سارا قاسمی چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۰

دهه‌های نخستین قرن بیستم، سال‌های حلول هنر و ادبیات مدرنیستی است. ادبیات مدرن با سردمداری نویسندگانی چون هنری جیمز، جیمز جویس، دی.اچ.لارنس، ویرجینیا وولف و بسیاری دیگر مایه‌ای از نخبه‌گرایی و پیچیدگی در خود دارد. در این سال‌ها اما نویسندگانی نیز سر برآوردند که اگرچه تحت تأثیر مدرنیسم بودند، خود به‌دور از پیچیدگی‌های هنر مدرن می‌نوشتند. شاید برجسته‌ترین این دست نویسندگان ارنست همینگوی بوده باشد. همینگوی با نثری ساده توانست جایگاه مناسبی در میان هم‌نسلانش به دست آورد.

همینگوی بر نخستین داستان‌نویسان ایرانی نیز اثر گذاشت. این شاید به‌خاطر ترجمه‌ی زودهنگام آثار او به فارسی باشد؛ اولین‌بار در ۱۳۲۸ کتابی از او در ایران ترجمه و منتشر شد. نثر همینگوی بسیار ساده و دایره‌ی واژگانی‌اش محدود است. این سادگی بسیاری را به سوی ترجمه‌ی آثار او کشانده است. چنان‌که تا امروز هر داستان و رمان همینگوی چندین بار به فارسی درآمده و روند ترجمه‌های جدید آثارش هنوز فروکش نکرده است. اما بسیاری معتقدند هیچ‌کدام از این ترجمه‌ها حق مطلب را درباره‌ی نثر همینگوی ادا نکرده است؛ نثری که خواندنش ساده و ترجمه‌اش دشوار است.

 

در آغاز

در سال ۱۳۲۸، در سال‌هایی که هنوز مترجمان حرفه‌ای تعدادشان کمتر از انگشتان دست بود و انتشارات امیرکبیر هنوز با نشان کمپانی فیلمسازی مترو گلدوین مه‌یر فعالیت می‌کرد اولین کتاب از همینگوی به فارسی ترجمه و منتشر شد. مترجم آن کتاب، کتابِ زندگی خوش و کوتاه فرنسیس مکومبر، ابراهیم گلستان است. هنوز چند سالی مانده بود که همینگوی نوبل ادبیات ببرد اما در همان روزها هم در عالم ادبیات نویسنده‌ای بنام بود. و این سرآغازی است بر انتشار ترجمه‌های فارسی از نویسنده‌ای که به‌گفته‌ی گلستان «بیشتر به خاطر نثرش مهم است».

جز کتابخانه‌ی دانشکده‌ی حقوق، ابراهیم گلستان در سال‌های دهه‌ی بیست از دکه‌ای، سر خیابان لاله‌زار نو و روبه‌روی سینما متروپل، کتاب‌هایی به زبان انگلیسی می‌خرید. اینها کتاب‌های جلد‌کاغذی سربازهای آمریکایی بود که گالستیان، صاحب دکه، دانه‌ای پنج ریال می‌فروخت‌شان. او همینگوی را در بهار و تابستان ۱۳۲۶ خواند.

 

سال‌های پس از آغاز

زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر جزو اولین کتاب‌هایی است که انتشارات امیرکبیر منتشر کرد. دریابندری این کتاب را از لحاظ تجاری ناموفق می‌داند و می‌گوید: «این کتاب با توفیق روبه‌رو نشد. یعنی فروش نرفت. آقای عبدالرحیم جعفری در خاطراتش که چند ماه پیش با عنوان در جستجوی صبح منتشر شده، وقتی راجع به کتاب‌هایی که در اوایل کارش منتشر کرده صحبت می‌کند، می‌گوید یکی از کتاب‌هایی که آل‌احمد برای چاپ به او داده، همین ترجمه‌ی ابراهیم گلستان از همینگ‌وی بوده.[…]آقای جعفری می‌گوید که این کتاب بعد از چاپ در انبار انتشارات ماند.» با وجود این خیلی طول نکشید که کتاب‌های مختلفی از این نویسنده منتشر شد. در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۳ کتاب‌های دیگری از همینگوی به‌فارسی ترجمه و منتشر شد.

