دکتر حسن زاده فلوشیپ پیشگیری از خودکشی می گوید که همه ما می توانیم با ارتقای آگاهی خود از بروز پدیده های مشابه پیشگیری کنیم.
چرا خلبان جوان آلمانی خودکشی کرد؟ چرا روشی را برای خودکشی اش انتخاب کرده که نه تنها خودش که بسیاری دیگر را به کام مرگی تلخ کشاند؟ آیا می شد از این اتفاق جلوگیری کرد؟ آیا می شد هواپیما با همه سرنشین هایش روی زمین بنشیند و لباس سیاه بر تن صدها خانواده نباشد که باور مرگ برایشان سخت است؟
به گفته دکتر مهدی حسن زاده، روانپزشک بله!
از بسیاری از خودکشی ها می شود جلوگیری کرد؛ در صورتی که ما گوشی باز برای شنیدن حرف های اطرافیانمان و چشمی باز برای دیدن مه سیاهی که آنها را گرفته است داشته باشیم. می شود اگر هر از چندگاهی از یکدیگر بپرسیم راستی تو هیچ وقت به خودکشی فکر کرده ای؟
سوالی که دکتر سید مهدی حسن زاده آن را مهم می داند و می گوید فارغ از هر تابویی که وجود دارد باید پرسیده شود شاید از نواختن ناقوس سیاه مرگ جلوگیری کند.
با دکتر حسن زاده که دانشیار بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی ایران است و فلوشیپ روانپزشکی فرهنگی از دانشگاه مک گیل دارد و فلوشیپ پیشگیری از خودکشی از دانشگاه بوکام کانادا و اولین کسی است که طرح ادغام پیشگیری از خودکشی در خدمات بهداشت اولیه را داده درباره سانحه ای که اتفاق افتاد به گفتگو نشستیم؛ گفتگویی خواندنی که یک سوالش جا ماند؛ سوالی که هم من و هم دکتر حسن زاده به گفته خودشان باید از هم می پرسیدیم: آیا تا به حال به خودکشی فکر کرده اید؟
دکتر حسن زاده! یکی از مواردی که درباره خلبان آلمانی عنوان می شود با رو شدن پرونده پزشکی این فرد، تمایل به خودکشی بود. می خواستم صحبت مان را از اینجا شروع کنیم که اصلا تمایل به خودکشی چیست؟ در همه افراد وجود دارد یا نه فقط در افراد خاصی هست؟
- تمایل به خودکشی در افراد افسرده وجود دارد و در واقع یکی از علائم افسردگی است و طی آن شخص به فکر خودکشی می افتد و منظور از تمایل همان فکر خودکشی است اما چیزی که وجود دارد این است که افکار خودکشی حتی در آدم طبیعی هم وجود دارد و افراد زیادی در طول عمرشان برای یک بار هم شده و برای لحظاتی به فکر خودکشی افتاده اند؛ در حالی که آدم افسرده خیلی در این باره فکر می کند.
البته 24 ساعته نیست اما در هفته چند بار به این موضوع فکر می کند و این فکر قطع و وصل می شود اما از بین نمی رود و از همین قطع و وصل شدن اش ما برای پیشگیری استفاده می کنیم و فردی که به ما مراجعه می کند و می گوید من در فکر خودکشی هستم و با هیچ منطقی حاضر نیست این فکر را کنار بگذارد و منصرف شود ما از او می خواهیم که این عمل را یک هفته یا چند روز به تعویق بیندازد.
او نمی داند برای چه این خواسته را از او داریم اما ما می دانیم که این فرد تا یک هفته یا 10 روز و حتی کمتر، میل اش تغییر پیدا می کند و می گذرد؛ مثل ویروسی که شما را درگیر می کند و بعد از چند روزی برطرف می شود اما تمایل به خودکشی در خیلی از اختلال های روانی وجود دارد و تنها مربوط به افسردگی اساسی نیست و در افسردگی های خفیف یا در افرادی که معتاد هستند و سایر اختلال های روانپزشکی مثل اسکیزوفرنیا و دو قطبی دیده می شود.
یعنی چی درباره خودکشی صحبت کنیم یا بپرسیم.
