یکی از مباحثی که قرآن کریم درباره اختلافات در میان امت اسلامی مطرح کرده است، بحث تعدی و تجاوز گروهی از مسلمانان بر ضد گروه دیگر است که اصطلاحاً در عرف دینی از آن گروه متجاوز به «اهل بغی» تعبیر میشود.
در این نوشتار کوتاه، میخواهیم دیدگاه قرآن کریم را در این زمینه تشریح کنیم.
خدای متعال در سوره حجرات میفرماید: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُوْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ »
و اگر دو طایفه از مومنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [باز] یكى از آن دو بر دیگرى تعدّى كرد، با آن [طایفهاى] كه تعدّى مىكند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت كنید، كه خدا دادگران را دوست مىدارد.
از آنجا که در گزارش های مربوط به شأن نزول این آیه اختلافات جدی وجود دارد- علامه طباطبائی هم اشاره به ابهام انطباق آیه بر این گزارش ها دارند- لذا توجه خود را معطوف به تحلیل و بررسی متن آیه می نماییم.
متن آیه کاملاً روشن است. در این آیه سه حکم شرعی وجود دارد:
حکم اول): در صورت درگیری داخلی در میان دو گروه از امت اسلامی، دیگران موظف هستند تا به این صورت عمل کنند.
در ابتدا باید تلاش کنند تا صلح را در میان آنان برقرار سازند. جنگ در میان مسلمانان از دیدگاه قرآن به هیچ وجه پذیرفته شده نیست.
قرآن نمیگوید شما بروید ببینید کدام گروه جنگ را شروع کرده او را سر جایش بنشانید، یا نمی فرماید بروید بررسی کنید ببینید کدام گروه بر حق بوده و کدام گروه باطل و شما هم بروید با گروه اول همراه شوید.
قرآن کاری به اسباب درگیری میان آن دو گروه ندارد و به اصطلاح علمای اصول آیه از این جهت اطلاق دارد.
قرآن می فرماید به هر دلیلی در میان امت اسلامی جنگ رخ داد، دیگران باید زحمت بکشند و صلح را حاکم کنند. البته این مطلب معنایش این نیست که پس از برقراری صلح به دعوای طرفین توجه نشود و حق پایمال گردد، چنان که در حکم سوم خواهد آمد. اما جنگ باید متوقف شود.
حکم دوم): اگر یکی از آن دو گروه صلح را نپذیرفت و بر دیگری تجاوز کرد، حکم دوم مطرح میگردد و آن وجوب جهاد به آن گروه متجاوز است.
در اینجا است که مفهوم «اهل بغی» وارد فرهنگ اسلامی میشود و بار منفی پیدا میکند. جهاد با «اهل بغی» بر اساس این بخش از آیه مشروعیت دینی پیدا میکند. باغی و متجاوز باید سر جایش بنشیند و در صورت کشته شدن خونش هدر است و مسئولیتی ندارد.
جنگ با «اهل بغی» باید تا زمانی که آنان به حکم خدا- صلح- پایبند شوند، ادامه یابد.
معنای صلح بدون عدالت چیزی جز ظلم و پایمال کردن حق مظلوم نیست و چگونه ممکن است شرع مطهر مردم را به ظلم فرمان دهد.
حکم سوم): پس از اینکه گروه متجاوز تنبیه شد و حاضر به پذیرش حکم خدای متعال گردید در اینجا قرآن کریم دستور به صلح میدهد. اما این بار دستور به صلح عادلانه میدهد و در دنبال آن میفرماید: در همه کارها باید قسط و عدل داشته باشید چرا که خداوند عادلان را دوست می دارد.
سۆال این است که چه فرقی میان صلح در بخش اول و صلح در اینجا وجود دارد که اولی به صورت مطلق بیان شده است اما دومی به قید عدالت؟
متأسفانه بسیاری از تفاسیر در این زمینه سکوت کرده و بحثی ارائه ندادهاند.
برخی از مفسرین هم چون آقای آلوسی اضافه شدن این قید را به جهت تاکید و توجه مسلمانان به موضوع عدالت دانسته است، چرا که ممکن است مسلمانان به علت جنگی که با باغیان داشتهاند در موضوع عدالت کم توجهی کنند.
جناب زمخشری معتقد است علت این مطلب این است که در ابتدا هردو طرف درگیر اهل بغی بوده یا به اشتباه درگیر شده بودند و لذا مسئولیتی (ضمان) در کار نبوده و هر مال یا نفسی که تلف شده باشد هدر قلمداد میگردد اما پس از میانجیگری مسلمانان، چون گروه مخالف باغی شده لذا مسئول تمام اقدامات خود است و لذا پس از تسلیم شدن آنان به صلح باید عادلانه خسارت هایی را که ایجاد کرده جبران کند.
علامه طباطبائی بدون اینکه به بیان تفاوت میان صلح اول با صلح اخیر بپردازند، درباره عادلانه بودن صلح در بخش اخیر میفرمایند: «اما اصلاح تنها به این نباشد كه سلاحها را زمین بگذارید، و دست از جنگ بكشید، بلكه اصلاحى توأم با عدل باشد، به این معنا كه احكام الهى را در مورد هر كسى كه به او تجاوز شده- مثلاً كسى از او كشته شده، و یا عرض و مال او و یا حق او تضییع شده- اجراء كنید.»
