بیشتر زوج ها، وقتی مشکل اقتصادی دارند، دوست ندارند که فرزند داشته باشند. در هیچ دوره و زمانی، فرزند به اندازه امروز هزینه بردار نبود. قبلا فرزند عصای خانه بود اما امروزه فرزند مساوی هزینه هاست. خیلی از کارشناسان اعتقاد دارند که مشکلات اقتصادی، مهمترین عامل برای انصراف از بچه دار شدن است.
این روزها شاهدیم که تقریبا همه جا می نویسند و می گویند: «اگر رشد جمعیت به همین صورت ادامه پیدا کند، چند سال دیگر عمه، خاله، عمو و دایی را فقط در قصه ها باید خواند.» و این یعنی که ایران به سمت پیری و کهولت می رود، پس باید با زاد و ولد با این فاجعه مقابله کنید!
اما می بینیم که دیگر مثل گذشته ها، خانواده ها با داشتن فرزندان زیاد، حتی به بیش از یک یا دو بچه علاقه و تمایلی ندارند. اما چه عواملی باعث می شود که ایرانی ها فرزند کمتری داشته باشند.
در سبک زندگی این شماره به بررسی این موضوع پرداختمیم، با ما همراه باشید تا بدانید زوج ها چرا این روزها علاقه به فرزند ندارند...
رو کم کنی های عجیب و غریب!
آن روزها وقتی بچه ای با کسی دوست می شد، شاید اولین سوالی که می پرسید این بود: «چندتا خواهر و برادر داری؟» و هر کس تعداد بیشتری به زبان می آورد خوش به حالش بود (یعنی این جمله را همان دوستانش می گفتند) و زمانی که از تعداد عمو، خاله، دایی و عمه می شد، گاهی اعداد به هفت و هشت از هر کدام! می رسید و در این مواقع دوستان می گفتند که خوش به حالت، هر هفته خانه یکی شان می روی و کلی خوش می گذرد. بودند خانواده هایی که مثلا تعداد دخترخاله ها - پسرخاله ها در آنها به 50 نفر می رسید...
اما این روزها تا بچه ای با هم سن و سال خودش، قصد دوستی و آشنایی دارد، شاید اولین سوالی که بپرسد این باشد، «مدل تبلتت چیه؟!» و خدا نیاورد آن روزی را که بچه ای تبلت نداشته باشد!!
آن روزها ما، با خواهر و برادرها و بچه های همسایه همبازی بودیم، حالا حتی دست بچه های 6-5 ساله هم تبلت می بینیم، که چنان غرق بازی آن شده که حالا حال هم بیرون بیا نیست! دوستی می گفت: «یادش بخیر جمعه ها کل محل گل کوچیک بازی می کردند اما الان جمعه ها خبری نیست!»
برای هر بچه یک اتاق خواب!
آن روزها بیشتر خانواده ها در خانه هایی که شاید بیشتر از یک یا دو اتاق نداشت زندگی می کردند و هیچ کدام از بچه ها توقع اتاق جداگانه نداشتند اما این روزها گاهی دو برادر یا دو خواهر هم حاضر نمی شوند با هم در یک اتاق درس بخوانند و هر کدام به دنبال وسیله ای برای کشیدن مرز برای جداسازی از هم هستند.
دخل و خرج نامتناسب
نمی دانم چرا آن روزها با اینکه درآمدها خیلی هم نبود اما کسی زیاد از گرانی و تورم حرفی نمی زد و راحت می توانست با یک حقوق معمولی زندگی اش را بگذراند اما این روزها تقریبا بیش از 50 درصد درآمدها صرف کرایه خانه می شود، البته بدون حساب شارژ ماهیانه آپارتمان ها و قبض های رنگارنگ آب، برق، گاز و تلفن.
آن وقت برای خورد و خوارک و رخت و لباس پولی می ماند؟
اعصاب های خراب!
آن روزها حتی مادرانی که بالای چهار فرزند هم داشتند با آسایش و آرامش فراوان، به امورات بچه ها رسیدگی می کردند و خم به ابرو هم نمی آوردند که اگه می آوردند جزو استثنا بود...
اما حالا برخی پدر و مادرها ادعا می کنند که یک فرزند آنها به اندازه 10 بچه از آنها انرژی می گیرد!! و آنها حال و حوصله سر و کله زدن با او را ندارند.
همین جمعیت مان را حفظ کنیم
آن روزها تا خبر ناگوار فوت فردی را مثلا بر اثر تصادف می شنیدیم کلی غصه می خوردیم و ناراحت می شدیم، یعنی برایمان خیلی عجیب بود که فردی بر اثر این اتفاق جان خودش را از دست داده باشد.
اما این روزها در همین کشور خودمان سالانه حدود بیست هزار نفر در سال فقط بر اثر سوانح رانندگی جان خود را از دست می دهند. دقت کنید؛ فقط بر اثر سوانح رانندگی آن هم در جاده نه شهری!!
یعنی غیر از آتش سوزی، برق گرفتگی، مرگ بر اثر استنشاق گاز منواکسید کربن، بیماری های مهلک مثل سرطان و ... البته یادمان باشد خیلی از همین اتفاقات ناگوار بر اثر سهل انگاری و بی دقتی است که ما آنها را جدی نمی گیریم. جایگزین این جمعیت چگونه جبران می شود؟ پس باید کاری کرد که حداقل همین جمعیت حفظ شود. البته گفتن آسان است و عمل به آن سخت...
چند دلیل برای بچه دار نشدن!
* برای زوج های امروزی، بچه دار شدن وقت گیر است و آنها باید کار کنند و پول دربیاورند، بخصوص در شهرهای بزرگ!
* متاسفانه خانواده های متوسط ما فکر می کنند که حتما باید پول فراوان خرج کودک شان کنند و در ذهن همه این رفته است، به همین خاطر از بچه دار شدن می ترسند.
* قدیمی ترها، فرزند را سرمایه می دانستند که در آینده به آنها کمک می کند اما در حال حاضر به خاطر فرهنگی که از غرب آمده، فرزندان برای تولید سرمایه نیستند، بلکه یک شاهزاده است که پدر و مادر در خدمت آنها هستند. برای همین خانواده ها در داشتن فرزند سود و زیان را حساب می کنند و نتیجه می گیرند که داشتن فرزند بی فایده است.
* در روستاها که نسبت به شهری ها وضع مالی شان خوب نیست، همچنان ازدواج و فرزندآوری وجود دارد، این در حالی است که در بین پولدارها، ازدواج کمتر صورت می گیرد. این مبانی ذهنی است، باید فکر و فرصت افراد را تغییر داد، به همه شغل داد، مصرف گرایی را کم کرد و مردم، لذت را در خوشبختی در کنار هم بدانند. در واقع ابتدا باید ذهنیت خانواده ها را تغییر داد تا سیاست های تشویقی هم پاسخ بدهد.
و در پایان باید اشاره کرد که آنقدر زندگی های شهری سخت شده و درآمدها جوابگو نیست که خیلی ها بی خیال حتی یک فرزند هم می شوند، چه برسد به فرزندهای بیشتر که البته امیدواریم اوضاع اقتصادی بهتر شود و رویه زوج های جوان هم تغییر کند؛ ضمن اینکه رفت و آمدها هم کم شده و در همین رفت و آمدهای خانوادگی است که زوج های جوان تحت تاثیر بزرگترها، تشویق می شدند به بچه دار شدن... اما این روزها رفت و آمدها هم کم شده است.
«راستی! مایی که خاله و عمو و دایی و عمه داریم، از حال شان باخبریم؟»