هیمن زارعی پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۰

عامل اصلی رشد معنوی امنیت است. در حقیقت جسم برای نمو نیاز به مراقبت دارد ( تغذیه، تنفس، استراحت و نظافت) حالا می خواهیم وارد فضای ذهن شویم و ذهن برای رشد معنوی نیاز به امنیت دارد. در این لحظه ای كه با شما صحبت می كنم امنیت مهمترین مسئله ی جامعه ی ما است. تجربه 30 ساله ی من مرا به این نكته رسانده است كه ریشه بسیاری از مشكلات ما عدم امنیت است.

 

طبق نظریه ی مزلو اولین نیاز های انسان نیاز های زیستی و معیشتی هستند و دومین نیاز امنیت است. اگر نیازهای زیستی تآمین نشوند بر روی احساس امنیت تأثیر منفی خواهد گذاشت، اگر نیازهای زیستی نوزاد به موقع تأ مین نشوند او احساس ناامنی خواهد كرد و نسبت به دركی كه از كل دارد بی اعتماد خواهد شد.من عقیده دارم كه مهمترین و اولین نیاز انسان امنیت است پس روی این موضوع وقت زیادی خواهیم گذاشت چون ناامنی كودكان معضل جامعه ما است و در اكثر مشاوره هایی كه با والدین داشته ام این مطلب ثابت شده است.

 

عدم امنیت بر روابط ما تأثیر می گذارد چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه. چرا جامعه امروزی ما آرامش ندارد؟ چرا اغلب زود از كوره در می رویم؟ از دوستی كه به تازگی از چین برگشته شنیدم كه بسیار مردمان آرامی دارد كه حتی در یك مركز خرید كه هیاهو و سرو صدای بچه ها بیداد می كرده باز هم هیچ كس ابراز ناراحتی و عصبانیت نكرده و واكنش تند نشان نداده است. اما چرا در جامعه ی ما با یك جیغ بچه همه از كوره در می روند؟ چون پر از استرس و نگرانی و عصبانیت هستیم كه ریشه ی آن در نا امنی ما است.

 

عدم مراقبت، جسم را آزار میدهد و عدم امنیت، روح را آزار می دهد. ما در نشست سوم از سه دركی كه انسان از خودش پیدا می كند صحبت كردیم: درك مقصر – مظلوم – مسئول.گفتیم این سه، درك از خود است. و حال اضافه می كنیم كه امنیت درك از محیط است. انسانی كه درك مقصر یا مظلوم از خودش دارد از محیط هم درك نا امنی دارد. و در نتیجه رفتاری را می كنند كه ناشی از كمبود امنیت و مقصر بودن یا مظلوم بودن است.

 

مرز بسیار باریكی بین درك و احساس وجود دارد. احساس یك سیستمی است كه با انسان خلق می شود و یك سیستم هشدار دهنده است. احساسات به ما می گویند كه وضع ما چگونه است. مثل اتاق كابین خلبان كه پر از درجه و عقربه است و هر كدام نشان می دهند كه كجامشكل وجود دارد. وقتی انگشت شما با چاقو خراش برمی دارد چه كار می كنید؟ درد تان می گیرد.

 

درد را در كجا احساس می كنید؟ مغز پیام را می گیرد و به سیستم احساسات آدرس انگشت را می دهد. بعد ما ضد عفونی و پانسمان می كنیم. مغز همچنان در حال ارسال پیام تا بهبودی است. در سیستم احساس ما درد یك حس است اما در جسم. عین این قضیه در روح ما هم هست. روح وقتی در عذاب است و آسییب می بیند در سیستم احساسی كه در مغز ما وجود دارد منعكس می شود. درك یك وضعیت است و احساس اعلام یك وضعیت.