به نظر میرسد قرآن کریم از نیاوردن قید عدالت در صلح اول و آوردن آن در صلح پس از جنگ، مقصود خاصی دارد و همان گونه که جناب زمخشری بیان کردهاند، در تحقق صلح قبل از جهاد با اهل بغی لازم نیست به دنبال پیگیری خساراتی که احیاناً طرفین به هم وارد کردهاند باشیم چرا که مصلحت صلح اقتضا میکند از برخی از ضررها چشم پوشی شود تا درگیری تمام شود.
اما اگر اهل بغی کوتاه نیامدند تا جنگ برپا شد و آن گاه پس از آسیب دیدن از قدرت مسلمانان حاضر به پذیرش صلح شدند، در اینجا همان گونه که آقای طباطبائی هم گفتند باید صلح عادلانه برقرار شود و متجاوزین خسارات خود را بر عهده بگیرند.
نقد و بررسی سه دیدگاه:
1-دیدگاه امام قرطبی و آقای دکتر وهبة زحیلی و نقد آن
تعجب است که امام محمد قرطبی از علمای برجسته مالکیه-متوفی 671 ه- و جناب دکتر زهیلی درباره صلح عادلانه- و نه صلح ابتدایی- معتقد هستند که آیه کریمه دلالت دارد که عدالت در صلح اقتضا میکند که پیگیری خون ها و مال های تلف شده متوقف شود چرا که اگر چنین اموری پیگیری شود صلح آسیب خواهد دید و بغی ادامه میابد.
اشکال این فرمایش این است که اگر این مطلب را در صلح اول میگفتید قابل قبول بود اما اکنون که یک طرف با پافشاری بر بغی سبب جنگ شده و در اثر دیدن قدرت نظامی مسلمانان حاضر به صلح شده- و به نوعی شکست خورده- مسلمانان که قدرت برتر را دارند چرا نباید خسارت های جانی و مالی را مطالبه کنند.
صلح به وجود آمده با پیگیری عدالت آسیب نخواهد دید چرا که اهل بغی در فرض تحقق جنگ، چارهای جز تسلیم نمیبینند. خلاصه اینکه دلیلی برای دست برداشتن از ظهور قید «بالعدل» برای پیگیری عدالت وجود ندارد.
2-دیدگاه دکتر منصور حسن و نقد آن
ایشان با اشاره به دیدگاه زمخشری معتقد است چون مسلمان در همه کارهایش مأمور به عدالت ورزی است (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ) (نحل 90) (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ) (اعراف 29) (اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى) (مائده 8) و این حکم استثناء بردار نیست لذا معنا ندارد که خدا مسلمانان را به صلح بدون عدالت فرمان داده باشد.
علاوه بر اینکه معنای صلح بدون عدالت چیزی جز ظلم و پایمال کردن حق مظلوم نیست و چگونه ممکن است شرع مطهر مردم را به ظلم فرمان دهد.
اشکال این فرمایش اینست که همواره در صلح این گونه نیست که یا حق به حق دار برسد و یا حق کشی شود.
احقاق حقوق کردن مربوط به محاکمه است نه مصالحه. در صلح ممکن است فردی به خاطر رعایت ثواب الهی یا مصلحت اجتماعی مانند رعایت حرمت ریش سفیدان و بزرگان از حق خود صرف نظر کند.
دعوت برای تنازل از حق مشروع، ظلم نیست و اصولاً اگر بنا باشد ما در صلح همواره دنبال احقاق حق باشیم، در واقع نقش قاضی را دنبال میکنیم و نه مصلح را و روشن است که طرفین نزاع در بسیاری موارد حاضر به پذیرش قاضی نیستند. البته در صورت دوم- تحقق جنگ و کوتاه آمدن اهل بغی- همان گونه که گفتیم قرآن دستور به صلح عادلانه داده و باید پیگیری شود.
3-دیدگاه فاضل مقداد و نقد آن
برخلاف آنچه گفتیم یکی از علمای برجسته امامیه، جناب فاضل مقداد (متوفی 826 ه) معتقد است که اساساً استدلال به این آیه برای جنگ با اهل بغی صحیح نیست چرا که از دیدگاه ما کسانی که بر امام معصوم خروج میکنند کافر قلمداد میگردند در حالی که آیه شریفه درباره جنگ میان دو گروه از مومنان است.
در تفسیر نمونه هم فرمایش فاضل مقداد مورد تأیید قرار گرفته است و آیه مورد بحث با جهاد با اهل بغی بی ارتباط قلمداد گردیده است.
لکن به نظر ما آیه مبارکه یک معنای کلی را برای جهاد با اهل بغی تشریع مینماید و اختصاصی به بغی بر امام معصوم ندارد.
از آنجا که حکومت اسلامی اختصاصی به زمان معصومین ندارد و همواره حکومت های اسلامی توسط عدهای مسلمان اداره شده و میشوند، قهراً تجاوز هر گروهی از مسلمانان بر حاکم و کارگزاران او مصداقی از آیه کریمه میشود. عدهای از علمای برجسته امامیه همچون علامه شهید مطهری تصریح کردهاند که بغی بر امام عادل در هر زمان یکی از مصادیق این آیه است.
بنابراین، اگر ما در خصوص بغی بر امیرالمۆمنین (علیه السلام) قائل کفر متجاوزین شدیم، این مطلب به وسیله ادله دیگر است و به عموم حکم آیه لطمه نمیزند.
این بود خلاصهای از مهم ترین مباحث مربوط به آیه بغی. امیدوارم مورد استفاده خوانندگان محترم قرار گیرد. والسلام.