این روزها که جامعه تحت تاثیر حکم صادره درباره معاون اول رییس جمهوری در دوران محمود احمدی نژاد و نوع واکنش مدعی مدیریت جهان و پاک دستی و رعایت حقوق مردم است، بحث اخلاقی زندگی کردن یا زندگی به گونه ای دیگر بیش از گذشته متناسب به نظر می رسد.
گفتار حاضر نگاه استاد دکتر مصطفی ملکیان به مقوله زندگی اخلاقی را بازمی تاباند. مثال را البته ما آورده ایم و گفتار استاد، کلی است.
در بحث ازدواج و فرزندآوری فرض می کنیم که شرایط اخلاقی زیستن برای زوجین مهیا شده باشد و فرزندآوری و ازدواجی اخلاقی داشته باشند. بعد از احراز این شرایط، پدر و مادر در مقابل فرزند خود چه وظایفی دارند؟ و همچنین فرزند چه وظایفی در مقابل والدین خود دارد؟
- من فکر می کنم جواب حقوقی به این سوال با جواب اخلاقی متفاوت است. مطابق با حقوق موجود در اروپا، والدین به حکم قانون مجبور هستند که نیازهای ضروری فرزندان را تا 18 سالگی برآورده کنند. بنابراین [بعد از این سن] فرزند نمی تواند بگوید که شما بایستی برای من آپارتمانی بخرید یا اجاره کنید یا ماهیانه فلان مقدار پول به من بدهید یا مقدمات ازدواج را برایم فراهم کنید یا شغلی برایم پیدا کنید. بنابراین پدر و مادر به لحاظ حقوقی هیچ وظیفه ای بعد از این سن ندارند.
البته حقوق بسته به قانون هر کشوری فرق می کند اما وظیفه اخلاقی با حقوقی متفاوت است. انجام ندادن وظیفه حقوقی منجر به پرداخت جریمه خواهد شد و مردم فقط مجبورند که حقوقی زندگی کنند و مجبور نیستند که اخلاقی زندگی کنند. کسانی اخلاقی زندگی می کنند که تمایل دارند روح متعالی داشته باشند.
اگر کسی نخواست اخلاقی زندگی کند، نمی توان او را مجبور ساخت که اخلاقی زندگی کند. مثلا شما می خواهید تا آخر عمر متکبر باشید، هیچ کس نمی تواند شما را مجبور کند که دست از تکبر بردارید.
اخلاق یک عمل کاملا گزینشی و اختیاری است. اگر می خواهید اخلاقی زندگی می کنید و اگر نمی خواهید، اخلاقی زندگی نمی کنید. احدی حق ندارد که به ما بگوید که تو بایستی اخلاقی زندگی کنی یا نکنی. در اخلاق بایدی وجود ندارد. در حقوق است که باید وجود دارد. حقوق می گوید برحسب قانون کشور بایستی عمل کرد اما اخلاق می گوید که اگر پدر و مادری قصد اخلاقی زیستن دارند، بیشتر با فرزندان خودشان همراهی کنند.
ممکن است پدر و ماددری بخواهند تا وقتی زنده هستند، فرزندشان را از هر لحاظ تامین کنند و ممکن است پدر و مادری هم نخواهند اخلاقی باشند و بنابراین به حکم قانون در 18 سالگی که فرزند از شمول آنها بیرون می رود، دیگر هیچ کاری برای فرزندشان انجام ندهند.
همیشه باید به این نکته توجه داشت که ما مجبور به اخلاقی زیستن نیستیم. تنها چیزی که ما مجبور به آن هستیم، این است که قانونی زندگی کنیم.
اخلاق برای کسانی است که می خواهند خودشان را ارتقا دهند. اگر کسی نمی خواهد خودش را ارتقا دهد، می تواند متکبر باشد یا تمام عمر دروغ بگوید. هیچ کس حق ندارد شما را به زندان بیندازد. البته دو سه تا دروغ وجود دارد که جنبه حقوقی دارند. مثلا شهادت دروغ گفتن در دادگاه. اگر شما تمام عمر حسد بورزید، سخنت چینی کنید، غیبت کنید یا تهمت بزنید، کسی نمی تواند شما را «مجبور» به دست برداشتن از این کار کند.
