هنگام تغییر عاداتمان از مضر و بد، به سمت عادات سالم و بهتر تنها خودمان را در نظر گرفتهایم و اعضای خانوادهمان را از قلم انداختهایم؟! خب، ما تنها افرادی نیستیم که دچار این حالت شدهایم.
بسیاری از مردم از این موضوع که خانوادهشان سعی نمیکنند عادات بهتری برگزینند، احساس ناامیدی میکنند.
مثلاً با توجه به اینکه فستفودها میان قشر کودک و نوجوان و همینطور پیشرفت تکنولوژی، محبوبیت زیادی دارند، ممکن است والدین فرزندانی باشیم که عاشق این دسته از خوراکیها و ابزارها هستند.
آنها فستفودها را به عنوان غذای اصلی مصرف میکنند و وقت زیادی را پای کامپیوتر هدر میدهند و احتمالاً اگر دو فرزند هم داشتهباشیم.
علاوه بر دو برابر شدن این دردسرها، حتماً باید جلوی زد و خوردهای آنها را هم بگیریم! گاهی هم ممکن است همسرمان الگوی غذایی نامناسبی برای فرزندانمان باشد.
خلاصه اینکه واقعاً برای والدین، چه احساس شکستی بزرگتر از این که در بهبود عادات بدِ فرزندانشان، احساس ناتوانی نمایند؟!
امروز میخواهیم دربارهی اینکه چطور با عادات بد اعضای خانوادهمان کنار بیاییم، و اینکه بهعنوان والدین کودکان یا همسر یا یک دوست خانوادگی چگونه با شرایطی از این دست دربارهی بچهها، همسر، اقوام و دوستان خانوادگی و فرزندانشان روبرو شویم، صحبت کنیم.
طرز فکر صحیح
فیلسوفی بهنام اپیکتِتوس دربارهی ایدهی تمرکز روی آن چه که تحت کنترل ماست و وا نهادن آن چه که در اختیارمان نیست، مینویسد: «تنها یک راه برای رسیدن به شادی وجود دارد و آن این است که نگرانیمان را در مورد اموری که فراتر از قدرت ارادهمان است، متوقف نماییم.»
شاید این گفته، برای هیچیک از ما تازه نباشد و پیشتر شنیده باشیمش. ولی میتواند یادآوری خوبی دربارهی این سئوال باشد که اگر نوبت به عزیزان مان برسد، چه عملکری خواهیم داشت؟!ما کنترلی روی ایجاد عادات سالم در آن ها نداریم، ولو اگر آن عزیز، فرزند خودِ ما باشد.
تمایلی طبیعی در ما وجود دارد که بخواهیم همه به طرزی اخلاقی و صحیح عمل کنند و این راه درست، همان راهی است که ما عمل میکنیم! اگر از غذاهای سالمی استفاده میکنیم، میخواهیم عزیزانمان هم مثل ما غذا بخورند.
اما این واقعاً موضوعی نیست که تحت ارادهی ما انجام شود و از طرفی، اگر نخواهیم روی این موضوع اختیار و دخالت داشتهباشیم و به خود اجازه دهیم که روی موضوعی که تخت ارادهمان نیست تمرکز نکنیم، حس میکنیم که شادیمان مختل گردیدهاست.
عوضش، چرا روی عادات خوب خودمان تمرکز نکنیم و با شفقت دربارهی عادات عزیزانمان رفتار ننماییم؟ چرا روی اینها که میتواند تحت کنترل ما باشد، تمرکز ننماییم؟!
مثالی برای ما
بیایید به گذشته فکر کنیم، به زمانی که خودمان هم نوجوان بودیم و والدینمان از ما انتظار داشتند که غذاهای مفید و مقوی بخوریم. یعنی واقعاً شما با خوشحالی میگفتید: «وای! من چقدر خوشحال و خرسندم که والدینم از من خواستهاند این سالاد را بخورم!» ؟!؟!
خودتان هم میدانید که بیشتر دوست داشتید پیتزا و کیک بخورید و محض رضای خدا هم شده، والدینتان دربارهی این یک قلم هم شده، شما را به حال خود بگذارند! همهی ما در روزهای نوجوانی یاغیگریهایی داشتیم. دوست نداشتیم کسی به ما امر و نهی کند که چه بخوریم و کی ورزش کنیم.
خب، حالا کافی است که خانواده و دوستانمان را به جای خودمان در نوجوانی بگذاریم. چنین امر و نهیای آزاردهنده است. اینطور نیست؟!
شاید و فقط شاید، این حالت در بعضی از اعضای خانوادهتان پیش بیاید که آنها بخواهند برخی از تغییراتِ مثبت را امتحان کنند. ممکن است همسرمان با الهام از ما بخواهند غذاهای مقوی را امتحان کنند و در دنیای آنلاین هم با مزایای این عادت، بیشتر و بهتر آشنا شوند. اما باید پذیرفت که انگیزه دادن به کودکان، واقعاً کار دشواری است.
هرچند گاهی بهصورت مقطعی ممکن است تشویقهای ما مؤثر واقع شود و آن ها به ورزش یا عادات خوب دیگر روی آورند، اما این عادات خوب احتمالاً در آنها زودگذر است.
حداکثر تلاشی که ما میتوانیم بکنیم این است که محیط زندگیمان را چنان تنظیم کنیم که آنها از میزان بیشتری از غذاهای سالم و عادات خوب دیگر بهرهمند شوند اما بهطور خلاصه، نباید انتظار داشتهباشیم خانواده و فرزندانمان، همیشه کاملاً مطابق با یک برنامهی سختگیرانه عمل کنند.
محیطی که ما خلق میکنیم
نه تنها ما میتوانیم برای عزیزانمان مانند یک الگوی خوب عمل کنیم، بلکه میتوانیم برای آن ها محیطی بهوجود اوریم که آن ها تشویق به برگزیدنِ عادات خوب نماید.ولی باید از همین ابتدا با یک حقیقت، کنار بیاییم: محیط کاملاً تحت تسلط ما نیست.
راستش، حتی بهطور نسبتاً کامل هم در اختیار ما نیست! عزیزان ما میتوانند بخشی از زمان خود را در محیطهایی بگذرانند که عادات ناسالم در آن رایج است.
این موضوع، چیزی نیست که در کنترل ما باشد، اما باز موضوع همان است که ما باید با تمام توان روی محیطی که بر آن بیشتر مسلط هستیم، تمرکز نماییم. از چیزهایی که تحت کنترل ما هستند، این موارد را میتوان برشمرد:
از آنها بخواهیم با ما در یک چالش، وارد رقابت شوند. مثلاً اگر میخواهیم آنها را تشویق به ورزش کنیم، یک چالش دراز و نشست یا چالش هر روز، یک قدم بیشتر در پیادهروی.
از آنها بخواهیم در یک مسابقهی دوی ۵ کیلومتری در آیندهای نزدیک، با ما رقابت کنند.
پیشنهاد دهیم که همگی با هم به پیادهروی یا به یک اردو برویم.
پیشنهاد دهیم با هم به یک دوچرخهسواری یا پیکنیکی که عزیزانمان دوست دارند، برویم.
به یکی از این افراد، پیشنهاد دهیم با ما به پیادهروی بیاید و شانسی داشتهاشیم تا دربارهی یک موضوع، گفتوگویی دو نفره داشتهباشیم.
به آن ها پیشنهاد دهیم که با هم آشپزی کنیم و غذایی سالم و خوشمزه بپزیم.
برای آن ها مقالاتی دربارهی مزایای برگزیدن عادات سالم بفرستیم، اما بدون تعیین اجبار برای آن ها که حتماً مطالعه کنند.
از آنها بخواهیم که یارِ ورزشی ما باشند.
از آنها بخواهیم برای دقایقی کوتاه هم شده، با ما به تمرین تمرکز بپردازند.
کتابهای خوبی را که خواندهایم و ممکن است باعث شویقشان گردد، به آنها قرض دهیم.
دربارهی عادات سالمی که خود تجربه کردهایم صحبت کنیم و آن ها را تشویق نماییم که در بحث شرکت کنند.
منابع الهامبخش و رویاهایمان را با آنها به اشتراک بگذاریم.
تلاش کنیم آن ها را بهشیوهای غیراجباری دربارهی موضوعهای مربوط به سلامتی که ممکن است ندانند، آموزش دهیم.
تمام موارد فوق، باید با حداقل فشار بر مخاطبانمان اجرا گردند و میزان تشویق روش، بیش از فشار و اصرار باشد. نباید از یک شیوه چند بار استفاده کنیم. و مهمتر از همه این که این شیوهها را به عنوان یک پیشنهاد ارائه دهیم، نه یک اجبار!
این به آن معناست که اگر آنها موافق انجام پیشنهادات ما نبودند، نباید اصرار کنیم یا غمگین شویم. پیشنهادِ واقعی، با فشار بر فردی که مایل نیست آن را بپذیرد همراه نیست.
نتیجه
در نهایت باید بدانیم حتی اگر نتوانیم تأثیری شگرف و کامل بر عادات عزیزانمان داشتهباشیم، اما به میزان عمدهای میتوانیم مؤثر واقع شویم.
ما نمیتوانیم و حق نداریم زندگیِ فردی دیگر و همچنین آرزوهایش را کنترل کنیم. ما می توانیم کمکی مؤثر کنیم، اما مؤثرترین کمک ما این است که زندگی خودمان را اداره نماییم و اجازه دهیم که دیگران، خود به نتایجشخصیِ مسیر زندگیشان برسند!