خورشید همچنان می‌دمد، اولین رمانی که همینگوی نوشت، را ع.کادن ترجمه کرد و در ۱۳۲۹ منتشر شد. مرد پیر و دریا، که نوبل ادبیات را نصیب همینگ‌وی کرد، با ترجمه‌ی م.ح.یحیوی در ۱۳۳۲ منتشر شد. پرویز داریوش، که مترجمی پُر کار بود، بیش از همه از همینگوی سراغ گرفت؛ داشتن یا نداشتن و براه خرابات در چوب تاک، دو ترجمه‌ی داریوش از همینگوی بود که هنوز هم منتشر می‌شود. در میان رمان‌ها آن را که درباره‌ی جنگ داخلی اسپانیاست در همان سال‌ها رحیم نامور ترجمه می‌کند و عنوان آن را زنگ‌ها برای که به‌صدا در می‌آید؟ می‌گذارد. دریابندری درباره‌ی این ترجمه‌ها می‌گوید: «ترجمه‌ی او[نامور] مثل ترجمه‌های قدیم بود. یعنی به سبک نویسنده توجهی نداشت. کتاب را جلوش گذاشته بود و آنچه فهمیده بود به‌فارسی نقل کرده بود.»

 

دریابندری و سبک همینگوی

نجف دریابندری A farewell to Arms را از ابراهیم گلستان گرفت که بخواند و وقتی به میانه‌ی رمان رسید تصمیم گرفت ترجمه‌اش کند، با نام وداع با اسلحه. او آن روزها ۴-۲۳ ساله بود و در ۱۳۳۳، یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی‌اش به‌دردسر افتاد و چهار سال را در زندان گذراند؛ و این درست پس از انتشار ترجمه‌اش بود.

دریابندری درباره‌ی ترجمه‌ی وداع با اسلحه، که اولین رمانی‌ست که دست به ترجمه‌اش زده، می‌گوید: «وداع با اسلحه اولین کتابی است که من ترجمه کرده‌ام. جوان هم بودم، در حدود بیست‌و‌دو-سه ساله. وقتی که این کتاب را خواندم، دیدم که نویسنده‌ی آن به‌زبان خاصی حرف می‌زند. بنابرین در ترجمه‌ی آن، در جستجوی نظیر آن زبان در زبان فارسی بودم. یعنی می‌خواستم به زبانی دست پیدا کنم که همینگ‌وی در زبان انگلیسی به آن دست پیدا کرده بود.» ترجمه‌ی وداع با اسلحه ابتدا از سوی انتشارات صفی‌علی‌شاه منتشر شد و در سال ۱۳۴۰ انتشارات کتاب‌های جیبی آن‌را تجدید چاپ کرد. حالا نشر نیلوفر این کتاب را منتشر می‌کند.

پیرمرد و دریا تا پیش از ۱۳۶۳ سه-چهار بار ترجمه شده بود. اما ترجمه‌ای که حالا محبوب‌ترین ترجمه‌ی آن به‌حساب می‌آید همان است که نشر خوارزمی در ۱۳۶۳ با ترجمه‌ی دریابندری منتشر کرده است. دریابندری البته در گفت‌وگو با سیروس علی‌نژاد می‌گوید این ترجمه را زیاد دوست ندارد او که یک بار از ترجمه‌ی این رمان به پیشنهاد همایون صنعتی‌زاده سر باز زده بود در تلویزیون گفتار متن فیلم پیرمرد و دریا را ترجمه می‌کند: «می‌دانید که مقدار زیادی از متن فیلم همان متن کتاب است. نشستم و متن فیلم را ترجمه کردم.

مدتی بعد از این که فیلم پخش شد، از تلویزیون در آمدم. بعد برداشتم ترجمه‌ی متن فیلم را با اصل کتاب مقایسه کردم، دیدم که کم‌و‌بیش همان است. فقط بعضی جاها افتادگی دارد. نشستم افتادگی‌هایش را درست کردم و به‌هرحال همین که می‌بینید در آمد. ولی حقیقتش این است که هیچ‌وقت از نتیجه‌ی کار آن‌جوری که دلم می‌خواست راضی نبودم. حالا هم نیستم.» احمد پوری، که خود در ترجمه‌ی شعر شناخته شده است دریابندری را بزرگ‌ترین مترجم ما تا امروز می‌داند و ترجمه‌ی او را از پیرمرد و دریا از جمله بهترین ترجمه‌های همینگ‌وی به‌فارسی نام می‌برد.

جز این، در میان ترجمه‌های دیگر پیرمرد و دریا هنوز یکی دیگر هم باقی است: ترجمه‌ی نازی عظیما که در سال ۱۳۵۴ که نشر امیرکبیر منتشرش کرد و هنوز هم منتشر می‌شود، البته از سوی نشر افق. محمدتقی فرامرزی هم بر پیرمرد و دریا کار کرده.

