مهدی خاکپور يكشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۰

روزمرگی شاید به نوعی مرگ تدریجی تلقی شود. تصور کنید یک کارمند ٣٠‌سال تمام در یک اتاق بایگانی یک اداره کار کند. هر روز از خانه به اداره برود و مسیر کلی زندگی‌اش روند کاملا تکراری داشته باشد. این آدم اگر برای خودش دلخوشی درست نکند، قبل از رسیدن به بازنشستگی می‌میرد؛ منظور پایان زندگی نیست، دلش می‌میرد

زندگی می‌کند ولی انگار صد‌سال است مرده. روزمرگی با این تصور وحشتناک است؛ اما در دنیای صنعتی و ماشینی امروز که انسان‌ها مشغله‌های معیشتی زیادی دارند و هر روز از خود بیگانه‌تر می‌شوند، شاید روزمرگی اجتناب‌ناپذیر به‌نظر برسد. اما این آدم‌های عصر مدرن هستند که باید برای فرار از این تکرار و تکرار، هدف، برنامه و انگیزه داشته‌باشند

با کمی دقت می‌توانیم در اطراف‌مان تکاپوی انسان‌ها برای فرار از روزمرگی را ببینیم. وقتی یک مرد ٤٥ساله هوس ادامه‌تحصیل می‌کند و برای تحصیلات تکمیلی اقدام می‌کند، دنبال انگیزه و هدفی جدید در زندگی روزمره‌اش است.
 

فرار از روزمرگی

 

هرکسی به فراخور علاقه شخصی و شرایط زندگی‌اش راه گریزی از روند تکراری زندگی پیدا می‌کند. از یک قدم زدن ساده در فضای سبز شهری گرفته تا سفرهای گاه‌به‌گاه که می‌تواند حال آدم را حسابی خوب کند. «سعید تواناشاد» راهنمای تور طبیعت‌گردی است.

 لیسانس مترجمی انگلیسی دارد و به‌واسطه علاقه زیادی که به محیط‌زیست و گردشگری دارد، مدرک کارشناسی‌ارشدش را در رشته برنامه‌ریزی توریسم گرفته است. بهترین گزینه برای فرار از روزمرگی برای او سفرکردن است

خودش می‌گوید: با توجه به علاقه شخصی تعدادی کتاب و مقاله در رابطه با محیط‌زیست و گردشگری برای انجمن‌ها و موسسات ترجمه کرده‌ام. علاقه بسیارم به عکاسی هم باعث شد آرشیو خوبی از دیدنی‌های ایران جمع و در نمایشگاه‌های گروهی عکس شرکت کنم

«شغل اصلی و درواقع منبع کسب درآمدش در زمینه آموزش و خدمات مربوط به کامپیوتر است و مزیت خوبی که برای شغلش عنوان می‌کند نداشتن چارچوب زمانی خاص است.» تقریبا زمانبندی کارها دست خودش است و راحت برای سفر برنامه‌ریزی می‌کند

همه ایران را که نه، ولی سعی کرده تا جایی که توان و امکاناتش را داشته گوشه‌گوشه این سرزمین را از نزدیک ببیند و با آداب و رسوم و دیدنی‌هاش آشنا شود. گفت‌وگوی خودمانی با این جوان ٣٠ساله که تقریبا ٥‌سال است به‌طور جدی طبیعت‌گردی و فعالیت‌های محیط‌زیستی‌اش را آغاز کرده، در ادامه می‌خوانید.


چی میشه که آدم‌ها دچار روزمرگی میشن و زندگی براشون تکراری میشه؟ و به نظرت این احساس چقدر به آدم‌ها آسیب میزنه؟

شاید اولین چیزی که باعث میشه آدم‌ها دچار روزمرگی و تکرار بشن بی‌هدفی و نداشتن انگیزه باشه. وقتی انگیزه نداری صبح که از خواب بیدار میشی فقط مشغول کارهای روزانه خودت هستی، کارهایی که هر روز تکرار میشه و در روند کلی زندگی هیچ تغییری در آنها دیده نمیشه.

آدمی که بی‌انگیزه باشه هیچ شور و هیجانی در وجودش نیست! به‌نظر من آدم‌ها باید همیشه برای خودشون یک یا چند هدف داشته باشن.

برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت برای رسیدن به هدف‌های کوچک و بزرگ، باعث میشه دیگه احساس کرختی و تکراری‌شدن زندگی‌رو نداشته‌باشن
هدف یعنی برای رسیدن به یه چیزی نقشه بکشیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم. پس میشه هر روزمان مثل دیروز نباشه و هر روز یک اتفاق جدید برای ما بیفته. از طرفی وقتی برای خودت هدفی تعیین میکنی هر لحظه که به هدفت نزدیک‌تر میشی حس لذتی تو وجودت شکل میگیره که باعث میشه از روزمرگی و تکرار دور باشی. یه‌جور شوق برای جلو رفتن و کامل‌شدن.

