امین شجاعی دوشنبه ۹ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۰

پل خلوت است و ماشین ها با سرعت عبور می کنند. ذره ذره خودش را نزدیک می کند به نرده ها. توی ذهنش اتفاقات گذشته را مرور می کند و لرزی به تنش می افتد. تصمیمش را گرفته. چشمانش را می بیندد و لحظه ای بعد نگاههای نگران عابران پیاده ...

آمده توی پارکینگ دانشگاه، بوی بنزین بینی اش را پر کرده، اطرافش خلوت است. باد خاک ها را این رو و آن ور می برد و چشمانش را می سوزاند. کبریت را روشن می کند و بعد هرم گرما تنش را...

توی خوابگاه تنهاست. بارها و بارها تصاویر را توی ذهنش مرور کرده. طناب ها را به دقت گره می زند. اندازه گردنش شده اند. می رود روی بلندی، چشمانش را می بندد و همه چیز سیاه می شود، برای همیشه.

خودکشی سریالی سه دانشجو در تهران و ارومیه و شیراز همه را بهت زده کرد. اتفاقی که انگار دارد برایمان عادی می شود. وقتی قبح عملی ریخته شود، کار برای همه سخت خواهدشد. هرازگاهی از گوشه و کنار شنیده ایم کسی دنبال قرص برنج است و دیگری می خواهد خودش را از بلندی پرت کند پایین.

کسی تیغی خریده و منتظر فرصت است و دیگری دل خوش کرده به سرنگی خالی. جوانانی که نمی توانئد مشکلاتشان را حل کنند و چاره ای جز خودکشی پیش پایشان نمی بینند. نه آموزش درستی دیدند و نه امیدی به بهترشدن اوضاع دارند. افسردگی بینشان شایع شده و مثل آب خوردن قرص اعصاب می خورند. مسئولان از افزایش آمار اعتیاد و خودکشی به خصوص میان دانشجویان پزشکی گفته اند. سراغ دانشجویان در مراکز مشاوره دانشجویی و مسئولان این مرکز را گرفتیم تا ببینیم در آن جا چه می گذرد.

 

آماری که صعودی است

چند روز پیش بود که معاون دانشجویی و فرهنگی وزارت بهداشت از روند صعودی خودکشی و افسردگی بین دانشجویان خبر داد. آماری که نگران کننده است. کسانی که نسبت به جوانانی که حتی همان دل خوشی کوچک یعنی درس خواندن و دانشگاه رفتن را ندارند، وضعیتشان بهتر است. شاید آمار بین کل جوانان کشور کمی متفاوت باشد. بحث بر می گردد به خودکشی های یک ما اخیر. تهران، شیراز و ارومیه شاهد حوادث تلخی بود؛ اتفاقاتی که شاید تکرارش باعث دیده شدنش شد. وگرنه بودند موردهایی که در سکوت خبری و بی توجهی جامعه و حتی مسئولان وزارت علوم از یادها رفتند.

 

خودکشی ممنوع، سیگارها خاموش!

 

مراکز مشاوره در دانشگاه ها چه کار می کنند؟

سری زدم به مراکز مشاوره دانشگاه تهران در خیابان ادوارد براون. ساختمانی شش طبقه که آخرینش مخصوص پذیرایی دانشجویانی است که احتیاج به مشاوره دارند. ساعت 11 بود که رسیدم. سالن خلوت بود و تک و توک دانشجویان توی اتاق دکترها رفت و آمد داشتند. گپی زدم با پسری که مشغول خواندن بولتن داخلی مرکز مشاوره بود. از مدت زمانی پرسیدم که در مرکز مشاوره رفت و آمد دارد و این که آیا این مرکز توانسته کمکی به او بکند یا نه. گفت: «دو سال هست که در مرکز رفت و آمد دارم. کمک کرده، ولی در آخر خود دانشجو است که باید مشکلاتش را حل و فصل کند.»

از شنیده هایم گفتم: این که اکثر روان شناسان مرکز از دانشجویان روان شناسی اند و هم چنین پی گیری مرکز از دانشجویان. گفت: «این طور هم نیست. پزشکانی داریم که 60-50 سال سن دارند و جوانان هم هستند. پی گیری هم نسبت به دانشجویان دانشگاه خوب است، البته می دانید که این مرکز به مردم عادی هم مشاوره می دهد.»

 

خودکشی ممنوع، سیگارها خاموش!

 

قبل ترها شنیده بودم که مرکز مشاوره اطلاعات دانشجویان را در اختیار خانواده هایشان قرار می دهد، او با تایید حرفم گفت: «بله، متاسفانه این اتفاق می افتد که با هیچ روش و اصولی قابل پذیرش نیست. من حتی چند بار به این نکته اعتراض کردم، به من جواب دادند که فقط در دو مورد اطلاعات را در اختیار خانواده ها می گذارند؛ اول خودکشی و بعدش هم قتل دیگری. از این بدتر این است که مرکز مشاوره با یکی از نهادهای دانشگاه هم در ارتباط است و اطلاعات را به آن ها هم می دهد. من یکی از دوستانم از خودکشی در مرکز مشاوره صحبت کره بود و آن ها هم به نیروهای آن نهاد دانشگاهی خبر داده بودند که باعث ایجاد حساسیت نسبت به او شد و دوستم را حسابی عصبانی کرده بود.

