از قدیم گفته اند «خنده بر هر درد بی درمان دواست». خنده یا شادی؟آیا این دو با هم تفاوتی هم دارند؟ رتبه شادی و نشاط در کشورمان از میان ۱۵۷ کشور دنیا، ۱۱۵ است. یعنی میتوان برعکسش را هم گفت که ما کشور غمگینی هستیم. مسلماً شاد بودن و شاد زیستن به شرایط زندگی بستگی دارد اما همه اش این نیست. بعضی چیزها ریشه های عمیق تر فرهنگی دارد.
اینها یک طرف، دعوت اجباری برخی رسانه ها و کارشناسان هم به خندیدن یک طرف. فرض کنید از نظر اقتصادی زیر فشار هستید و برای کرایه آخر ماه خانه مانده اید که چه کنید. همان موقع که توی فکر هستید گوینده خوشحال رادیو داد میزند « بخند...در هر شرایطی بخند. بخند که دنیا به رویت بخندد» لبخند تلخی می زنید و در دل می گویید: «خوشا به حال دل خجسته ات»
دکتر شیری میگوید:« مگر می شود افرادی که از نظر فکری و شخصیتی سالم باشند در هر شرایطی بخندند؟ قطعاً نخواهند خندید. اینگونه جملات اصلاً قابل فهم نیست. مگر اینکه بگوییم خندیدن یک جور تمرین است مثل تمرینات ورزشی.» این هم تفاوت خنده و شادی. بله می شود در هر شرایطی خندید اما گاهی خنده همان است که شاعر می گوید از گریه هم غم انگیزتر است.
شادی حسی ترکیبی است که از احساس امنیت مالی گرفته تا روابط عاطفی در آن جمع است. حاصل شرایطی پایدار که دکتر شیری اینگونه تعریفش میکند:
«اگر اصطلاح فرهنگ شادی را به صورت عرفی بپذیریم،واکنشی است که افراد نسبت به محیط اجتماعی خود دارند و اگر بخواهیم این حس خوشایند نسبت به محیط اجتماعی و فرهنگی اطراف آنها را مورد بررسی قرار دهیم باید به سراغ مکانیسم هایی برویم که این حس خوشایند را برای افراد به وجود آورده اند. منظور از مکانیسم همان شرایط است. شرایط و عواملی که افراد در آن زندگی میکنند. وقتی در تحلیل های روانشناختی و اجتماعی و همچنین مبحث مهم جامعه شناسی اوقات فراغت این مسأله را بررسی میکنیم معمولاً این حس خوشایند معلول شرایط پایدار است. بنابراین شادمانی که گاه در برخی پیامکها به صورت طنز یا جوک میبینیم که یک حس خوشایند لحظه ای هم دارند از یک شرایط پایدار سرچشمه نمی گیرند و معمولاً در یک شرایط غیر قابل پیش بینی اتفاق می افتند.
جامعه ما در حال گذار است و مؤلفه هایی مثل فرهنگ و اقتصاد و خیلی چیزهای دیگر معمولاً شرایط باثباتی ندارند و مدام در حال تغییرند. وقتی تاریخ چند دهه اخیر ایران را مطالعه کنید می بینید با تغییر مدیریتها سلیقه های جدیدی اعمال می شود و از نظر حوزه فرهنگی که بحث اصلی ما هم هست شرایط با ثباتی نداریم و تاکنون نتوانسته ایم تعریف درستی از الگوهای فرهنگی در جامعه خود داشته باشیم و نتوانسته ایم درباره آداب و رسوم مان صحبت کنیم و از همه مهمتر اینکه نتوانسته ایم فاصله بین فرهنگ رسمی و غیر رسمی را به حداقل ممکن برسانیم.
منظور از فرهنگ رسمی فرهنگی است که از طریق رادیو و تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی تولید و تبلیغ و ترویج می شود و منظور از فرهنگ غیر رسمی، آن روابط فرهنگی- اجتماعی و آداب و رسومی است که دور از چشم حکومتها در بین مردم وجود دارد. زمانیکه فاصله بین فرهنگ رسمی و غیر رسمی زیاد شود مردم به خودسانسوری روی می آورند و اینکه عقایدشان را همه جا مطرح نکنند. اینها باعث می شود افراد همیشه نگاه محتاطانه نسبت به پیرامونشان داشته باشند. در این شرایط شادمانی حالت سلبی پیدا میکند در این شرایط مردم بیشتر در ارتباط با وقایع پیش بینی نشده شاد میشوند. اتفاقی در جامعه می افتد و مردم در شبکه های اجتماعی درمورد آن جوک می سازند و شادمانی لحظه ای ایجاد میکنند.
در مورد برنامه شادی مثل خندوانه می پرسم و تأثیری که چنین برنامه هایی ممکن است در روحیه عمومی مردم داشته باشد. دکتر شیری میگوید:« این یک مسکن است. برنامه های شاد تلویزیونی خوبند و به مردم کمک میکند تا کمی عقده های درونی تخلیه شود ولی واقعیت این است که مسکن است. در کشور ما شکل گیری فرهنگ شادی خیلی زمانبر است چون مؤلفه های فرهنگی ناگهان ایجاد نمی شوند. مثلاً فرض کنید به لحاظ اجتماعی یک دوره انقباض فرهنگی داریم و همه چیز محدود می شود و در دوره بعد یکدفعه گشایش داریم. در دوره گشایش یک حس خوشایندی به آدم دست میدهد اما این واکنشی است به انقباض فرهنگی که قبلاً وجود داشته. اما در جوامعی که پایدار و با ثبات هستند در واقع یک ریتم تغییر مشخصی وجود دارد. به این صورت نیست که بگوییم از پس یک دوره بسته به دوره شادی رسیدیم.»
حال با این اوصاف رویکرد نهادهای رسمی نسبت به نهادینه شدن فرهنگ شادی در جامعه ایران چگونه بوده است؟ « ما خیلی سلیقه ای عمل کرده ایم. در بعضی موارد تصمیم گیری برایمان سخت است. مشکلی که در تصمیم گیری های حوزه فرهنگی داریم چندگانگی است که در رأس تصمیم گیری ها و تدوین استراژی های فرهنگی و سیاست گذاری های فرهنگی وجود دارد. مثلاً مجوزی به یک کنسرت داده میشود. در یک شهر این کنسرت برگزار می شود و در شهری دیگر برگزار نمی شود و در شهر دیگری برگزار می شود آخر هم به هم می ریزد.