همه چیز در ذهن او میگذرد. كودكی كه تا همین چند ماه پیش صدای خندهاش دیوارهای خانه را میلرزاند، در لاك خودش فرو رفته و تنها با خشم و نمایش آزردگیهایش، با شما ارتباط برقرار میكند. وقتی فرزند نوجوان شما هر روز عجیبتر از قبل میشود، به این فكر میكنید كه در دهه اول مادر بودنتان تا چه اندازه اشتباه كردهاید و راه را كج رفتهاید، اما در اغلب موارد، انحراف شما از راه مادران نمونه چندان زیاد نیست و تنها بهخاطر برخی اشتباهات، كودكتان از درد دل كردن با شما طفره میرود.
اگر میخواهید در سالهای سرشار از بحران نوجوانی، محرم اسرار فرزندتان باشید و حرفهایش را مثل یك سنگ صبور بشنوید، باید سالها قبل از رسیدن او به دوره بحرانی نوجوانی، از این اشتباهات رایج والد و فرزندی پرهیز كنید.
فقط حرف میزنید
اگر میخواهید پیامهای اخلاقیتان توسط كودكتان درك شود، باید پیامدهای سرسری گرفتن حرفهایتان را هم برایش روشن كنید. اغلب والدین تنها به حرف زدن اكتفا میكنند و انتظار دارند فرزندشان مثل یك پیر دانا از حرفهای آنها درس بگیرد، درحالیكه تا زمانیكه فرزند شما به دوره نوجوانی نرسیده و قدرت درك نصیحتهایتان را پیدا نكرده، باید با روشن كردن پیامدها او را متوجه منظورتان كنید. فرزند نوجوان شما، درست برخلاف بچههای كوچكتر، حتی اگر توسط والدینش هزینه اشتباهاتش را بپردازد، تا زمانیكه در یك گفتوگوی منطقی در مورد اشتباهاتش قانع نشود، دست از تكرار آنها برنمیدارد.
تند میروید
اشتباه رایجی كه از بسیاری والدین سر میزند؛ حرف زدن خارج از محدوده درك و فهم بچههاست. اغلب والدین خیلی زودتر از آنكه كودكشان توانایی دركش را داشته باشد، برای توضیح مفاهیم از طریق واژهها وارد عمل میشوند؛ یعنی پیش از آنكه كودك آمادگی گوش كردن را داشته باشد یا توانایی درك و فهم صحبتهای آنها را داشته باشد، سراغ سخنرانیهای طولانی و به خیال خودشان منطقی میروند، درحالیكه كودك آنها در چنین شرایطی نه خوب به حرفهایشان گوش میدهد نه حتی به فكر عمل كردن به آن حرفها میافتد.
این اشتباهی است كه ممكن است شما پیش از ورود فرزندتان به دوره بلوغ انجام داده باشید و به همین دلیل راه ارتباطتان با او را سالها قبل از رسیدنش به بلوغ سد كرده باشید. كودك شما تا زمانی كه درست گوش كردن و درست پاسخ دادن را از شما یاد نگیرد؛ نه میتواند احساساتش را آنگونه كه هست در قالب كلمات بیان كند و نه میتواند ارتباط با شما را بهبود دهد.
به رفتارش بیتوجهید
گاهی به زبان بدنش توجه كنید. نوجوانی كه وسایل خانه را خراب میكند، احتمالا از اضطراب و تعارضات درونی رنج میبرد، پس شاید پیش از آنكه برای صحبت در مورد تشویش درونیاش سراغتان بیاید، خودتان بتوانید ماجرا را حدس بزنید و به جای حرف با عملتان برای كاهش اضطرابش تلاش كنید. درست است كه برخی تغییرات رفتاری كودكان را میتوان به مرحلهای از رشد آنها نسبت داد، اما همیشه اینطور نیست؛ بچهها گاهی با این تغییرات میخواهند با بزرگترها حرف بزنند، پس لحظهای خودتان را جای او بگذارید و برای درك منظورش تلاش كنید.
به او نگاه نمیكنید
وقتی كودكتان در مورد موضوعی كه گفتنش برایش آسان نیست و اهمیت زیادی برایش دارد با شما صحبت میكند، دست از همه كارهایتان بكشید و در یك موقعیت آرام در كنارش قرار بگیرید. كودك شما ساعتها با خودش كلنجار رفته تا حرف دلش را برایتان بیرون بریزد پس باید چشم در چشمهایش بدوزید و به حرفهایش گوش دهید. گاهی برای از بین بردن خجالت كودك و كم كردن فاصله با او، بد نیست او را با دست به سمت خودتان بكشانید. گذشته از این وقتی كودكتان در حال حرفزدن به شما نگاه میكند، تشویقش كنید و بگویید از این شیوه ارتباط برقرار كردنش خوشحال میشوید.
