"ثانیه های گیج" با یادداشت هایی از بهاالدین خرمشاهی و عبدالمجید زنگویی منتشر شده است.
«ثانیههای گیج» در بردارنده ۷۸ قطعه شعر کوتاه است که برخی از آنها به گروه اشعار کوتاه و تصویری چینی و ژاپنی (هایکو) تعلق میگیرد و بقیه نیز از جمله اشعار کوتاه سرایی است که از نظر شمار کلمات و فرم کار به دو بیتی، خسروانیها و رباعی مانند است.
از نظر بهاءالدین خرمشاهی اشعار این سراینده: خوش بیان است، شیوا و شفاف است، ایجاز دارد، خوش تصویر است و ابتکاری. و عبدالمجید زنگویی مینویسد: سراینده دفتر شعر «ثانیههای گیج» شاعری است جستجو گر، تصویرگرا، با احساس نوگرایی و شعر او ساده بدون تعقید لفظی و معنوی، موجر، کوتاه به تعبیری «شعرک» است یا جرقه گونه و هایکو... شعر «جعفرزادگان» کوتاه است ولی در این کوتاهی ویژگیهای اشعار بلند را میتوان دید: شاعر غم زده است اما نومید نیست. تصاویر تازه آورده (شعر شماره ۶): خود او گویی در پیچ و خم ثانیههای گیج گرفتار شده و برای او آینده مبهم و نامشخص است، میخواهد اندیشمند و متفکر باشد، نواندیش و خوش قریحه است.
در این زمینه میتوان این مطالب را افزود که سراینده با تعداد واژههای اندک و معینی کار میکند، در کار خود روحیه شورمند و در همان زمان نگرانی زن ایرانی را به نمایش میگذارد و در دل اشیاء و ثانیهها فرو میرود و میخواهد معنای حیاتی آنها را دریابد. او گر چه از احساسات لطیف زنانه بهرهها دارد و بهره گیریها میکند، اندیشه ورزی نیز میکند اما این اندیشه ورزی درباره وضع زنان، رابطه آنها با مردان و فراگشت تاریخی که زن از سر گذرانده نیست بلکه حکایت دارد از نظرگاه بانویی حساس که در گذر زندگانی در چنبره گردش زمان گرفتار آمده و لحظه لحظه آن را میکاود و در صدد یافتن درک معنا و معنوی از آنات گیج کننده و گیج آن است. زمان و لحظههای آن و گردش دیوانه وار عقربک ساعت تقویمی و ساعت درونی در دفتر «ثانیههای گیج»، درونمایه اصلی است و در بیشتر قطعههای آن ما با واژههایی سر و کار داریم که مستقیم یا نامستقیم از زمان سخن به میان میآورند.
ارائه چند گزاره زمانی دفتر اشعار «جعفرزادگان» این واقعیت را به خوبی نشان میدهد: چرخاندن عقربهها، بزرگ شدن، تمام شدن آسمان، ماجرا، قد کشیدن سایه تا ابدیت، بودن یا نبودن، بالا رفتن از پلههای ثانیه، جاری شدن، چشم در چشم زمان، تکیه دادن بر شانههای اکنون، آمدن، رفتن، آیندهای که نیامده، ریختن دستها در عقربهها، کهنه ورق خیس میان تقویم: «چشم در چشم زمان/ رو به عقربههای دور/ سر بر شانه خواب میگذارم/ حالا همه هیچ کس/ حالا همه...». آیا زمان تصور ماست یا مفهومی است که نیروی فهم برای شناخت فنومنونها در مقام کمیت میسازد و در خاستگاهاش دارای پیوستگی است؟ یا دو زمان داریم: دوام (دیرند)Duree و بدل زمان یعنی زمان ریاضی؟ زمانی که به عقربههای ساعت چشم میدوزیم، جابهجا شدن آنها زمان است و گذر زمان را نشان میدهد؟ البته زمان دیگری نیز هست، زمان راستین، زمان دلتنگیها، افسردگیها، دریغ گوییها و آرزومندیها و ناشکیباییها... لحظهها مانند نُتهایی هستند که هر نُتی، نُت پیشین را در برگرفته و آهنگ نُت بعدی را دارد. این تصور نوعی نابسامانی و ناهماهنگی کیفی است و اساسا نسبتی با عدد ندارد.
به گفته برگن، زندگانی انسان نوایی با دوام و پیوسته است. در هر حرکت دائم، آنجا که هر لحظه از حال بیدرنگ در گذشته نگاه داشته و متوجه آن میشود و هر چند پیشتر در گذشته فرو میرود، در گذشتهای که در آگاهی حاضر، اکنونی و تازه میشود، خود هر شخصی همزمان با نوشدن مدام، عین خود و خودش میماند. او در این موج مطلق یک اکنون جاودان، دقیقا خود نیست مگر به عنوان همیشه دیگری یعنی یک اکنون سیلآسا... در واقع حرکت اکنون زنده و تازه عبارت است از نگهداشت گذشته «خود» در خود به عنوان لحظه حذف شده و نگه داشته شده و واپس افتاده، از خود فراتر میرود... این است حرکت که سازنده زمان در حالات متفاوت آن است. (متافیزیک، ژان وال، ترجمه دکتر مهدوی، ۳۷۴ به بعد، تهران، ۱۳۷۰).