از جمله آخرین کارهای دریابندری ترجمه‌ی مجموعه‌ی داستان‌‌های‌کوتاه همینگوی است که ناشر آن، نشر کارنامه هنوز دست به انتشارشان نزده. از این مجموعه تنها چند داستان در مجله‌ها و نشریه‌ها منتشر و دیده شده است؛ از جمله ویژه‌نامه‌ی همینگوی مجله‌ی نگاه نو.

 

کوشش‌های پراکنده

از جمله مترجمانی که در ترجمه‌ی داستان‌های کوتاه همینگوی تلاش کرد یکی هم سیروس طاهباز بود. او که در سال‌های دهه‌ی ۴۰ مجله‌ی آرش را منتشر می‌کرد کم‌وبیش دست به ترجمه می‌زد. ترجمه‌ی چند داستان کوتاه از همینگوی و فصلی از عیش مدام هم که ابتدا در آرش منتشر شد و سپس بعضی‌شان به‌صورت کتاب درآمد از جمله ترجمه‌های طاهباز است که حالا هیچ‌کدام در دسترس قرار ندارد. مجید اسلامی، احمد گلشیری، شجاع‌الدین شفا و رضا قیصریه هم ترجمه‌هایی از داستان‌های کوتاه همینگوی منتشر کرده‌اند.

جشن بی‌کران، ترجمه‌ی فرهاد غبرایی از همان عیش مدام است که طاهباز فصلی از آن را ترجمه کرده بود. این آخرین اثری است که از همینگوی و پس از مرگش منتشر شد و شرح خاطراتش در پاریس است. جشن بی‌کران حالا جزو آثار پرفروش همینگوی به فارسی است که پس از درگذشت فرهاد غبرایی به دست برادرش، مهدی ویرایش شده و با عنوان پاریس، جشن بی‌کران منتشر می‌شود.

 

کوشش‌های جدید

ترجمه‌ی دریابندری از وداع با اسلحه چند سال پیش با ویرایش احمد کسایی‌پور منتشر شد. کسایی‌پور، مترجم و ویراستار توانا و کم‌کار شناخت خوبی از آثار همینگوی دارد و در کارنامه‌اش ترجمه‌ی کتاب همینگوی به قلم آنتونی برجس را هم دارد. اما از آثار خودِ همینگوی چیزی ترجمه نکرده بود تا این که در ۱۳۹۱ رمان خورشید همچنان می‌دمد را ترجمه کرد. آبتین گلکار در نقد خود بر این ترجمه نوشت: «ترجمه‌ی تازه‌ی نشر هرمس، همانند همه‌ی ترجمه‌های آقای کسایی‌پور، این اطمینان را به شما می‌دهد که با یک متن فارسی روان و خوشخوان و کاملاً دقیق و وفادار به متن سر و کار دارید. این متن برای خوانندگان عادی جذاب و لذت‌بخش و برای مترجمان و اهل فن در حکم درس و الگوی ترجمه. نوشته‌ی تحلیلی مترجم در پایان کتاب نیز نشان از تسلط او بر محتوای رمان و توجه به ظرایف موجود در آن دارد.» داشتن و نداشتن و آن‌سوی رودخانه، زیر درختان هم دو ترجمه‌ی دیگر کسایی‌پور از آثار همینگوی است که امسال منتشر شد.

این ناقوس مرگ کیست؟ عنوان ترجمه‌ی مهدی غبرایی از کتابی است که سال‌ها پیش با عنوان‌های دیگر مانند زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید؟ ترجمه و منتشر شده بود. غبرایی این عنوان را از شعر نیما و معنی اصلی نام رمان برگرفته است. او علاوه بر این کتاب داشتن و نداشتن را هم ترجمه کرده است. ترجمه‌ی غبرایی از این ناقوس مرگ کیست؟ چند سالی است که موفق به دریافت مجوز نشده است.

 

این داستان ادامه دارد

اسدالله امرایی، شاهین بازیل، احسان لامع، خجسته کیهان، رضا قیصیریه و… از جمله‌ی دیگر کسانی هستند که کتاب‌هایی از همینگوی ترجمه کرده‌اند و جز این تلاش‌های پراکنده‌ی دیگری هم در طول سال‌ها در این زمینه صورت گرفته است. اما میزان اقبال به نویسنده‌ی بزرگ آمریکایی قرن بیستم آن‌چنان است که ادامه‌ی روند ترجمه‌های مکرر از آثار او تعجبی نداشته باشد.



شارژ سریع موبایل