بعد از با دختری هم کلام شدم که دانشجوی کارشناسی ارشد نفت بود. خرم آبادی بود و حسابی از شرایط تهران گله داشت. از دانشجویانی می گفت که دور خودشان حصار می کشند و امکان ارتباط با آن ها نیست. از شرایط افسرده کننده خوابگاه گفت و فضایی که حال دانشجویان را بد می کند. می گفت مرکز مشاوره نتوانسته هیچ کمکی به او بکند الا این که می تواند با خیال راحت با کسی حرف بزند. می گفت کارشناسان مرکز مشاوره گوش های مفتی هستند که مجبورند به حرف شما گوش کنند.

 

خوابگاه، میانبری برای افسردگی

کامیار، از دانشجویان مدیریت، دو سال هست که در خوابگاه ساکن است و اصلا هم از وضعیت محل زندگی اش راضی نیست. وقتی از شرایط خوابگاه می پرسم و مشکلاتشان، می گوید:

«ما دو جور خوابگاه داریم، خوابگاه هایی که در کوی دانشگاه هستند و دیگری آن هایی که در شهر پخش شدند. هیچ کدامشان جو خوبی ندارد. به غیر از مشکلات معیشتی که کم و بیش همه درگیرش هستند، مشکلات افسردگی و ناامیدی و اضطراب بین دانشجویان بیداد می کند.»

از وجود مشاوره در خوابگاه می پرسم و وضعیت دانشجویان، از این که تا به حال صحبت هایی در مورد خودکشی به گوشش خورده؟ می گوید: «مشاور هست، ولی هیچ کس راضی نیست. اکثرا با دو سه جلسه مراجعه بی خیال می شوند. حرف خودکشی همیشه بوده، یکی از دوستان نزدیکم چند وقت دنبال خریدن سیانور بود!

 

خودکشی ممنوع، سیگارها خاموش!

 

حتی در محیط کوی موردهایی هم بوده. مثلا یک سال پیش پسری از ساختمان خودش را پایین پرت کرد که فوت نکرد و متاسفانه فلج شد. یا دختری که پرید و روی تپه های خاکی افتاد و زخمی شد، ولی نه جدی. این ترم هم که دو مورد خودکشی داشتیم؛ مهدی مزروعی و دیگری آن دانشجوی دکترایی که خبرش خیلی هم در رسانه ها سروصدا کرد. در مورد مهدی مزروعی اطلاع دارم که بارها به مرکز مشاوره دانشگاه مراجعه کرده بود و می خواست تا کمکش کنند، و البته نتیجه ای دربر نداشت.»

از مواد مخدر می پرسم و مصرفش بین دانشجویان. می گوید: «همه چیز در خوابگاه پیدا می شود. از علف و شیشه بگیرید، تا ریتالین و ترامادول. ریتالین که بین دانشجویان درس خوان و شب امتحان بسیار زیاد مصرف می شود. علف هم که مخصوص کسانی است که دنبال خوش گذرانی اند. چند وقتی است که ترامادول زیاد شده و بین دانشجویان دست به دست می چرخد.»

 

برادرم بارها به مرکز مشاوره مراجعه کرده بود

در بیانیه ای که روابط عمومی دانشگاه تهران منتشر کرده بود، علت خودکشی مهدی مزروعی را مشکلات خانوادگی اعلام کرده بودند. اعلامیه ای که با عکس العمل تند خانواده او مواجه شد. رفتیم سراغ برادر مهدی تا از کم و کیف ماجرا باخبر شویم. او با توضیح مراجعه مکرر برادرش به مرکز مشاوره دانشگاه تهران گفت: «آن چیزی که برای من مسئله است و موجب ناراحت خانواده ما شده، اعلامیه ای است که روابط عمومی دانشگاه تهران منتشر کرده است.

آن ها به هیچ عنوان اصول اخلاقی را رعایت نکردند. بوی فرافکنی از این اعلامیه به مشام می رسد. مهدی پنج سال تحت نظر مرکز مشاوره دانشگاه تهران بود. آن وقت آن ها اعلام کردند دلیل خودکشی مهدی، مشکلات خانوادگی بوده است. وقتی من با مدیر مرکز مشاوره دانشگاه تماسم گرفتم و از او توضیح خواستم، گفت این شیطنت رسانه ای بوده و من تکذیبش می کنم. کاری که تا به الان انجامش ندادند. این نشان می دهد مرکز مشاوره فقط دنبال تبرئه خودش بوده و به جان دانشجویان اهمیت نمی دهد.