- یعنی از همدیگر بپرسیم که تو به خودکشی فکر می کنی؟! به همین وضوح و جواب فرد را حتما باید جدی گرفت. شوخی در بیان خودکشی نداریم و نمونه اش همین اتفاقی بود که افتاد. خلبانی که حتما اطلاع دارید هفته قبل شبکه تلویزیونی فرانس 24 درباره اش گفت که رایانه و لپ تاپ او را بررسی کردند و دیدند همان موقعی که خلبان بیرون بوده و در کابین تنها بوده، داشته درباره روش های اقدام به خودکشی در گوگل سرچ - جستجو- می کرده و این را من خودم شنیدم.
خب برای چی این فرد داشته درباره خودکشی سرچ می کرده؟ ایشان که یک پزشک نبود یا استاد دانشگاه نبود که بخواهد در این زمینه سخنرانی کند یا گفتگویی انجام بدهد، پس حتما در فکرش بوده که خودکشی را عملی کند.
یعنی در فکرش بوده و دیگران می توانستند خیلی قبل تر از این اقدام این موضوع را به نوعی متوجه شوند؟
- بله. این فرد از مرحله فکر به خودکشی گذشته بوده و به مرحله نقشه خودکشی رسیده بوده که مرحله خطرناکتری است و ما همیشه بعد از اینکه از مراجعانمان سوا می کنیم آیا شما فکر خودکشی دارید؟ می پرسیم نقشه آن را هم کشیده اید؟ که اگر گفت بله، می دانیم که فرد در مرحله خطرناکتری قرار دارد و داستانش خیلی جدی است و سعی می کنیم بستری اش کنیم. باز هم می خواهم به گفتگوهای قبلی که با هم داشتیم اشاره کنم و بگویم: «پیشگیری از خودکشی یک وظیفه همگانی است.» و همه باید به هم کمک کنند تا چنین اتفاقی نیفتد.
کمک هم به معنی آشنا بودن با مسئله خودکشی است. در مورد این کمک خلبان برایتان مثال بزنم. من فکر می کنم او درباره خودکشی چیزهایی را مطرح کرده بوده. حتی شاید به طور غیرمستقیم با خلبان در این مورد صحبت کرده بوده اما به دلیل ناآشنایی با مقوله جدی خودکشی، خلبان به فکرش نرسیده که در فکر خودکشی است.
مثل خیلی از ما!
- بله، حتی می خواهم بگویم در قشر پزشک ها هم این آشنایی وجود ندارد.
چرا؟ آنها که باید واحدهای روانشناسی گذرانده باشند؟
- بله اما خیلی درس های کم و محدودی است. حتی روانپزشکان ما هم در این حوزه خیلی آموزش ندیده اند و وقتی کسی به آنها مراجعه می کند ممکن است بی توجهی کنند و بگویند این بابا از این شوخی ها نکن و فردا ببینند فرد خودش را کشت. برای همین است که می گویم باید هر حرفی را با هر ادبیاتی درباره خودکشی جدی گرفت و برای همین است که توصیه می کنیم چیزهایی ساده درباره خودکشی بدانید. ای مردم بدانید همین کمک خلبان می توانست در کنار شما باشد. یکی از دوستان و بستگان و همکاران شما باشد و شما با آگاهی که داشتید می توانستید جلوی این کارش را بگیرید و نگذارید این فاجعه رخ بدهد.
موضوع دیگری که هست و با خودکشی های دیگر متفاوت است، این است که این فرد هم خودش را کشته و هم دیگران را.
- بله. به این نوع خودکشی extended suicide گفته می شود که می توان معنایش کرد خودکشی ادامه دار، دنباله دار... که در این نوع خودکشی فرد هم خودش را می کشد و هم خانواده اش را و تعداد این خودکشی به تعداد انگشتان دست بود تا قبل از این ماجرا و تا جایی که من می دانم و اطلاع دارم این نوع خودکشی کمک خلبان به نوعی رکوردی در این نوع خودکشی بود که این تعداد آدم را با خود کشت و تا جایی که من می دانم بزرگترین خودکشی از نظر تعداد بود.
