«تاریخ طبیعی زوال» با عنوان فرعی «تاملاتی درباره سوژه ویران» نوشته بارانه عمادیان از سوی نشر بیدگل منتشر شده است. نویسنده در این کتاب با استفاده از نظریات اندیشمندان گوناگون در طول تاریخ، چون «والتر بنیامین» در کتاب «خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی»اش به بررسی مفهوم ویرانگی پرداخته است.
شاید در نگاه اول این کتاب، اثری در حوزه فلسفه هنر شمرده شود، اما در واقع این چنین نیست.
مولف در ابتدای کتاب بیان میکند که در این اثر قرار است سویههای فلسفی و تاریخی مفهوم «ویرانگی» بررسی شود. خود این مفهوم ویرانگی، در دل تاریخ و در حوزههایی چون نقاشی و فلسفه انتقادی جای داشته است.
مهمترین کسی در موضوع «ویرانگی» به طور اساسی کار فکری کرده «والتر بنیامین» اندیشمند آلمانی است. او در کتابهای «خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی» و «پروژه پاساژها» این مفهوم را مورد واکاوی قرار داده است. پس از بنیامین «تئودور آدورنو» نیز به تاسی از او، بر این مفهوم کار کرده است.
بارانه عمادیان برای نگارش کتاب «تاریخ طبیعی زوال» تالیفات بنیامین و آدورنو در این موضوع را مورد خوانش و بررسی عمیق قرار داده و شرحی مختصر و دقیق از این تالیفات را در بخشی از این کتاب به مخاطب ارایه میکند.
ماهیت «ویرانی» را میتوان به صورت چند رشتهای و یا میانرشتهای مثلا از زاویه نگاه، فلسفه هنر، هنر و یا تاریخی بررسی کرد، اما به طور کل این مفهوم نمادی از «امر منفی» در مدرنیته است. زوال در واقع روی دیگر «پیشرفت» است، یعنی همزمان با گسترش شهرها و ساختمانها ما مشغول ساخت ویرانهها نیز هستیم.
«تاریخ طبیعی زوال» کتاب کوچکی در بررسی مفهوم ویرانی است، اما موضوع اصلی و سرنخها را برای مخاطب عیان کرده و مهمترین مطالعات پیشینی صورت گرفته در این موضوع را نیز معرفی میکند، به ویژه آنکه در یکی از فصلها موضوع مطالعه به فضای شهری آشنایی چون شهر تهران نزدیک میشود.
«تاریخ طبیعی زوال؛ تاملاتی درباره سوژه ویران» نوشته بارانه عمادیان با شمارگان هزار و 100 نسخه، 142 صفحه و بهای6 هزار و 500 تومان از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.
نگاهی به کتاب «تاریخ طبیعی زوال» اثر «بارانه عمادیان»
از هگل که در نظر او «خدا یا عقل ایستا و ساکن نیست بلکه وجودی است که طی پروسهی و فرایندی در حال جنبش است و تاریخ نمایش این برون شدگی است.» تا مارکس که در تز یازدهم وظیفه فیلسوفان را تغییر جهان میداند نه تعبیر جهان و بر هگل میتازد و تا آنجایی پیش میرود که تاریخ را سراسر مبارزه طبقاتی برای بقا میداند؛ و یا به نزد آدورنو، از فیلسوفان مکتب فرانکفورت که مدعی است «تاریخ روشنگری و تبارنامه سوژه قدرتطلب» با «تاریخ تمامیتخواهی و مراسم قربانی کردن امر ناهمسان در پای اینهمانیهای جعلی و سیستم خیال بافته» یکسان است. یا بهعبارتیدیگر اینکه تاریخ را فاتحان نوشتهاند و این تاریخ همان مستحیل کردن وجوه متفرق و منفرد هر انسان، در نظامی قهرآمیز است.
