علی شمیسا بختیاری، مدرس حرفه ای دوره های شناخت درمانی است. طی سال های 84 تا 86 عضو هیات رئیسه انجمن مشاوره ایران بوده و همچنین به عنوان مدیر مسئول نشریه روان شناسی جامعه فعالیت کرده است. او دارای مدرک دکترای حرفه ای روان شناسی و مشاوره از دانشگاه تربیت معلم و نویسنده ای حرفه ای در حوزه روان شناسی است که کتاب های بسیاری را در این حوزه به زبان ساده برای عموم مردم و علاقه مندان به علم روان شناسی و خودشناسی تالیف کرده است. او نویسندگی را راهی برای تاریخی کردن خود می داند.
از آنجایی که موضوع پرونده این مطلب «افسردگی» است، به سراغ دکتر شمیسا رفتیم و در مورد افسردگی، علل و ریشه های بروز این بیماری و نیز راه های درمان آن به گفت و گو نشستیم. اگر شما هم جزو افرادی هستید که از این بیماری رنج می برند و یا در اطراف خود فردی را می شناسید که به این اختلال دار است و شما مشتاق هستید به او کمک کنید، با ما همراه باشید و با مطالعه این مصاحبه، اطلاعات خود را افزایش دهید و افسردگی را از خود و اطرافیانتان دور کنید.
لطفا تعریفی از افسردگی ارائه دهید.
- افسردگی حالتی است که باعث ایجاد حس غم، ناراحتی و بی علاقگی به اطراف و حتی زندگی می شود. افسردگی ناشی از احساس از دست دادن است. زمانی که عشق، موقعیت شغلی یا اجتماعی، مبلغ چشمگیری پول یا هرچیز دیگری را که برایتان هم است، از دست می دهید افسرده می شوید.
وقتی احساس کنید در مسائل عاطفی چیزی را از دست داده اید، واکنش هایی از خود نشان می دهید و به سوی درون گرایی منفی کشیده می شویدو به انزوا و گوشه گیری تمایل پیدا می کنید. وقتی فرد موقعیتی را از دست می دهد که برای آن بسیار زحمت کشیده و آن را دوست دارد، احساس فروریختگی و از هم پاشیدگی می کند.
شکل،جنس، شدت و نوع افسردگی در افراد و شرایط مختلف متفاوت است. همه ما شاید درصدی از افسردگی را داشته باشیم، اما این افسردگی پنهان است و باید در شرایط خاصی قرار بگیرد تا خود را بروز دهد، مثلا فردی که کاملا سرحال و خوشحال است، با از دست دادن موقعیت شغلی خود ناگهان شرایط روحی اش افت می کند و حالت های افسردگی در او نمایان می شود.
افسردگی با احساس افسردگی چه تفاوتی دارد؟
- اگر بخواهیم این مسئله را از 0 تا 100 درجه بندی کنیم، می توانیم بگوییم زیر 60 درصد احساس افسردگی و بیشتر از آن افسردگی است. احساس افسردگی می تواند با درجات مختلفی در افراد دیده شود و هرکسی مقداری از این احساس را در خود دارد. این احساس نه تنها مربوط به زمان حال نیست، بلکه گاهی به خاطر مسائلی است که در گذشته اتفاق افتاده است.
همچنین حالتی که خانم ها بعد از زایمان تجربه می کنند، در صورتی که کمتر از شش ما به طول بینجامد، احساس افسردگی است اما اگر بیشتر از 6 ماه ادامه یابد، افسردگی نامیده می شود که باید درمان شده و جدی تلقی شود. افسردگی می تواند عمیق باشد یا خفیف؛ البته باید توجه داشت که اختلال دوقطبی با افسردگی اشتباه گرفته نشود؛ چرا که افسردگی یکی از پایه های اختلال دوقطبی است اما این دو مقوله بسیار با یکدیگر متفاوتند.
احساس افسردگی بعد از چه مدت به افسردگی تبدیل می شود؟
- گاهی افسردگی جنبه اختلال پیدا می کند و فرد را به انزوا و گوشه گیری می کشاند؛ البته این را هم بدانیم که برخی افراد هم هستند که در موقعیت های دشوار قرار می گیرند و کمبودی را تجربه می کنند اما دچار اختلال افسردگی نمی شوند. کسی که شش ماه میل به گوشه گیری داشته باشد و نخواهد با کسی ارتباط برقرار کند، در خود فرو رود، گریه کند، حوصله کار و تفریح نداشته باشد و هیچ برنامه و هدفی را برای زندگی اش تعریف نکند، افسرده می شود و چنانچه طول مدت چنین حالاتی کمتر از شش ماه باشد، افسردگی نامیده نمی شود.
فرض کنید فردی در محیط کاری خود به آن رتبه ای که برایش تلاش کرده بود نرسد و می گوید حوصله ندارم و یا اینکه شاد نیستم، در اینجا می گوییم این فرد احساس افسردگی دارد اما افسرده نیست. احساس افسردگی را بیشتر ما در مراحل مختلف زندگی تجربه می کنیم؛ مثلا در طول روز، هفته و یا حتی هنگام صحبت با یک نفرد.