 

در مورد جسم ما خیلی ملموس متوجه می شویم چون عینیت دارد ولی در مورد روح چون شناخت نداریم و علم هم در این مورد كار نكرده است، آدرس ها را متوجه نمی شویم. در نتیجه مشكل روحی را ما مشكل عاطفی می بینیم و نیاز روحی را نیاز عاطفی می شناسیم. درست مثل این كه انگشت دست راست مان زخم شده ما می رویم انگشت پای چپ مان را پانسمان می كنیم خوب اصلاً ربطی نداره.

 

روح ما یك جایی عذاب می بیند و اذیت می شود و درد را منعكس می كند ولی ما نمی دانیم بعد ادعا می كنیم كه خلأ عاطفی داریم و نیازهای عاطفی مان را دریافت نكرده ایم. من درك ناامنی از خودم دارم بعد آدرس اشتباه می دهم و میگم" همسرم به من محبت نمی كند، مرا درك نمی كند" خوب چه ربطی داره انگشت دستت زخم شده چرا انگشت پایت را آدرس می دی.

 

احساس منعكس كننده حالت های روحی است. امنیت را اگر نشناسیم آدرس اشتباه خواهیم داد.اگر ما احساس ناخوشایند داریم یعنی یك جایی از روحمان در حال اذیت شدن است. به قول مولوی یك روز پرنده ای در آسمان پرواز می كرد شكارچی به سایه اش تیراندازی می كرد و دنبال سایه ی پرنده می دوید.

 

درست كاری كه ما با روح مان می كنیم. روح مان توی آسمان پرواز می كند سایه اش روی احساس مان افتاده بعد ما به دنبال سایه می دویم و می خواهیم سایه را درست كنیم. شاد نیستیم بعد یك آهنگ شاد می گذاریم و شروع می كنیم به رقصیدن. وقتی از مادرها می پرسم شادهستید یا نه اذعان می كنند كه خیلی؛ در روز ساعت ها آهنگ می ذارم و می رقصم. چه ربطی دارد؟ مرغ توی هوا می پرد ما دنبال سایه اش می دویم.

 

پس امنیت یك درك است. درك در ناخودآگاه ما است. احساس در ذهن آگاه ما است و رفتار هم بر پایه ی ذهن آگاه است. در حقیقت درك نا امنی و مقصر و مظلوم از ناخودآگاه ما كه در كودكی شكل گرفته است، می آید. یعنی از زمانی كه ذهن و ناخودآگاه شكل می گیرد ما ناامن می شویم بعد در بزرگسالی و در رفتار و بخش آگاه دنبال دلیل ناامنی می گردیم و اشاعه اش می دهیم به جامعه ومعیشت و .....كه این كار در بخش آگاه ذهن صورت می گیردو ما اول مظلوم می شویم و درك مظلوم از خودمان پیدا می كنیم بعد دنبال ظالم می گردیم. اولین ظالم هم كیست؟ آقایان و شوهران.

 

 چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟

 

به همین دلیل است كه در جامعه ما اكثریت خانم ها مظلوم هستند.امروز دختران ما درك مظلومیت از خود را دارند تا وقتی ازدواج نكرده اند ظالم پدر و مادر هستند زمانی كه ازدواج كردند ظالم میشه همسر.در مورد ناامنی هم همین طور است من در ناخودآگاهم ناامنی دارم، در آگاهم دنبال دلیلش می گردم. ان سه درك از ناخودآگاه ما می آیند و ذهنی هستند اما قرینه ی آن ها را در عینیت هم داریم. یعنی ما مقصر و مظلوم و ناامنی واقعی هم در بیرون داریم.در فرهنگ لغت ریشه كلمه امن و هر كلمه ای كه ریشه آن امن باشد مثل مؤمن، ایمان و امنیت همه یك معنای واحد دارند و آن " نداشتن ترس " است. چون حاصل ناامنی ترس است.

 

درك ناامنی-------- احساس ترس درك امنیت ------------ احساس آرامش

 

هرجا كه كلمه ی امنیت هست آرامش و نبود ترس است. احساس ناشی از حضور امنیت، آرامش است و احساس ناشی از ناامنی، ترس است. نتیجه ی امن بودن اعتماد است و نتیجه ی ناامن بودن عدم اعتماد است.