مهدی پنج سال تحت نظر مرکز مشاوره بود. ارتباطی که در بهمن ماه سال 92 قطع شد. مشاوره دوباره مهدی بهمن 93 بود. در این یک سالی که او با مرکز مشاوره تماسی نداشت، بهترین دوران تحصیلش را سپری کرد. رشته اش را عوض کرد و نمرات بالایی گرفت. مراجعه او به مرکز مصادف شد با اوج گیری دوباره مشکلاتش. ما به طور جدی نسبت به کارآمدی روان شناسان مرکز مشاوره شک داریم. جالب است که مرکز مشاوره پرونده برادرم را در اختیار ما نمی گذارد. هرچند من سه شنبه جلسه ای با رئیس مرکز دارم و قرار است به من توضیحاتی ارائه دهند.

 

خودکشی ممنوع، سیگارها خاموش!

 

آن چیزی که ما می دانیم این است که مهدی سه هفته قبل به خاله اش گفته بود که حالش تعریف چندانی ندارد و به مرکز مراجعه کرده بود. در کنار این ها اتفاق بدتری هم افتاده. بارها از مهدی در مرکز مشاوره سوال کردند که چرا خودکشی نمی کنی؟! وقتی قبح این کلمه را پیش یک جوان می شکنی، باید انتظار هر حادثه ای را داشته باشی. من خودم دانشگاه شریف تحصیل کردم. مرکز مشاوره آن جا هم تعریفی نداشت. انگار مسئولان برایشان مهم نیست که چه بلایی سر دانشجویان می آید.

ما منکر مشکل در خانواده نیستیم. بالاخره در هر خانواده ای تنش وجود دارد، ولی آن چه واضح است، این است که دلیل خودکشی مهدی آن چیزی نبوده که در اعلامیه روابط عمومی دانشگاه آمده است. من وقتی با بچه های انجمن اسلامی دانشگاه تهران صحبت کردم، گفتند که مورد مهدی هشتمین مورد خودکشی در سال های اخیر بوده است. این نشان می دهد مشکلی در این جا وجود دارد که انگار کسی به فکر حلش نیست.

 

دانشجویان ما آموزشی ندیدند

به سراغ دکتر رابعه موحد رفتیم و علل افزایش خودکشی و افسردگی  جوانان را از او جویا شدیم. او با اشاره به این که ما هیچ آموزشی به جوانانمان ندادیم، گفت: «ما قبل از این که بگوییم چرا خودکشی کرده و علت چیست، باید به این نکته توجه کنیم که چه زمانی قبح خودکشی در کشور ما از بین رفته است. ما نمی خواهیم قبول کنیم که دانشجویی که مشکل داشته، سر آخر دست به خودکشی زده است. دانشجو چه مهارت هایی برای مقابله با مشکلاتش دارد؟ من صددرصد معتقدم ما هیچ گونه کمکی به او نکردیم و نمی  کنیم. من با قشر جوان رفت و آمد زیادی دارم.

می بینم که آن ها کوچک ترین اصول برقراری رابطه و مقابله با مشکلات را نمی دانند. حتما شنیدید که خودسوزی دختر دانشجوی شیرازی به خاطر رابطه با جنس مخالف بوده است. رسانه ها همه جای دنیا وظیفه دارند این مسائل را بازگو کنند، ولی در کشور ما هیچ وقت از این معضلات صحبتی به میان نمی آید و به کل موضوع رد می شود.

ما بچه هایی تربیت می کنیم که با خودی ترین افراد اطرافشان یعنی خانواده نمی توانند صحبت کنند. نمی توانند دیالوگ برقرار  کنند و مشکلاتشان را حل وف صل کنند. تربیت عجیب و غریب و چندسویه ای در جامعه در جریان است، از یک طرف خانواده ها به خاطر برآورده کردن نیازهای فرزندانشان نیست و نابود شدند و از طرف دیگر بچه ها راضی نیستند.

عامل مهم دیگر اعتیاد است. اعتیاد بین جوانان بیداد می کند. این چند وقت هم ماری جوانا بین آن ها باب شده و مصرف می شود. با این توجیه که اعتیادآور نیست و برای او مشکلی ایجاد نمی کند. ولی اشتباه است، اختلالات حافظه و افسردگی حاد از عوارض آن است. ما در دانشگاه و دبیرستان مشاور نداریم. ارشادکردن با مشاوره تفاوت دارد، علوم تربیتی مشاوره نیست. افرادی که مشکل دارند، باید درمان شوند و مشکلاتشان حل شود. این که نمی شود جوان با کوچک ترین مشکلی یا حتی مشکلات بزرگ دست به خودکشی بزند. این به این دلیل است که راهی برای مقابله با مشکلات نمی داند.

واقعا اتفاق خطرناکی است که دانشگاه نمی خواهد برای بحث مشاوره و روان شناس هزینه کند. باید بدانند که عدم اهمیت به این موضوع دانشگاه ها را با بحران مواجه می کند. مثل اتفاقی که در یک ماه گذشته افتاد و همه را متاثر کرد و مهم تر این که مشکلات فقط در خودکشی خلاصه نمی شود. بحث اعتیاد و انصراف در دانشگاه ها فاجعه است، اما خب به اندازه خودکشی سروصدا نمی کند.»



شارژ سریع موبایل