بنابراین در اخلاق بایدی وجود ندارد. اگر پدر و مادر می خواهند اخلاقی تر زندگی کنند، فرزندشان را از هر لحاظ تامین می کنند. اگر باز هم می خواهند اخلاقی تر زندگی کنند، باز رفاه فرزندشان را بیشتر تامین می کنند. اگر هم نمی خواهند اصلا اخلاقی زندگی کنند، فقط تا 18 سالگی حمایت را بنا به حکم قانون انجام می دهند.
بنابراین برای اخلاق نمی توان قاعده ای وضع کرد. فقط حقوق است که می توان برایش قاعده وضع کرد. بعد از 18 سالگی قانون ساکت است و اخلاق به سخن گفتن درمی آید. اخلاق اولا می گوید که آیا می خواهید اخلاقی باشید یا نه؟ و هر چقدر که می خواهید اخلاقی تر باشید، بیشتر به فرزندتان کمک کنید؛ کما اینکه من هر چقدر اخلاقی باشم، به فقیر کمک می کنم و کسی نمی تواند مرا مجبور به کمک کند. نمی خواهم اخلاقی باشم، کمکی نمی کنم. می خواهم اخلاقی تر باشم، به فقرای بیشتری کمک می کنم.
آیا فرزندان تنها موظف هستند که درد و رنج غیرلازم به والدین وارد نکنند یا وظایف دیگری دارند؟
- نه، وظیفه شان فقط همین است.
آیا پدر و مادر این حق را دارند که شأن هدایت گری و دخالت درباب آینده فرزندشان داشته باشند؟ به بیان مصداقی تر، آیا والدین این حق را دارند که در آینده شغلی و تحصیلی فرزندانشان دخالت کنند؟
- ببینید دو نوع دخالت وجود دارد. نوع اول زمانی است که پدر و مادر به فرزند خودشان امر یا نهی می کنند که این رشته تحصیلی را برو یا نرو، این شغل را انتخاب کن یا این شغل را انتخاب نکن. در این مورد هیچ حقی ندارند اما نوع دومی وجود دارد که والدین امر و نهی نمی کنند، بلکه تجربه خودشان را با فرزندشان در میان می گذارند که اگر این راه را در پیش بگیری، لان خوبی ها و بدی ها را دارد. عرفای ما از این کار به «دلالت به خیر» تعبیر کرده اند.
عرفا می گفتند ما امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم، بلکه «دلالت به خیر» می کنیم. بنابراین اگر تجارب خودشان را با فرزندشان در میان بگذارند و اظهار کنند که اگر فلان شغل را اختیار کنی این سودها و بدی ها را دارد، این کار را به لحاظ اخلاقی نه فقط حق دارند بلکه وظیفه نیز دارند.
وقتی می گوییم وظیفه اخلاقی دارند، به این معناست که اگر می خواهند اخلاقی باشند، بایستی این وظیفه را انجام دهند اما هیچ کس حق ندارد به فرزند خود امر کند که این رشته تحصیلی را برو یا این رشته تحصیلی را نرو؛ این درس را بخوان یا نخوان؛ این شغل را انتخاب کن یا نکن اما می توانند دلالت به خیر کنند. پدر و مادر هر چقدر می خواهند اخلاقی تر باشند، بایستی تجارب خودشان را بیشتر با فرزندشان در میان بگذارند و دلالت به خیر را هر چه بیشتر انجام دهند.
شما در سلسله جلسات روانشناسی اخلاق به 6 مورد از دارایی های انسان (علم، شهرت، پول، حیثیت اجتماعی، محبوبیت و قدرت) اشاره کرده اید. اگر این 6 مورد با اخلاق تعارضی پیدا کرد آیا این امری اختیاری است که من اخلاقی زندگی کنم؟ فرض می کنیم رشوه دادن شخصی را پلیس متوجه نشود، آیا اجباری وجود دارد که من اخلاقی باشم و رشوه مبادله نکنم؟ (با فرض غیراخلاقی بودن رشوه گرفتن و دادن)
- اگر نمی خواهید اخلاقی زندگی کنید و حقوق هم نتوانست جلوی شما در مورد رشوه گرفتن را بگیرد، شما می توانید اخلاقی زندگی نکنید.