یه اصطلاحی در فرهنگ ما وجود داره که میگه قبل از این‌که جسم مادی آدم‌ها پیر بشه دلامون می‌تونه پیر بشه و این شاید یکی از آسیب‌های همین روزمرگی باشه. وقتی هیچ انگیزه‌ای برای روز، هفته، ماه یا سالت نداری یا هیچ شوقی برای رسیدن به آخر هفته نداری، این تکرار و تکرار و تکرار باعث میشه به یک آدم بی‌حوصله و بی‌روحیه تبدیل بشی که نه‌تنها از چیزی لذت نمیبره، بلکه این حق‌رو از اطرفیان و خانواده‌اش هم میگیره.


زندگی برای اکثر آدم‌ها چندان ساده نیست؛ همه به نوعی درگیری و مشغله تو زندگی‌شون دارن؛ به‌نظرت آدم برای این‌که بتونه از روزمرگی که شاید تو دنیای امروز اجتناب‌ناپذیر هست، فرار کنه، باید شاخ غول بشکنه؟ اصلا میشه آدما تو همین روزمرگی‌هاشون یه لذت‌هایی برای فرار از تکرار بسازن مثلا با کمترین امکانات و هزینه ...

درسته، الان شرایط زندگی خیلی سخت شده و هرکسی به نوعی مشغول هست اما قرار نیست تو این شرایط بمونه!‌ به‌نظر من انسان باانگیزه تا جایی که امکانش هست باید موقعیت‌هارو تغییربده و شرایط مطلوب‌تری رو برای زندگی‌اش فراهم‌کنه و البته  جایی هم که از عهده آدم کاری برنمیاد میتونه نحوه نگرش خودش‌رو تغییر بده و با تغییر نگاهش به زندگی و شرایط، از این روزمرگی دوری کنه! خیلی وقت‌ها میشه با کمترین امکانات بیشترین لذت‌رو برد
حتما به قول شما نیاز نیست شاخ غول شکسته بشه و شرایط ایده‌آلی فراهم بشه. نه. مشغله‌های زندگی که همه هم یه‌جورایی با آن سروکار دارن، یک‌طرف ماجراست! فقط هم برای من و شما نیست. ولی زندگی فقط همین یه جنبه‌رو نداره! من میتونم باقی جنبه‌های زندگی‌رو قشنگ‌تر ببینم تا کم‌کم بتونم در همه جنبه‌ها موفق باشم.

ایجاد تغییر همیشه همراه هست با ایجاد شور و هیجان در ذهن آدم؛ وقتی همه‌ چی یکنواخت پیش میره یک حرکت خاص و متفاوت میتونه کلی حال آدم‌رو عوض کنه. مثلا یک تغییر ظاهری. خیلی ساده به‌نظر میاد ولی یه تفاوت قشنگ در شکل و شمایل ایجاد میکنه که خودش میتونه ایجاد یه انگیزه جدید تو زندگی محسوب بشه. یا مثلا ثبت‌نام در یک کلاس جدید، یادگرفتن یه مهارت تازه که همیشه دوست داشتیم و همین روزمرگی ما رو از پیگیری آن باز میداشته. حتما هم نباید پول زیاد و امکانات عالی داشته باشیم

هرکاری که بتونه حال آدم‌رو عوض کنه... این کار میتونه آشپزی باشه یا پرورش گل و گیاه، چیزایی که خیلی به آدم حس خوب میدن. از طرف دیگه برای دوری از روزمرگی به‌نظر من لازمه که از آدم‌های منفی دوری‌کنیم و با آدم‌هایی بگردیم که حس و هیجان‌رو میشه تو وجودشون دید. به گذشته هم خیلی فکر نکنیم بیشتر به فکر ساختن آینده باشیم.


خیلی‌ها پول و وقت‌رو بهانه میکنن تا از زندگی اون‌طور که باید لذت نبرن؛ مثلا میگن تفریح و سرگرمی پول و وقت آزاد میخواد که ما نداریم؛ نظر تو چیه؟

پول خیلی مهمه هرکسی بگه نه، به‌نظر من زیاد قابل قبول نیست. ولی همه چیز هم پول نیست!‌ لازم نیست شما خیلی پول داشته‌باشی که بتونی بری سفر یا لازم نیست خیلی شرایط مالی خوبی داشته باشی تا با خودت یک قرار بزاری و کلی خوش بگذرونی! پول مکمل هست ولی اصل خود آدمه!
 الان که بهار داره میرسه و طبیعت خیلی عالی‌تر از همیشه میشه میتونیم از این فرصت استفاده کنیم و زمان بیشتری رو تو طبیعت باشیم. طبیعت هم لزوما جنگل‌های شمال نیست. پارک نزدیک خونه یا طبیعت اطراف شهر و کوه‌های نزدیکمون بهترین جا برای جذب انرژی و ایجاد یک حال و هوای خوب هست.

