان خدا» دومین مجموعه داستان از یاشار کمال است که به فارسی ترجمه و منتشر میشود. این اثر را عینله غریب ترجمه و در نشر گیسا منتشر کرده است. «کاشکی زرافه رو نزنن»، «شبی که هوا بدجوری شرجی بود»، «شبیه قدیر که شاگرد آهنگری بود»، «سربازهای خدا همه چیزشون با بقیه فرق میکنه»، «سر بریده»، «انگار پرنده میبارید اون روزا از آسمون» و «یه تیکه آهن آبدیده» از داستانهای این مجموعه است. غریب در مقدمه این کتاب نوشته است: «در این کتاب شاهد هشت داستان یا بهتر است بگوییم گزارش مستند هستیم که حاصل مصاحبه نویسنده با کودکان به اصطلاح خیابانی است؛ کودکانی که هر کدام به دلایل خاص مجبور شدهاند دور از هر خانه و کاشانهای در کنج پارکها و زیر پلها و لابهلای صخرههای موجشکن مسکن کرده و برای گذران سادهترین امورات زندگی روزمره با دشوارترین مسائل و مصایب ممکن مواجه شوند؛ مسائل و مصایبی که یاشار کمال در این اثر به سادهترین شکل ممکن از زبان خود این کودکان به چند و چون آنها میپردازد.
داستان «پرندهای با یک بال» با ترجمه مریم طباطبائیها در سال جاری در نشر پوینده منتشر شده است. یاشار کمال درباره این اثرش میگوید: «من همیشه ترس و هراس داشتم. وقتی داشتم این رمان را مینوشتم، از احساس ترس درونیام دوری میکردم. بالای شهری که من خدمت سربازیام را گذراندم، صخره بزرگی قرار داشت. همه مردم از ترس اینکه تکه سنگ رویشان بیفتد، زنجیرههایی را اطراف آن میبستند. سالهاست میخواستم راجع به این احساس، داستانی بنویسم.»
همچنین دوره دوجلدی «آنسوی کوهستان» از دیگر آثار این نویسنده است که به قلم رضا سیدحسینی و با همکاری جلال خسرو شاهی ترجمه و در نشر زمان منتشر شده است.