سارا قاسمی شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۰

تا به حال پیش آمده که به یک میهمانی بروید و آنجا فقط به دیگران زل بزنید و تمام حواس تان متوجه حرف های آنها باشد؟ آنها که از زندگی ایده آل شان می گویند و درد هایشان تنها در مرگ عزیزان شان یا ناعدالتی اجتماعی خلاصه می شود. با این حال افرادی هم هستند که با آنها و دردهای اینچنینی شان ابراز همدردی می کنند و تنها شما هستید که شگفت زده به آنها نگاه می کنید.

فیس بوک هم به همان میهمانی می ماند که گاه بدون اینکه اشتراکی بین خود و دوستان تان بیابید، فقط نظاره گر هستید. به نظر می آید که فیس بوک به محیطی تبدیل شده برای اعتراف. اعتراف به چیزهایی چون عشق های شکست خورده و حتی تلاش برای بهبود آنها.

همین ویژگی فیس بوک زمینه پژوهشی بود برای پیدا کردن رابطه بین علائم افسردگی و فیس بوک. البته نه افسردگی به معنای واقعی آن که انسان را از پا می اندازد بلکه در چهارچوبی خفیف تر.

از سوی دیگر تحقیقات نشان داده اند که کاربران هر چه بیشتر وقت خود را در فیس بوک می گذرانند، بیشتر احساس اندوه می کنند. چیزی که می خواهیم به شما بگوییم این است که چرا این اندوه منحصر به فرد فیس بوکی اتفاق می افتد؟ و اصلا چرا باید چنین احساس هایی به مردم دست دهد.

«می لی استییرس» پژوهشگر دانشگاه «هوستون» که تحقیقاتی را در این زمینه انجام داده، معتقد است که بر اساس تئوری «مقایسه اجتماعی» می توان پی برد که چرا وقتی ساعات زیادی را در فیس بوک می گذرانیم بیشتر احساس افسردگی می کنیم.

تئوری «مقایسه اجتماعی» در 1950 توسط «لئون استینگر» مطرح شد. او در نظریه اش استدلال کرد که مردم به صورت ذاتی میل به این دارند که پیشرفت ها و ارزش های زندگی شان را با افراد دیگر مقایسه کنند که البته این قیاس بیشتر با افراد بالاتر یعنی کسانی که به هر دلیلی خود را پایین تر از آنها می دانند، صورت می گیرد.

پیامد مقایسه اجتماعی این است که نوعی احساس منفی در ما ایجاد می شود که نتیجه اش چیزی نیست جز کاهش عزت نفس. فیس بوک مثل یک فستیوال از اتفاقات خوب زندگی است؛ اتفاقاتی چون ازدواج، فارغ التحصیلی، موفقیت کاری، قرار گرفتن در فضاهای منحصر به فرد و به همین دلیل هم محیط مساعدی است برای دامن زدن به افسردگی های ناشی از مقایسه اجتماعی.

در گفتگوی «آتلانتیک» با «می لی استییرس» و بر مبنای پاسخ های او شاید بتوان به راهکاری برای غلبه بر این افسردگی دست پیدا کرد. او معتقد است که شاید درمانی چندان قوی برای این افسردگی و وقت گذراندن در فیس بوک نتوان پیدا کرد اما دست کم دانستن این که چرا این اتفاق می افتد، می تواند به هوشیاری ما و در نتیجه حال و احساسی بهتر کمک کند.

آیا آدم باید افراد موفق را از لیست دوستانش حذف کند؟

- لااقل من اینطور فکر نمی کنم. اگر شما عزت نفس خوبی داشته باشید، چرا حضور این افراد موفق را در صفحه تان حفظ نکنید؟ چرا که بودن آنها می تواند شما را به سوی پیشرفت سوق دهد.

فیس بوک آماری داده است که نشان می دهد استفاده افراد از فیس بوک درست بعد از تمام شدن رابطه عاشقانه شان ناگهان و به طرز دیوانه واری افزایش پیدا می کند اما خب الزاما این معنی را نمی دهد که فرد ناراحت است، شاید احساس رهایی می کند؛ اینطور نیست؟

- شاید، ولی این موضوع زمانی در ذهن من نقش بست که متوجه شدم که پریشانی خواهرم بعد از اینکه دیگر نتوانست به کلاس رقص برود و خیلی از این موضوع ناراحت بود. بعد از نگاه کردن به نیوزفید فیس بوک و احوالات دوستانش به مراتب بیشتر شد. مهمترین چیزی که وجود دارد این است که ما در لحظه نمی دانیم که قرار است با چه چیزی در نیوزفید فیس بوک مان مواجه شویم.

نمی دانیم دوستان مان قرار است چه چیزی به اشتراک بگذارند و قرار است که خود را با چه مقایسه کنیم. البته باید در نظر داشت که آدم ها وقتی در موقعیت مقایسه قرار می گیرند، اولویت های شان در زندگی، میزان آن مقایسه را تعیین می کند. اصل تئوری مقایسه اجتماعی هم همین است. شاید شما از خبر نامزدی دوست تان به راحتی عبور کنید ولی خبر فارغ التحصیلی او حس بدی به شما بدهد و شاید هم این موضوع در مورد شخص دیگری کاملا برعکس باشد.