حالا این سقوط دوتا درس به ما می دهد؛ یکی اینکه تمامی سازمان هایی که با تعداد زیادی از افراد در ارتباط هستند و جان تعداد زیادی از آدم ها را به دست یکی دو نفر می سپارند باید در این زمینه حساسیت زیادی داشته باشند در انتخاب افراد و حتما باید آنها را از نظر روانپزشکی بررسی کنند. مثلا شغل نظامی یکی از این موارد است. شما فکر کنید اصلا یک سرباز که رده ای هم ندارد، تفنگ دستش می دهند و از نظر روانی او را بررسی نمی کنند و اگر این جوان این حالت ها را داشته باشد چه بسا دیگران را به رگبار ببندد و اتفاق هم افتاده چه در ایران و چه در خارج از ایران.
اما هر سال تعداد زیادی سرباز و راننده و حتی معلم و ... داریم که هیچ کدام از نظر روانی مورد بررسی قرار نمی گیرند.
- نخیر، متاسفانه انجام نمی شود. حتی ببینید در مورد این کمک خلبان یک شرکت بزرگ و معتبر گویا این کار راانجام نداده یا به درستی انجام نداده که به چنین فاجعه ای منجر شده.
البته کمی این موضوع شبهه برانگیز هم هست چون این فرد گفته می شود در روز حادثه مرخصی استعلاجی داشته و حتی پرونده ای هم داشته و به مربی هایش هم درباره افسردگی اش گفته بوده!
- بله، واقعا این مورد عجیب و غیرعادی است؛ مخصوصا در کشورهای جهان اول و پیشرفته چنین انتظاری نیست. اما برگردیم ب بحث خودمان. بعد از جدی گرفتن مسئولان درباره سلامت روان افراد و پیشگیری از خودکشی، اطرافیان اطلاعاتشان را ببرند بالا. درست است که سازمان بزرگی مثل لوفت آنزا به این قضیه توجه نکرد اما من که همکارش هستم بفهمم همکارم مشکل دارد، باید گزارش بدهم. به رییس مان بگویم این فرد مشکل دارد.
چند وقت پیش داشتیم همین صحبت ها را با یکی از مسئولان سلامت روان یکی از استان ها می کردیم که یکدفعه گفت آه، چه جالب، ما ماه پیش رفتیم مجلس ترحیم یکی از دوستانمان که خودکشی کرده بود و با دیگران که صحبت می کردیم 20-10 نفر به ما گفتند که فلانی این فرد چند ماه پیش به ما گفته بود می خواهد خودکشی کند و ما گفته بودیم ای بابا برو دنبال کارت! مسخره بازی درنیار و همه شان عذاب وجدان داشتند.
موضوع برمی گردد به عدم شناختن که شما گفتید درباره خودکشی و آگاهی که ما نداریم!
- بله، در صورتی که حتی اگر یک نفر این حرف را جدی گرفته بود این اتفاق نمی افتاد و می خواهم دوباره تاکید کنم که خودکشی بسیار زیاد قابل پیشگیری است؛ اگر ما آگاه باشیم.
شما به بیان خودکشی اشاره کردید از سوی فردی که قصد خودکشی دارد. نکته دیگری که باز هم درباره کمک خلبان وجود داشت این بود که این فرد نگفته بود می خواهم خودکشی کنم اما دوست این کمک خلبان گفته بود که از او شنیده «من یک روز کار بزرگی می کنم که نامم را همه بدانند و معروف بشوم.» یعنی همیشه هم پی بردن به هدف فرد خیلی ساده نیست. کما اینکه این فرد منظورش از کار بزرگ و معروف شدن همین فاجعه بوده!
- بله. این خودش یک سرنخ است و این دوست می توانسته بپرسد چه خوب که تو می خواهی این کار را بکنی! اما برای من توضیح می دهی چگونه؟ چه کار می خواهی بکنی؟ و این چیزی که شما گفتید می تواند به روانکاوها کمک کند چرا که آنها می روند دنبال انگیزه تا بفهمند چرا این فرد این کار را کرد؟! چرا ماشین اش را کوبید به تیر چراغ برق؟ خب بله، این فرد با خودش فکر کرده هم کشته می شوم و راحت می شوم از درد و رنجی که دارم و هم اسمم توی گینس ثبت می شود.