خیلی‌موقع‌ها حتی قدم‌زدن در همین شهر و تماشای آدم‌ها، خریدن یه کادوی کوچیک برای خودت یا هرکسی که دوستش داری میتونه لذت‌بخش باشه. اگه اهل دیدنی‌های تاریخی باشیم گوشه‌گوشه شهر موزه و عمارت و باغ‌های تاریخی پیدا میشه که هم میتونی با کمترین هزینه به آن‌جا بری، یه نوشیدنی سنتی بخوری و لحظه‌ای رو خوش بگذرونی

در همین اوقات‌خوش و به‌دور از روزمرگی میتونیم به اون برنامه‌هایی فکر کنیم که قراره انجام بدیم. زمان‌رو همیشه باید ایجاد کرد، خودش جور نمیشه! همه ما هم با همه مشغولیت‌ها حتما میتونیم زمان آزاد برای خودمون فراهم کنیم. از طرفی قرار هم نیست تفریحات ما حتما لوکس باشه و گران! میتونه خیلی ساده‌تر و لذت‌بخش‌تر باشه.


تو به‌عنوان یه جوون تو این جامعه که همه چالش و درگیری زیادی توش دارن، نگاهت به زندگی و فرار از روزمرگی چیه؟

هرکسی علایقی داره، برای فرار از تکرار و روزمرگی، هرکسی دنبال یک چیزی میره. یکی دنبال موسیقی،‌ دیگری فیلم و سینما و یکی هم مثل من سفر. به نظر من سفر بهترین گزینه هست عالیه! من سفر رو خیلی دوست دارم و واقعا  تنها چیزی که حالم‌رو خوب می‌کنه همینه!‌ مثال خیلی ساده‌ای میزنم، وقتی قرار هست آخر هفته یک برنامه سفر بچینم حالا چه ‌تنها، چه با دوستان از اوایل هفته باید اطلاعات مقصدرو پیدا کنم،‌ هوارو چک‌کنم، مسیر‌هارو انتخاب کنم و اگه لازمه با افراد محلی در تماس باشم، مجوز‌های لازم رو بگیرم و تجهیزات و وسایل لازم‌رو آماده کنم

خب همه اینها کلی در من شور و اشتیاق ایجاد میکنه و هر روز که بیدار میشم کلی شوق دارم که پیگیر کارا باشم.‌ به قول خیلی از دوستان که اهل سفرن شب قبل از شروع سفر هم که اصلا از ذوق خوابمون نمیبره.

 

فرار از روزمرگی

 

اون چند روزی هم که در سفر هستیم جزو بهترین روزهاست و وقتی دوباره به شهر و زندگی روزمره برمیگردم کلی انرژی دارم، کلی خاطره خوب برای تعریف‌کردن و کلی عکس برای تماشاکردن و به اشتراک گذاشتن با دوستام. این‌طوری هیچ‌وقت هفته من تکراری نمیشه تا خاطرات و عکسای سفر قبل بخواد تموم بشه، برنامه‌ریزی سفر جدید شروع‌میشه و همیشه هیجان سفر قبل با شوق سفر بعدی پیوند میخوره.

نکته مهم طبیعت‌گردی این هست که فضای باز و طبیعت همه انرژی‌های منفی‌رو از آدم میگیره و فقط انرژی مثبت به شما میده. وقتی از یک جای تاریخی بازدید میکنی، وقتی به گذشته اون‌جا فکر میکنی، ذهنت وارد یه چالش قشنگ میشه که مردم چه دورانی داشتند و چه اتفاقاتی این‌جا رخ داده.


دیدن جاهای جدید، تجربه اتفاق‌های جدید و ارتباط با انسان‌های جدید چقدر تو بینش و نگاهت به زندگی تأثیر داشته؟

سفر تجربه‌های خیلی خوبی برای شخص به ارمغان میاره ولی شاید خیلی‌وقت‌ها این‌طوری نباشه که مستقیم بتونیم بگیم من از این سفر این تجربه‌رو کسب کردم. بعد مدتی که سفر میری خودت متوجه میشی که چقدر پخته‌تر شدی و چقدر طرز فکرت تغییر کرده! البته تجربیات مستقیمی هم هست که بشه از اون نام‌برد مثل یاد گرفتن یه مهارت جدید یا پخت یه غذای جدید.