در فیس بوک که می گردیم، می بینیم مطالب مربوط به ازدواج، فارغ التحصیلی، شغل جدید، بچه دار شدن و چیزهای مشابه که لایک بیشتری می گیرند، خود به خود در نیوزفید بیشتر به نمایش درمی آیند تا استتوسی که بر فرض به ساندویچ خوردن یک آدم ربط دارد. آیا همین مکانیزم فیس بوک باعث نمی شود که هجمه ای از اتفاقات خوب زندگی دیگران به نیوزفید ما وارد شود و در نتیجه ما را به هم بریزد؟

- چرا؛ اما بخشی از این اتفاق به ما برمی گردد که دوست داریم خود را در فضای فیس بوک ارائه بدهیم و به بهترین نحو ممکن هم این کار را انجام دهیم. هیچ کس دوست ندارد خسته کننده باشد. مثلا به اشتراک گذاشتن یک عکس از ساندویچی که می خوریم چه جذابیتی دارد؟

اگر فیس بوک شما از این قبیل پست ها پر شود، به نظر دوستان تان فردی کسل کننده می آیید و البته در سوی دیگر ماجرا اگر هم مدام اتفاقات خاص و هیجان انگیز زندگی تان را به اشتراک بگذارید، آنها علاوه بر اینکه احساس می کنند شما زندگی بی عیب و نقصی دارید این را هم می گویند که برای جلب کردن توجه ها به این زندگی منحصر به فرد است که فیس بوک را تریبون قرار داده اید. به هر حال این مقایسه صورت می گیرد و «تئودور روزولت» هم جمله معروفی در این زمینه دارد که می گوید: «مقایسه، سارق لذت و شادمانی است.»

برعکس این اتفاق چطور؟ آیا وقتی که خود را با افرادی پایین تر مقایسه می کنیم، مثل کسی که در امتحان مهمی مردود شده است؛ احساس بهتری به ما دست می دهد و باعث افزایش اعتماد به نفس و کاهش تشویش می شود؟

- خب اینجا قضیه کمی متفاوت می شود. مطالعات نشان داده که ارتباط بین قیاس اجتماعی و احساس خوب، پیچیده تر از به وجود آمدن یک احساس بد است. ایجاد یک حس مخرب در مقایسه اجتماعی و این که در پایان ماجرا شما احساس ناخوشایندی داشته باشید، بسیار راحت تر به دست می آید. البته من از این بحث ها نمی خواهم نتیجه بگیرم که استفاده از فیس بوک بد است یا حتی خوب، بلکه همه چیز به این بستگی دارد که شما چطور از آن استفاده می کنید.

اگر هدف شما از فیس بوک این است که با آدم های دیگر در ارتباط باشید پای هدف تان بمانید اما اگر قرار است هر بار که به فیس بوک وارد می شوید در موقعیت قیاس با افراد دیگر قرار بگیرید، بهتر است روی افکارتان تجدید نظر کنید و به این فکر کنید ارتباطی که مایل به ادامه دادن آن هستید، چقدر می تواند تاثیر منفی بر شما داشته باشد.

همه ما محیط های متفاوت و مجزایی را در زندگی تجربه کرده ایم. محیط کار، خانه و حتی مکان های مذهبی. اما حالا فیس بوک تمام مرزها را از بین برده است. البته که فیس بوک دسته بندی هایی دارد اما فکر می کنید چند درصد از مردم به آنها توجه می کنند؟

اغلب کاربران مطالبی را خیلی درهم و برهم به اشتراک می گذارند و اینکه مخاطب هایشان از چه گروهی هستند را نادیده می گیرند. فیس بوک ملغمه ای شده اس است از اتفاقات مختلف و همین هجوم اتفاقات است که باعث احساس افسردگی می شود. تصور کنید درست زمانی که شما از رابطه عاشقانه ای شکست خورده اید، نیوزفید فیس بوک تان پر است از خبر ازدواج و خوشحالی دیگرانی که از زندگی شگفت انگیزشان راضی اند. انتظار دارید چه حالی به شما دست دهد جز تنهایی و افسردگی؟ اما در زندگی حقیقی اینگونه است که اطرافیان شما وقتی از ناراحتی تان اطلاع دارند نمی آیند از شادی و شعف شان برای شما بگویند.

راهی برای غلبه بر این افسردگی وجود دارد؟

- بهترین راهکار این است که شما برای این مسئله پادزهر پیدا کنید. اینگونه که اگر تا پیش از این از موضوعی درباره شخص خودتان رضایت خاطر داشته اید، هیچ گاه آن را در موقعیت مقایسه قرار ندهید. اگر واقعا احساس خوبی نسبت به زندگی تان دارید، آن احساس خوب را حفظ کنید تا در شرایط شکست و جایی که گریزی از مقایسه نیست به داد شما برسد.



شارژ سریع موبایل