پس اصل قضیه که شاید خیلی مهم باشد توجه کردن به اطرافیان است و به حرف هایشان و احساسی که دارند نسبت به خودشان و زندنگی؟
- بله، دقیقا و در این مورد خاص علائم هشداردهنده خودکشی را بشناسیم که یکی همان بیان فکر خودکشی بود. مثلا می گوید زندگی برای من بی معنا شده! کاش می مردم. خسته شدم از این زندگی. به اینجایم رسیده! مرگ بهتر که این زندگانی ... خوش به حالش که مرد. از کنار این جمله نباید بگذریم. این حرف مثل چراغ قرمز جلوی داشبورد ماشین است که به شما می گوید «بزن کنار یک اشکالی به وجود آمده!» اما اگر توجه نکنیم و همینطور برویم شاید شاهد فاجعه باشیم.
یک مشکل دیگری هم که وجود دارد، برخورد با این حرف است. خب، به طرف مقابل مان چه بگوییم؟
- باید همدردی کنیم. نباید مسخره کنیم. باید آشکارا بپرسیم که چرا به این موضوع فکر می کند. بپرسیم چرا دوست داشتی جای کسی بودی که مرده؟ چه اتفاقی افتاده که آرزوی مرگ می کنی؟
اگر نگفت چرا این فکر را می کند چه کار کنیم؟
- اگر همدلانه صحبت کنیم در اکثر موارد فرد بیان می کند و ما باید او را تشویق کنیم و همراهی کنیم تا مراجعه کند به متخصص.
و اگر نرفت؟
- به نزدیکانش اطلاع بدهیم و در این مورد، فکر خودکشی از معدود مسائلی است که حتی ما پزشکان هم رازداری را کنار می گذاریم و به خانواده و نزدیکان اطلاع می دهیم چون ممکن است قتل اتفاق بیفتد و شاید نیاز باشد که فرد اصلا بستری شود.
یک سوال؛ فردی که خودش را می کشد و فردی که با خودکشی خودش دیگران را هم به کشتن می دهد مثل این خلبان با هم چه فرقی دارند از نظر روانی؟
- خشم! این افراد خشم بسیار زیادی دارند و علاوه بر اینکه افسرده هستند، می توانند شخصیت ضد اجتماعی هم داشته باشند که از دیگران نفرت داشته باشند یا سادیسم داشته باشند و از اینکه دیگران را اذیت کنند، لذت ببرند که باید البته در هر موردی بررسی شود و کالبدشکافی روانی Psychological Autopsy انجام شود. بروند سراغ نزدیکان و همسر و دوستی که داشته تا ببینند چه رفتاری خصوصا در سال های اخیر داشته یا چه حرف هایی می زده و ...
مثلا در این مورد خواندم که اتفاقا خوش برخورد بوده اما بیشتر ساکت و در خودش بوده!
- خب می تواند اسکیزوفرنی داشته باشد که طی آن شخص توهمات پیدا می کند و حتی صداهایی می شنود که به او دستور می دهند کاری بکند. چه بسا این فرد این مورد را داشته و شنیده که به او دستور دادند هواپیما را بکوبد به کوه... شاید!
یک مورد دیگر هم بود که می گفتند صدای نفس هایش که ضبط شده خیلی آرم و بدون هیجان بوده. این موضوع می تواند نشانه چیزی باشد؟
- می تواند نشان دهنده این باشد که با نقشه قبلی داشته این کار را می کرده و این موضوع همانطور که گفتم نشانه جدیت در کارش بوده. یعنی نه تنها فکر این کار را داشته که نقشه هم داشته و مصمم بوده.
یک مسئله دیگر اینکه با اتفاقی که افتاد خیلی از شرکت های هواپیمایی به صورت خیلی سریع تغییرهایی در برنامه های خودشان دادند. یعنی مثلا در یک کابین 3 نفر باشند یا آزمایش ها و بررسی های روانی را جدی تر گرفتند اما ما هنوز در کشور خودمان موضع گیری در این رابطه ندیدیم. جدای از این عدم تصمیم گیری از سوی مدیریت ها می خواهم بدانم روانپزشکان ما چقدر در این اتفاق می توانند تاثیرگذار باشند؟ چطور می توانند مسئولان را متوجه عمق اهمیت بررسی های روانی در افراد و خصوصا مشاغلی کنند که با جان آدم ها در ارتباط هستند؟
- اگر خاطرتان باشد خود من فردی هستم که 30 سال است دارم درباره این موضوع حرف می زنم و بارها گفته ام ما نیاز داریم به تاسیس سازمان ملی پیشگیری از خودکشی در حالی که آن را نداریم و من از جناب وزیر می خواهم که به این مسئله دقت کنند.