از دوران نوجوانی اهل طبیعت و کوه بودم و با توجه به این‌که خونه ما نزدیک کوه بود، همیشه تفریح ما میشد رفتن به کوه، حتی دوستام و اقوام هم خونه ما رو پاتوق میکردن که آخر هفته بیان و جمعه صبح بریم کوه.

 از همون موقع بود که ارتباطم با طبیعت خیلی خوب برقرار شد و مشتاق بودم برای سفر و رویاهای سفر که تو ذهن هر نوجوانی هست! خیلی نگذشت که این رویا شد واقعیت!‌ وقتی دانشگاه رفتم دوستان بیشتر و همراهی پیدا کردم و از طرفی استقلال مالی هم پیدا کردم.

 برنامه‌هامون متنوع‌تر شد و جاهای جدیدتری می‌رفتیم. کم‌کم دیدم سفر خیلی خوبه و همون چیزی هست که من برای فرار از روزمرگی دنبالش بودم. برای همین همه تفریح و سرگرمی‌ام شده سفر و طبیعت و کوه! اولین سفر طولانی با ماشین خودم به سمت اصفهان و شیراز بود که با یکی از دوستانم بودم

وقتی دیدم این سفر این‌قدر جذاب و خوبه برای چندماه بعدش برنامه سفر به شمال غرب ایران‌رو چیدم. وقتی دوستم همراه نشد و تنها رفتم، دیدم تجربه‌های سفر به تنهایی هم خیلی خوب و منحصربه‌فرد هست. بعد از اون هم یک سفر تنها به سمت جنوب ایران رفتم و دیگه کم‌کم اعتیاد به سفر و دیدن آدم‌های جدید و تجربیات متفاوت به اوج خودش رسید

همیشه سعی کردم تا فرصتی پیش میاد استفاده کنم سفر دور یا نزدیکی برم؛ تنها یا با دوستان! طبیعت یا شهر! داخل یا خارج

سفرکردن جدا از ایجاد شوق و انگیزه تو زندگی روزمره، باعث میشه دیدت به زندگی گسترده‌تر بشه! وقتی آدم‌های متفاوت‌رو با شرایط مختلف میبینی قدر زندگی خودتو یک جورایی بیشتر میدونی، وقتی عظمت این دنیا‌رو میبینی خدارو خیلی بهتر درک‌میکنی

 

فرار از روزمرگی

 

لمس طبیعت به نظرم ارتباط مستقیم داره با شناخت خدا و آفرینش، این‌که خیلی بهتر میتونی هستی و آفرینش‌رو حس کنی و خیلی هم خوب میتونی با اصل خودت ارتباط برقرار کنی. آرامش عجیبی داره وقتی تو طبیعت قدم‌میذاری. از طرف دیگه آشنایی با آدم‌های جدید و فرهنگ‌های مختلف دید وسیع‌تری بهت میده و در شناخت مسائل شخصی و اجتماعی خیلی بهتر میتونی عمل کنی.

هزینه سفر بخش خیلی مهمی هست و خیلی‌ها سفر نمیرن چون فکر میکنن هزینه‌های زیادی داره. باید بگم یکسری هزینه‌ها اجتناب‌ناپذیره ولی خیلی ‌چیزارو میشه حل کرد. یه موضوعی هست به نام تفاهم مالی که چند روز پیش تو یه مقاله میخوندم،‌ این‌که فرض کنیم قراره بریم سفر، من ماشین میارم یکی امکانات اقامت‌رو در مقصد فراهم میکنه و یکی هم خرج سفر رو میده.

 این‌طوری وقتی کارها تقسیم میشه فشار سنگینی هم به یک نفر وارد نمیشه. خیلی نکات مهمی هست که میشه سفررو کم‌هزینه کرد، مثلا استفاده از امکانات اقامتی روستایی یا‌ هاستل در کشور‌های خارجی که در آنها شما یک اتاق‌رو با چند نفر دیگه شریکی استفاده میکنین و خدمات کمتری از خدمات لوکس هتل ارایه میدید و در عوض قیمت خیلی مناسب‌تری دارن.

 یا سایت‌هایی مثل کوچ سرفینگ که شما میتونین از امکانات اقامتی که دیگر اعضای سایت در شهر خودشان فراهم‌کردن، استفاده کنین. نکته قابل‌توجه اینه که در سفر قرار نیست حتما هتل گرونقیمت رفت یا در رستوران شیک غذا خورد. گاهی یه خونه روستایی یا یه غذاخوری محلی به مراتب لذت بیشتری داره، چون فرهنگ اون مردم‌رو از نزدیک لمس میکنی.



شارژ سریع موبایل