اما اینک تکلیف ما با تاریخ چیست؟ در روزگاری که جنایات داعشیان "آشویتس" را رو سفید کرده و ماکیاولیسم ترک در حال پاکسازی نسل کرده است و همزمان در تظاهرات برای آزادی بیان، بنیامین نتانیاهو پیشگام تظاهرات کنندگان است، راه رستگاری را در کدامین سو باید جست؟ در تحلیل و نظر رسانههایی که امروز افتخارشان این است که مرزبندی رسانهای را کنار گذاشته و با ژست مضحک «بیطرف» به گزارش اخبار میپردازند و یگانه کارکردشان بیتأثیر ساختن کنش «خواندن» است یا در هجمه بینهایت عکسها و تصاویر مخابره شده؛ عکسهایی که بیشتر شبیه به صحنههای اکشن یک فیلم هالیوودی است تا یک حقیقت سیاه، تو گویی بازنموده ای از حقیقت هستند، رسانهها دست به دامن این تصاویر میشوند تا به حقیقت تظاهر کنند. با این همه سیاهی چگونه باید «مواجه» شد؟
«مواجهه» ساحت پرسش است، پرسشی که همان مواجهه با امر غریب و به مخاطره انداختن خود و «امر مواجهه شده» است. در واقع «به مخاطره افتادن» ما و میبایست در هر مواجههای، این به مخاطره افتادن خود را به جان بخریم تا در مقابل سردی بی رحم حقیقت قالب تهی نکنیم؛ اما در قرن بیست و یک، این قرن دوزخی، این شهر سرپوشیده رویاهای عقل ابزار اندیش، با ادعا بر پست مدرن بودن و تکثر «خود»، اینکه با مجموعه ای از ماهیت «خود» مواجهیم نه یک خود «اکتسابی»، این که فردی، شب در تظاهرات برای آزادی بیان شرکت میکند، صبح یک کمونیست میشود و شب دوباره در مورد نژاد برترش در فیسبوک استاتوس می گذارد و فردایش احتمالا هوس میکند سری به بوتیک فروشی های شهر بزند و حدود چند میلیونی لباس مناسب بخرد و همان شب در استاسوسی از دوستانش بخواهد به کمپین «کمک به قحطی زدگان سومالی» بپونند، تنها با یک کلیک، آیا اصلا مواجهه ای میتواند رخ بدهد؟ شاید در این وضع، بتوانیم در مقابل خود های متکثر پست مدرنی، تصویر انسانی را متصور شویم که به جای این همه فعالیت طاقت فرسا!، با چهره ای مردد و چشم هایی خیره مثل فرشته مالیخولیای «آلبرشت دورِر»، در مکثی طولانی ایستاده است. بالقوگی خیره شدن و فکر کردن، در مقابل، فعلیت بی وقفه انجام دادن و انجام دادن تا شاید، به دگرآیینی در دل خودآیینی یا عدم اینهمانی در اینهمانی برسیم.
شاید همان طور که نویسنده کتاب میگوید: «که ماخولیا بیش از آنکه واکنشی به یک ابژه ازدسترفته باشد، نوعی توانایی خیالی است که باعث میشود ابژهای که همواره دسترسیناپذیر بوده در نظر سوژه چنان پدیدار شود که گویی زمانی وجود داشته و بعد از دست رفته است» این کتاب در مکثی طولانی، مالیخولیا وار به ویرانی می نگرد، نه برای اینکه به این عقل به اصطلاح سلیم برسد که همه چیز نهایتا ویران می شود بلکه میخواهد ویرانی را به عنوان حقیقتی نهفته در مفاهیمی چون پیشرفت و توسعه برملا سازد.
سوژه مدرن، به تعبیری «سوژه خودآگاه» است و همین قابلیت اوست که او را از دوره پیشامدرن متمایز میکند. به معنایی سوژه انسانی میتواند با خودآگاهی بر ناخشنودی آگاهی هنگام مواجهه با ابژه غلبه کند. انسان در مقابل با ویرانه، به فناپذیری بزرگترین امپراتوری نیز پی میبرد و این موجب ناخشنودی انسان میگردد؛ اما انسان در مقام «خودآگاهی» توانایی فاصلهگیری از ویرانهها را مییابد و میتواند در هیئت سوژه خودآگاه نگاهی ابژکتیو و بیغرض به ویرانهها بیفکند. در واقع این همان نقطه شروع زیباشناسانهکردن ویرانهها و نظر دوختن به آنها بهمنزله ابژه هنری است. در این مفهوم ویرانهها نوعی از امر والا کانتی هستند که به تأمل فلسفی تن میدهند. مولف در کتابش نگاهی زیبا شناسانه به ابژههای ویران ندارد بلکه به مفهوم تاریخ_ طبیعی در نظریه آدورنو میپردازد. مفهومی که به تعبیری میتوان گفت، فلش حرکت جهان را به سوی ویرانی و تباهی میداند.
کتاب از قطعات تصویری تشکیلشده است که هرگز در پی تحمیل ایدهای یکسان در مورد ویرانی نیست، قطعاتی در مورد تاریخ طبیعی رنج، حیات کلانشهر، هاله زدایی، ویرانه همچون محصول پیشرفت و ... . قطعهنویسی کتاب، در واقع تلاش مولف است تا نخواهد بهطور سیستماتیک به ایده ویرانی بپردازد و بهگونهای اعتراف به مرگ خود مولف تا از ارائه حکمی قطعی در مورد ایده ویرانی جلوگیری کند.