البته من از جناب وزیر تا جایی که اطلاع دارم شنیدم که «از من در حوزه سلامت روان خیلی انتظار نداشته باشید» اما من پیشنهاد می دهم که حتما معاونت سلامت روان در وزارتخانه راه اندازی شود چون تنها با راه اندازی این معاونت است که می توان تاثیرگذار بود. ما به معاونت سلامت و روان در این وزارتخانه احتیاج داریم اما در حال حاضر آن را نداریم در صورتی که قبل از انقلاب در همین تهران با جمعیت 2 میلیون نفری ما مرکز پیشگیری از خودکشی داشتیم اما حالا با تهران 12 میلیونی این مرکز را نداریم؛ چرا؟ این سوال من از جناب وزیر است.
سوال های ما تمام شد. اگر حرفی مانده می شنویم.
- خیر، فقط اینکه بد نیست از هم بپرسیم که به خودکشی فکر می کنی یا نه!؟
هنوز تست سلامت روان برای خلبان ها در اروپا اجباری نیست
شرکت هواپیمایی لوفت آنزا که جرمن وینگز از شرکت های وابسته به آن است، اعلام کرده: «قبلا هیچ نشانه ای از عدم سلامت روانی در آقای لوبیتز دیده نشده بود.»
کارستن اشپوا، مدیر اجرایی لوفت آنزا هم می گوید: «آموزش خلبانی آندریاس لوبیتز در سال 2009 برای مدت کوتاهی قطع شد ولی پس از تایید مجدد صلاحیتش برای آموزش خلبانی، دوباره این دوره را ادامه داد.»
اشپوا اضافه کرده اجازه ندارد دلیل وقفه ای که پیش آمده بود را فاش کند ولی پس از شروع مجدد آموزش خلبانی آندریاس لوبیتز، ایرادی به کار او وارد نبوده و هیچ چیز خاصی در رفتار او دیده نمی شده است.
کارستن اشپوا همچنین گفته در مورد خلبان ها در سراسر اروپا هیچ گونه آزمایش روانی اجباری نیست. یک سخنگوی اداره هواپیمایی کشوری بریتانیا هم عنوان کرده: «در بریتانیا بیشتر خلبان ها آموزش خلبانی را از مدارس تعلیم پرواز شروع می کنند ولی این مدارس شاگردان یا کاندیداهای خلبانی را از نظر سلامت روانی بررسی نمی کنند. آنها صرفا به توانایی شخص برای پرواز توجه دارند و هنگامی که خلبانی موفق به استخدام در یک شرکت هواپیمایی می شود، قبل از اینکه اجازه هدایت هواپیمای مسافربری به او داده شود باید تحت معاینات پزشکی قرار گیرد.»
اما خلبان مایک ویویان رییس سابق عملیات پرواز در اداره هواپیمایی کشوری بریتانیا گفته: «در جریان معاینات به سلامتی روانی کاندیداها نیز توجه می شود. از متقاضیان درباره پیشینه آنها، اینکه به چه چیزهایی علاقه دارند و نیز روابط خانوادگی شان سوال می شود.»
مایک ویویان می گوید: «متقاضیان باید به پرسش درباره اینکه آیا قبلا دچار افسردگی بوده یا به فکر خودکشی افتاده اند پاسخ دهند ولی به نظر می رسد روان ایتن بررسی ها محدود به پاسخ های متقاضیان طی این دوره ها و قضاوت ممتحنان درباره این پاسخ هاست.»
مایک ویویان می گوید: «عامل اعتماد در این آزمایش ها وجود دارد اما با توجه به فاجعه رخ داده تمام روند معاینات باید مجددا بررسی شود و ما با تمام شرکت های عامل در بریتانیا تماس گرفته ایم تا آنان را ملزم کنیم تمام روش های مربوط را دوباره بررسی کنند.»
حضور دو خبرنگار ایرانی در پرواز مرگ
در این پرواز متاسفانه دو خبرنگار ورزشی ایرانی هم بودند؛ میلاد حجت الاسلامی و حسین جوادی. خانواده میلاد برای آخرین وداع به محل سقوط این هواپیما در رشته کوه آلپ رفتند؛ جایی که سنگ یادبودی برای کشته شدگان این حادثه بنا گذاشته شده بود.