 

امنیت

-----------------------------

امن                   ناامن

 

آرامش              ترس

 

اعتماد                عدم اعتماد

 

اگر درك عینی باشد، ترس می آید و من ناامن می شوم. تا حالا برای شما پیش آمده كه در تاریكی درحال گذر از خیابان باشید ناگهان یك سگ وحشی جلوی شما ظاهر شود. شما ناامن می شوید و می ترسید كه كاملاً طبیعی است و درست است. این حالت عینی و واقعی است. بعد صاحب سگ از راه می رسد و شما یك نفس راحت می كشید و دوباره احساس امنیت می كنید.

 

عامل ناامنی كه از بین می رود، ترس هم از بین می رود و آرامش می آید. و حتی اگر قلاده سگ را به جای یك بزرگسال یك كودك در دست می گرفت باز هم چون به كودك اعتماد نداریم باز هم ترس و ناامنی خواهیم داشت. این یك ترس عینی است كه نه خوب است و نه بد، حتی لازم است. این ناامنی ما را به فكر می اندازد چون عینی است مثل خیلی از اتفاق های دیگری كه در زندگی پیش می آید و ما احساس ناامنی می كنیم و این احساس به ما كمك می كند كه ترس بیاید و ما راه چاره پیدا می كنیم و به كمك عقل و شناخت مسیر را اصلاح می كنیم و از خطر فاصله می گیریم.

 

اما یك موقع است كه ترس ذهنی است و وقتی ترس ذهنی باشد دیگر ترس نیست بلكه اضطراب است. در روانشناسی اضطراب یعنی ترس از موهومات یعنی منشأ آن مشخص نیست و این ناامنی یك تصور ذهنی است و اصلاً در بیرون وجود ندارد ولی من ناامن هستم. این ناامنی ها از كودكی و گذشته می آیند.من ذهناً ناامن هستم و دلیلی عینی برای آن وجود ندارد. در شصت و هفتاد سال پیش جامعه ی ما بسیار فقیرتر از امروز بود و اصلاً قابل مقایسه با زندگی امروزی نیست. زندگی آباء و اجداد ما از نظر مالی و مادی اصلاً با زندگی امروز ما قابل مقایسه نیست. امروزه ما بسیار مرفه ولی ناامن هستیم. امنیت نداریم چون امنیت ذهنی ربطی به قضایای بیرون ندارد.

 

قضایای بیرون فقط می توانند یك محرك باشند. اجداد ما امن بودند و ایمان داشتند و با درآمد یك روزه ای كه در جیب داشتند شكر می كردند و بدون دغدغه به خانه می رفتند اما ما امروز توی حسابمان پر از پول است و می دانیم كه تا دو سال آینده هم داریم كه بخوریم اما باز هم نگران هستیم.

 

ما برای این كه روزی احتمالاً اتفاقی خواهد افتاد از ذخیره امروزمان استفاده نمی كنیم و لذت نمی بریم؛ این یعنی ناامنی ذهنی كه امكان ندارد از بین برود. مگر این كه ذهن و درك خود را تغییر دهیم تا این ناامنی از بین برود. اگر درك خود را از امنیت عوض كنیم این ناامنی های امروزی از بین می رود.

 

ادعا می كنیم كه شاد نیستیم تصمیم می گیریم كه سفر برویم تا بلكه شاد شویم می رویم و برمی گردیم اما باز هم راضی نیستیم وشاد نمی شویم. چون درك ناامنی داریم و هیچ چیز نمی تواند آن را از بین ببرد مگر این كه درك را عوض كنیم و عوض كردن درك در حوزه كار ما و این دوره نیست كار ما و این دوره این است كه پیدا كنیم چه كار كنیم تا بچه های ما این درك ناامنی را پیدا نكنند و حوزه ی درس ما امنیت كودك است.

 

پس ما از یك ناامنی ذهنی رنج می بریم نه از یك ناامنی عینی. یكی از دلایلی كه ناامنی ذهنی شكل می گیرد تجربه دوران كودكی است. و یكی دیگر از دلایل آن بستر تاریخی كشور ما است. تاریخ ما بسیار تاریخ ناامنی است كه در قالب خصوصیات به ما و فرزندان ما منتقل شده است.در بحث رشد گفتیم: استعداد، خصوصیات (اقتضاعات) و محیط، از عوامل رشد هستند. خصوصیات با ما در طول تاریخ همراه است. ما تنها كشوری در دنیا هستیم كه 1200 جنگ را پشت سر گذاشته ایم كه اگر تاریخ مان را 6000 سال بگیریم یعنی هر 5 سال یك جنگ و خونریزی، قتل و غارت كه آخریش هم جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.

 

 چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟

 

ما در حال حاضر تاوان ناامنی های جنگ را می دهیم. و در این حالت هیچ چیز شما اصلاً مقصر نیستید. هر جامعه ای كه این مراحل را می گذراند، جامعه شناسان و متفكرینش باید در مورد مسائل و تبعات آن كار كنند كه متأسفانه ما اصلاً به جامعه شناسی نمی پردازیم و همه مسائل را از روان شناسی می خواهیم.نمی دانیم كه در مسئله امنیت روانشناسی حرفی برای گفتن ندارد. می تواند اثرات ناامنی را در ذهن بررسی كند و آسیب های ذهنی ناشی از آن را درمان كند ولی در ایجاد امنیت و سلب امنیت هیچ نقشی ندارد. امنیت در حوزه روانشناسی نیست. اما ما برای هر اتفاقی می رویم سراغ روانشناسی.

 

امنیت و ناامنی حوزه ی اجتماعی دارد و در حیطه جامعه شناسی است. جامعه شناسی به ما میگه كه چرا ما ناامن هستیم و چگونه باید امن شویم. روانشناسی در حوزه روان انسان است و روان انسان در همه ی جهان یكی است و یك نوع است ولی شرایط زیست در نقاط مختلف دنیا متفاوت است، دلایل ایجاد ناامنی هم متفاوت است.

 

عامل دیگر در ایجاد ناامنی بلایای طبیعی هستند كه ما جزو 10 كشور اول بلاخیز در دنیا هستیم. هر چند سال یكبار یك زلزله یا سیل یا خشكسالی فاجعه آمیز داریم. كشور ما در طول تاریخ گرسنه بوده است و همیشه ناامنی غذا داشته ایم. ما كمتر از 50 سال است كه در مقیاس ملی سیر شده ایم.هنوز 100 سال از سال دم پختكی نگذشته است. اواخر دوره ی قاجار كمتر از 4 نسل پیش در ایران قحطی آمد. قحطی آن قدر شدید بود كه در تهران یعنی پایتخت مردم از گرسنگی تلف شدند . دولت آن زمان در هر گذر دیگ بزرگ بلغور و برنج بار گذاشت تا مردم از گرسنگی نمیرند و از ان به بعد آن سال به نام سال دم پختكی معروف شد.

 

همچنین ما سال های قحطی و بیماری های واگیردار كشنده و خشكسالی بسیاری در تاریخمان داشتیم كه همه این ها بستر ناامنی ساخته كه ذهن های ما ناامن شكل بگیرد.وعامل بعدی شكل گیری ناامنی، رفتار والدین با كودك است. اولین پدیده ای كه در كودك آسیب می بیند امنیت او است. در نتیجه همه ی آباء و اجداد ما بدون این كه مقصر باشند قربانی هستند. قربانی ناامنی تاریخی كه همراه ما آمده است. و حالا امروز ما می خواهیم به بچه های مان امنیت بدهیم.



شارژ سریع موبایل