بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25 آوریل 570میلادى ) كودكى در شهر مكه چشم به جهان گشود.
پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار كودكش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله، مادر " محمد "آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.
برابر رسم خانوادههاى بزرگ مكه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایهاى به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاك و دور از آلودگیهاى شهر پرورش یابد .
" حلیمه " زن پاك سرشت مهربان به این كودك نازنین كه قدمش در آن قبیله مایه خیر و بركت و افزونى شده بود ، دلبستگى زیادى پیدا كرده بود و لحظهاى از پرستارى او غفلت نمىكرد. كسى نمىدانست این كودك یتیم كه دایههاى دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند ، روزى و روزگارى پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگى بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنهها با صداى بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود .
" حلیمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را كه به سن پنج سالگى رسیده بود به مكه باز گردانید . دو سال بعد كه " آمنه " براى دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یك ماه ، آمنه با كودكش به مكه برگشت ، اما دربین راه ، در محلى بنام " ابواء " جان به جان آفرین تسلیم كرد ، و محمد در سن شش سالگى از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمى در روح و جان لطیفش دو چندان اثر كرد .
سپس زنى به نام امایمن این كودك یتیم، این نوگل پژمرده باغ زندگى را همراه خود به مكه برد . این خواست خدا بود كه این كودك در آغاز زندگى از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهاى تلخ و جانكاه زندگى را در سرآغاز زندگانى بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده، رنجهاى انسانیت را به واقع لمس كند و حال محرومان را نیك دریابد. از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش یافت .
" عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود كه آثار بزرگى در پیشانى تابناكش ظاهر بود ، مهربانى عمیقى نشان مىداد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستى پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانى " عبد المطلب "در واپسین دم زندگى بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگى به خانه عموى خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستى عمویش قرار گرفت. " ابوطالب " پدر " على " بود .
ابو طالب تا آخرین لحظههاى عمرش ، یعنى تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانى ، از برادرزاده عزیزش پرستارى و حمایت كرد . حتى در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها كه همه اشراف قریش و گردنكشان سیه دل ، براى نابودى " محمد " دست در دست یكدیگر نهاده بودند ، جان خود را براى حمایت برادر زادهاش سپر بلا كرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت .