اگر یک کلمه به تنهایی بتواند انقلاب دیجیتالی و تبعات آن را در دههی اخیر به خوبی توصیف کند، آن «اختلال» است.
بیشتر ما افراد بزرگی را که در اطراف مان حضور دارند، تحسین می کنیم؛ چه تاجر باشند، چه سیاستمدار، بازیگر یا چهره ای مشهور. موفقیت هیچ گاه یک ویژگی کوتاه مدت نبوده است؛ بلکه همیشه نیازمند تلاش جدی و برنامه ریزی ست.
فرض کنیم برای یک محصول ایده ای در سر دارید؛ ایده ای که قرار است قلب و ذهن و به طور قطع جیب مصرف کنندگان را به تسخیر خود در بیاورد. شاید هم به فکر ارائه ی خدماتی هستید که هیچ کس دیگر ارائه نمی دهد و به شدت به آن نیاز است.
بسیاری از کارمندان در درجه اول بر اساس رفتار و سپس مهارتهای تکنیکیشان استخدام میشوند.
چرا فکر می کنیم در جایی که قرار داریم، بهترین جای دنیاست یا آن چه داریم، کافی ست و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نداریم یا آن چه که می دانیم، می تواند ما را به سرمنزل مقصود برساند.
پیش از هر چیز بایستی برای تان این نکته را بگویم که از دید بعضی روانشناسان، می شود کمالگرایی را نوعی الگوی ناسازگار دانست که ما به دلایل مختلف از کودکی آن را کسب کرده ایم و در واقع آنرا بخشی از هویت و شخصیت خودمان می دانیم.
تمبری در آمریکا وجود دارد که روی آن تصویر یک اتومبیل کلاسیک و قدیمی در پیش زمینه یک مرد خودنمایی می کند اما آنچه که بیشتر از اتومبیل ذهن را به چالش می کشد تصویر مردی است که فضای رشد و تربیت او در کودکی آنقدرها غنی و پربار نبود که بشود پیش بینی کرد در صنعت اتومبیل سازی ایالات متحده انقلاب خواهد کرد.