قدرشناس نیستید
اگر میخواهید محرم رازهای كودكتان باشید، باید بعد از هر گفتوگوی جدی از او قدردانی كنید. برای مثال میتوانید بگویید: «میدانم كه حرفزدن در مورد این موضوع برایت راحت نبود، اما خوشحالم كه آن را با من در میان گذاشتی و بهخاطر این كار از تو متشكرم.» سپس میتوانید درها را برای گفتوگوهای بعدی باز كنید:«هر زمان كه احساس كردی دوست داری حرفهایت را با كسی در میان بگذاری، من آماده شنیدنشان هستم.» سپس میتوانید با یك لبخند، آغوش مهربان و یك بدرقه فاتحانه، احساس خوبتان از شنیدن حرفهایش را به او هم منتقل كنید.
او را از احساساتتان بیخبر میگذارید
نگذارید تنها آگاهی كودكتان از احساسات شما، شنیدن عصبانیتتان باشد، بلكه پیش از آنكه عصبانیتتان را به رخ او بكشید با دقت برایش توضیح دهید كه چه احساسی با رفتارش به شما منتقل شده است. مثلا اگر باز هم از مدرسه دیر به خانه آمده به او بگویید كه با این كارش «نگرانی» سراغتان میآید و اگر اتاقش را دوباره به هم ریخته برایش توضیح دهید كه جمع كردن هر روزه اتاق شما را «خسته» میكند.
نگذارید بیان احساستان از طرف او به شكل حمله و انتقاد مداوم تفسیر شود و برای رسیدن به این هدف به جای اینكه حرفتان را با ضمیر «تو» آغاز كنید، از «من» برای شروع جملهتان كمك بگیرید؛ یعنی به جای اینكه بگویید: «تو باز دیر آمدی و كلافهام كردی»، ازجمله «من وقتی زمان زیادی از تعطیلی مدرسه میگذرد و به خانه نمیآیی نگران میشوم.» استفاده کنید.
گوششنوا ندارید
مهم نیست شما چقدر با هم وقت میگذرانید و بازی میكنید؛ رابطه والد و فرزندی شما تنها نباید به وقتگذرانیهای شادتان محدود شود، بلكه لازم است دقایقی از روز را تنها به شنیدن حرفهای كودكتان اختصاص دهید. از او بخواهید در مورد اینكه روزش را چطور گذرانده برایتان توضیح دهد و با برچسب زدن روی احساساتش و شرح دادن آنها، شما را در جریان آنچه در ذهنش میگذرد قرار دهد. شما لازم است در حین شنیدن حرفهای او، فعال هم باشید.
یعنی یا با تكرار حرفهایش یا با تفسیر آنها نقش یك شنونده فعال را بازی كنید مثلا اگر میگوید «امروز معلم برگه تقلبم را گرفت»، میتوانید تكرار كنید كه « امروز معلم برگه تقلبت را از تو گرفت؟» و بعد به این شكل حرفش را تفسیر كنید: «دیروز فرصت نداشتی برای امتحان درس بخوانی و انتظار نداشتی معلم متوجه كارت شود؟ به همین دلیل احساس ناراحتی و خجالت كردی؟» شاید حدس شما درست نباشد و كودكتان اصلا خجالتزده نشده باشد اما با این شروع میتوانید او را به برونریزی افكار و احساساتش ترغیب كنید.
به احساساتش برچسب نمیزنید
انتظار دارید حرفهایتان را بفهمد و آنطور كه شما میگویید زندگی كند؟ شاید نتوانید هرگز بهطور صددرصد به چنین هدفی برسید، اما اگر از پس باز نگهداشتن خطوط ارتباطیتان با او بربیایید، تا اندازه زیادی به هدفتان نزدیك میشوید.
بچهها همیشه در بیان احساساتشان توانا نیستند و این شما هستید كه با برچسب زدن به احساساتشان میتوانید به آنها برای مهارشان كمك كنید. اگر فرزندتان وقتی عصبانی است وسایل كمدش را بیرون میریزد و آنها را پرت میكند، باید در ابتدا به این شكل روی احساساتش برچسب بزنید: «تو عصبانی و ناراحت هستی.»، سپس بگویید:«میتوانی با من در مورد دلیل عصبانیتت صحبت كنی.» و بعد هم او را با پیامد كارش آشنا كنید: «پرت كردن وسایلت كمكی به بهتر شدن احساست نخواهد كرد و علاوه بر آن، تو وسایلی كه شكسته میشود را دیگر به دست نخواهی آورد و ما دیگر وسیله جایگزینی را برای تو تهیه نخواهیم كرد.
گذشته از این، از آنجا كه حاضر نیستی از وسایلت به خوبی مراقبت كنی برای چند روز از بازی با آنها محروم خواهی شد!»گذشته از این میتوانید پیشقدم شوید و پیامدهای مثبت را پیشنهاد كنید: «چرا با من روی تخت نمینشینی تا در مورد مشكلت با هم صحبت كنیم و بهترین راه برای حل كردنش را پیدا كنیم؟
اگر از من كمك بخواهی، با تمام وجود به تو كمك خواهم كرد.» این كاری است كه پیش از رسیدن فرزندتان به دوره بلوغ باید انجام دهید و به او آموزش دهید كه وقتی احساسات منفی آزارش میدهند، به جای نشان دادن واكنشهای بیمعنا میتواند سراغ شما بیاید و حرف دلش را بیرون بریزد. اگر كودك شما از سالها قبل این عادت را كسب كند، تحمل چالشهای دوره بلوغ هم برای هر دوی شما آسان میشود.