گاهی با یک نفر صحبت می کنید و آن فرد آن قدر انرژی منفی به شما منتقل می کند که شما آرزو می کنید ای کاش هرچه سریع تر این مکالمه به پایان برسد و حتی تا مدت ها پس از اتمام مکالمه هم متوجه تاثیر آن بر روی خود می شوید. اما توجه داشته باشید به محض اینکه متوجه غمگینی خود شدید، سراغ دارو نروید و اول علت آن را دریابید.
آیا این حالت های افسردگی در همه افراد بالقوه وجود دارد یا عاملی آن را ایجاد می کند؟
- بسیاری از اوقات ریشه این مسئله در دوران کودکی است. در دوران کودکی همه شرایط برای افراد کاملا مثبت و صحیح نیست؛ مثلا گاهی والدین فرزندشان را به شدت تنبیه می کنند و یا حتی کتک می زنند، در برخی خانواده ها والدین از یکدیگر جدا شده اند و به این علت فرد محرومیتی را تجربه کرده که او را به شدت آزرده است و نوازش و محبتی را که نیاز داشته، از والدینش دریافت نکرده و یا خشونت های مختلفی را تجربه کرده است که همه این عوامل نوعی حالت و احساس افسردگی را در فرد ایجاد می کند اما بسیاری از اوقات این حالت ها در افراد پنهان می ماند و زمانی که شرایط برای آشکارشدن آن ها مهیا شود؛ حالت های افسردگی خود را نشان می دهد.
اصلی ترین دلیل و ریشه افسردگی چیست؟
- افسردگی ریشه در ترس ها، خشم ها، نفرت ها و اندوه های افراد دارد. در پس نفرت، خشم، حسادت و احساس گناه افراد، افسردگی را می بینید که تمام این ها به دوران کودکی باز می گردد و تا زمانی که کودک درون این افراد را زنده نکنیم، آن ها درمان نمی شوند. بسیاری از افراد افسردگی را با خودشان حمل می کنند.
علائم افسردگی کدامند؟
- انزوا و کناره گیری به صورتی که فرد مدام می خواهد تنها باشد و حوصله هیچ کس، حتی خودش، را ندارد. فرد افسرده اصلا خوش بین نیست و همه چیز را با دید منفی نگاه می کند و درواقع به همه چیز بدبین است. ذوق زده نمی شود، به زیبایی ها و اتفاقات هیجان انگیز توجه نشان نمی دهد و هیچ چیز او را به وجد نمی آورد. کنار دریا، جشن، مهمانی و حتی خریدکردن او را خوشحال نمی کند. فرد افسرده والد سرزنشگر بسیار قوی دارد و در نتیجه به شدت خودش را سرزنش می کند.
کسانی که افسردگی شدید دارند، دشمن خودشان هستند، مدام خود و حتی دیگران را سرزنش می کنند. آن ها حق اشتباه کردن را از خود می گیرند و به محض اینکه کوچک ترین اشتباهی مرتکب شوند یا حتی حرف اشتباهی بزنند، به شدت خودشان را سرزنش می کنند. آن ها همه چیز را منفی می بینند. اگر یک ساعت با آن ها حرف بزنید، می بینید از همه کس و همه چیز سیر شده اند.
برخی از افراد افسرده حس می کنند دانای کل هستند و به همین دلیل وقتی آن ها را نصیحت می کنید، گارد می گیرند و همه را سرکوب می کنند و همه چیز را از بالا می بینند. ذوق کودکی را به کل از بین برده ند. حتی اگر ناگهان از مسئله ای خوشحال شوند، خودشان را سرزنش می کنند و در گفت و گوهای دورنی شان خود را به خاطر خوشحال شدن تنبیه می کنند. به شدت با خودشان می جنگند، به عشق و عشق ورزی اعتقادی ندارند. تمایلی به بازی نشان نمی دهند؛ سینما، پارک، دریا و سفر نمی روند و روزش نمی کنند.
اگر به آن ها پیشنهاد ورزش بدهید، می گویند: «هروقت حالم خوب شد ورزش می کنم.» در حالی که روان شناسان می گویند ورزش کنید تا افسردگی شما خوب شود. حس کودکی در آن ها وجود ندارد. مدام انرژی منفی تولید می کنند، میل به برنامه ریزی و هدف گذاری ندارند. فرد افسرده اکثرا والدانه تربیت می شود؛ چون والدینی داشته که خود را عقل کل می دانستند و او هم این شیوه را آموخته است. بیشتر افسردگی های ما ریشه در دوران کودکی دارد؛ مگر اینکه فرد به اشکال گوناگون مثل کلاس های آموزشی یا کتاب های روان شناسی خودش را از افسردگی نجات داده باشد.
آیا ممکن است افسردگی تاثیر مثبتی هم در زندگی فرد داشته باشد؟
- بله، افسردگی نه تنها همیشه بد نیست، بلکه گاهی خوب است و گاهی نقطه عطفی می شود برای تغییراتی در زندگی و گاهی هم به منزل تلنگر است. گاهی افسردگی یک نشانه است؛ مثل زمانی که فرد تب می کند یا قسمتی خاص از بدنش درد دارد که این تب و یا درد نشانه یک بیماری پنهان در بدن است. افسردگی هم گاهی نشانه مشکلات دیگری است و نشان می دهد که شیوه زندگی شما صحیح نیست، باید در ارتباطات و رفتارهایتان بیشتر دقت کنید؛ به همین دلیل باید از افسردگی تشکر کرد که مشکلی پنهانی را آشکار کرده است.