ذیل همین سوال، اگر انسانی خودگرای محض باشد و صرفا مصالح شخصی خود را مطمح نظر بگیرد یا به تعبیر دیگر از میان سه مولفه زندگی آرمانی یعنی 1) خوشی 2) خوبی 3) معناداری تنها مولفهاول و سوم آن یعنی خوشی و معناداری را اختیار کند و تمایلی به اخلاقی زیستن نداشته باشد، شما چه نقد یا نقدهایی به این نوع شیوه زیستن دارید؟ چنین رفتاری چه آثار و نتایجی خواهد داشت؟ دیگران با وی بایستی چه برخوردی داشته باشند؟
- خودش مشکلی نخواهد داشت. تنها ادعایی که می شود، این است که انسانی که اخلاقی زندگی نمی کند، توازن و تعادل زندگی اش را از دست خواهد داد. یعنی اگر شخصی اخلاقی زندگی نکند، دچار اضطراب می شود. میزان رضایت باطنی اش کاهش می یابد. چون هر 5 ساحت وجودی انسان (باورها، احساسات و عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفتار و کردار) بایستی با یکدیگر هماهنگی و توازن داشته باشند.
وقتی اخلاقی عمل نکنم، این هماهنگی و تعادل به هم می خورد. در آن صورت در ناحیه اعصاب، ذهن، جسم و نفس دچار بی تعادلی خواهم شد اما آیا انسان های دیگر به عنوان ناظر حق دارند شما را مواخذه کنند که چرا اخلاقی زندگی نمی کنید؟ اصلا و ابدا چنین حقی ندارند. مگر اینکه اخلاقی نزیستن انسان منجر به ارتکاب یک جرم حقوقی شود.
در بحث فضیلت «سادگی» شما یکی از ویژگی های انسان ساده را «بدون راز» زندگی کردن می دانید اما در جای دیگری گفته بودید که خودتان را مسخّر دیگران نکنید و آینده و گذشته تان را برای دیگران به تصویر نکشید. آیا فضیلت سادگی با این توصیه اخلاقی عرفا متعارض نیست؟
- ابتدا بایستی میان دو نوع «راز» فرق گذاشت. راز به معنای اول، mystery است و آن چیزی است که انسان هیچ گونه شناختی راجع به آن نمی تواند به دست بیاورد. چیزی که عقل در باب آن نه قدرت اثبات دارد و نه نفی. بعضی خدا را راز می دانند. اما راز به معنای دوم، secret است؛ بدین معنا که من کاری را انجام داده ام اما نمی خواهم که دیگران از این کار باخبر شوند.
مثل اینکه شما کتابی را در جایی قرار داده اید و نمی خواهید من از مکان آن کتاب باخبر شوم. خانه ای در جایی دارید اما نمی خواهید من از آن باخبر شوم. در زبان فارسی به هر دو، راز اطلاق می شود اما در زبان انگلیسی به اولی mystery و به دومی secret گفته می شود.
اما اگر راز به معنای دوم را اختیار کنیم و آن وقتی است که چیزی را از من می پرسید اما من به شما نمی گویم ه آن چیز کجاست، این با «سادگی» منافات دارد. انسان ساده مسئله مخفی ندارد و اگر چیزی از او سوال کنید، به شما پاسخ آن چیز را خواهد داد.
اما بحث دیگر این است که انسان تا می تواند نبایستی گذشته و آرزوهای آینده خود را برای دیگران بازگو کند. یعنی در ابتدای ساکن، محل تولد و کارهای گذشته و آرزوهای آینده خود را برای دیگران بازگو نکند.
بنابراین فرق استت میان اینکه کسی از من سوالی بپرسد و منِ ملکیان بدانم و جواب ندهم که البته با فضیلت سادگی منافات دارد یا اینکه کسی از من سوالی نپرسیده است و من خودم شرح زندگی ام را در جلسه ای بگویم یا در کتابی بیاورم. این کار در اخلاق عرفانی اصلا توصیه نمی شود چرا که هر چقدر فردی بیشتر شناخته شده باشد، دیگران بیشتر می توانند از او سوءاستفاده کنند.