سراینده «ثانیههای گیج» دو گونه با «زمان» تماس میگیرد: به صورت مفهومی کمی، خارج از عرصه آگاهی و اشتیاق و امیدهای درونی: «ابتدای جاده ایستاده/ سایهای/ که تا ابدیت قد کشیده است». و به صورت مفهومی کمی یعنی زمان امیدواریها، تجربههای درونی و شور و اشتیاقهایی که در لحظهها میگذرند و دریغها و پشیمانیها و امیدواریهایی برجای میگذارند: «چراغی در این حوالی/ در چشم وقت سوسو نمیریزد...». سراینده از گذر زمان استقبال میکند و میداند آنچه ما را گام به گام به سوی نابودی میکشاند گذر زمان است از این رو تم اصلی دفتر شعر جعفرزادگان چیزی نیست جز زمان و گذر زمان و حسرتی که گذر زمان در درون ما برمیانگیزد و به جای میگذارد و این است حاصل آمدن و رفتن ما، حاصل افتادن ما در چرخه بیرحم زمان که دو حالت متناقض را در خود دارد. اگر زمان نبود نمیآمدیم و حالا که هست میآییم و میرویم و این همه در شعر کوتاه شماره ۳ بهترین شعر دفتر «ثانیههای گیج» متبلور شده است: «یادت باشد/ پرنده هم که باشیم/ یک روز آسمان تمام میشود...» رنج بردن ژرف از گذر زمان سراینده این اشعار را به خیام و گاهی به حافظ میرساند کهای کاش که جای آرمیدن بودی یا بر لب بحر فنا منتظریمای ساقی اما جعفر زادگان بر خلاف دو سلَف نامدار خود خیام و حافظ که با مشکل زمان در آویختند، نه به شراب پناه میبرد نه به عشق مجازی یا معنوی، او کناری ایستاده و گذر زمان را گاه با خونسردی وگاه با حسرت در بیرون و درون خود نگاه میکند.
سیلاب وحشت انگیز گذر زمان از روی اجساد همه باشندگان میگذرد و تودهای گرد و غبار بر جای میگذارد. هیچ کاری هم از دست کسی بر نمیآید، همچنان که سعدی گفته است: «بسیار سالها به سر خاک ما رود/ کاین آب چشمه آید و باد صبا رود». یا به تعبیر بانوی سراینده ما: «باد گل در دست و من/ تمام عمر/ سنجاقکی/ که سهماش از دنیا/ تنها یک روز بود». احساس و اندیشه جعفرزادگان بس که ظریف و لطیف است، در برابر این همه رنج، رنج ژرفی که از گذر زمان میبریم هیچ واکنشی نشان نمیدهد. در اشعار او اظهار رنج، دریغاگویی و بیان حسرت هستاما عصیان نیست و به نظر میرسد که وی به رغم دردمندیها و صبوریها و شکنجههای تابسوز، به قسمتی دیگر در برابر زمان و گذر آن ایستادگی و چارهاندیشی میکند به این معنا که چنان از وجد زندگانی سرشار و از موهبت حیات چنان برخوردار است که همین او را کافی است و خاطر ناشادش را شاد میکند و ابر شادی و طرب وجودی بر باغ حیاتاش رشحه بارانهای بهاری میافشاند و البته این لحظات شادی آفرین در دفتر اشعار او زیاد نیست.
آنچه سراینده این اشعار را به احساس رنج زندگانی و به تعبیر رومانتیکهای آلمانی به ادراک «اندوه جهان» کشانده است در اشعار او نمودی ندارد. شاید او دوره کودکی ناشادی داشته یا یکی از عزیزان خود را از دست داده و همین دردمندی و رنجی که ما از آن بیخبریم. خاطر حساس او را آزرده است و همچنین میتوان گفت بانوی سراینده شاعری است اهل تامل و مراقبه و زیاد درباره زندگانی و آماج آن میاندیشد و طبیعی است که در چنین وضع و حالی «چنگ» سرایشهای او آهنگهای محزون بنوازد.
شاعر ما رویهم رفته غرقه در گذر زمان و تجربههای شخصی خود، نغمهای کوتاه میخواند به گوش ما میرساند و سپس خاموشی برمیگزیند و ما را با سروده کوتاه و آهنگین خود تنها میگذارد. او اطمینان دارد که تصاویر آشنا و اصوات و زیر و بمهای او چندان گسترده و شمار واژگان سروده هایاش چندان زیاد نیست و اگر همین طور پیش برویم آن است که ناچار خود را تکرار کند اما من چند شعر تازه ساخته او را که شنیدم به این نتیجه رسیدم که ظرفیت شاعرانه او کم نیست و به زودی خواهد توانست پیچهای جسورانه و کشفهای نامنتظرانهای به کیفیت اشعارش بدهد در این صورت اشعار دیگر او آغشته به تاملات وجودی ناب نخواهد بود و اشعارش را دیگر به چشم پدیدهای خصوصی و حاشیهای نخواهیم دید گرچه در همین دفتر شعر نیز گذشته از اشعار تامل آمیز، اشعاری دارد در خور توجه، هر چند تغزلی (لیریک) است از آغشتگی به آگاهی وظیفه اجتماعی و دفاع از حقوق هم جنسان خالی نیست.
فرناز جعفرزادگان اگر به آرامی پیش برود و آثار درخشان شاعران معاصر ایران و جهان را عمیقاً مطالعه کند دور نیست که صدای متفاوتی در شعر معاصر ایران شود. البته خودش نیک میداند به همین سادگی هم نیست. اگر اندیشه اش آن گونه تکامل یابد که دست از حدیث نفس و دلسوزی برای خودش بردارد آن وقت شاعری امروزین زیبنده نام اوست.