با نگاهی به تاریخ دوران جاهلیت در می یابیم که بازارهای مهمی در آن دوران وجود داشت که معروف ترین آنها بازار عکاظ، مَجَنّه، ذوالمجاز و حباشه نام داشتند. این بازارها در صدر اسلام نیز پابرجا بودند. بازار عکاظ اولین بازاری است که در سال 129 هجری قمری به جهت غارتی که در آن بازار صورت پذیرفت رها شد و آخرین بازار نیز بازار حباشه است که در سال 197 هجری قمری رها شد. برخی از این بازارها نظیر بازار عکاظ فقط محلی برای خرید و فروش کالا نبود. بلکه مکانی برای تجمع قبایل نیز محسوب می شد که در آن اخبار و اطلاعات رد و بدل می شد. شعراء اشعار و غزلهای خود را می خوانند. و شاید بتوان گفت آنچه در یک روزنامه امروزی وجود دارد، به نحوی در بازار عکاظ نیز وجود داشت.
بازارهای دوران جاهلیت عشاران و خفیرانی داشته اند که با گرفتن مبالغی از فروشندگان با نیرو و توان قابل توجه خود امنیت بازار را تأمین می نمودند. در مناطقی که حکومت مقتدری وجود داشت از حاکمان به عنوان عشار نام برده می شد. گرچه گاهی فروشندگان خود را تحت الحمایه قبیله ای قرار می دادند و آن قبیله فردی را به عنوان خفیر برای دریافت وجوه انتخاب می نمود. در عین حال همه بازارهای دوران جاهلیت عشاران و خفیرانی داشتند که نام آنان در کتب تاریخی آمده است. تنها بازار عکاظ عشار نداشت. در عصر ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر گرامی اسلام در مدینه، مهمترین بازار مدینه یعنی بازار بنی قینقاع در اختیار یهودیان قرار داشت.
حضرت به جهت حساسیت ویژه بازار و نارضایتی از حاکمیت مطلق یهودیان بر بازار در صدد شکستن حاکمیت آنان و سلب انحصار از آنان برآمدند و در این راستا بازار دیگری را در مدینه تأسیس نمودند و مقررات خاصی نظیر عدم اخذ خراج از بازاریان، نداشتن جایی مشخّص برای فروشندگان و ممنوعیت تجاوز به حریم بازار و... وضع نموده و امتیازهای قومی و طبقاتی گذشته را به کلی لغو و امنیت بازارها را به طور کامل تأمین کردند. این اقدامات به شکوفایی و رونق بازار منجر شد. به عنوان مثال نگرفتن خراج و هر گونه مالیات، سبب کاهش قیمت ها و رواج و گستردگی خرید و فروش می شد و در عین حال که انتقال بازار به مکان دیگر، درآمد مالیاتی یهودیان را از بازار بنی قینقاع به شدت کاهش داده و یهودیان را که دشمنان عنود اسلام و مسلمین بودند، به خشم آورد.
در زمان حکومت امیرالمومنین بازارها همانگونه که بودند استمرار یافتند، گرچه محل خلافت و حکومت از مدینه به کوفه منتقل شد ولی تغییری در محل بازارها گزارش نشد. و حضرت با توجه به نقش حساسی که بازار در رونق فعالیت های اقتصادی داشت در بهبود وضعیت آن و افزایش رونق و کارایی آن تلاش نمودند.
برای تبیین وضعیت بازار در زمان حکومت امیرالمومنین می توان به ویژگی هایی اشاره نمود. اگر چه برخی از این ویژگی ها اختصاص به زمان حضرت ندارد بلکه از گذشته وجود داشته و در زمان حضرت نیز استمرار پیدا کرده است آن ویژگی ها عبارتند از:
مواعظ و محدودیت های اخلاقی در بازار
در کلمات امیرالمومنین به نکاتی بر می خوریم که گرچه به عنوان وجوب و یا حرمت انجام کاری در ارتباط با بازار و چگونگی فعالیت بازاریان نمی توان آنها را مطرح کرد، اما در عین حال در کارایی مطلوب بازار از نظر اجتماعی و فردی می تواند نقش آفرین باشد. البته از آن جهت که این احکام الزامی نیستند و نمیتوان از طریق ضمانت های بیرونی به صورت قهری، تجار و بازاریان را به تحقق آن شیوه ملزم نمود، چاره ای نیست جز اینکه انگیزه هایی را در آنان ایجاد نمود تا ضمانتهای درونی تثبیت و آنان خود تمایل به انجام یا ترک آن داشته باشند. ولی در عین حال برای ترسیم بازاری که مورد نظر و مطلوب حضرت است. در این قسمت ذیلاً به بیان مواردی از مواعظ و محدودیت های اخلاقی که می تواند چنین نقشی را ایفا کند، اختصاص می دهیم:
غرق شدن در بازار و امور دنیایی
حسن بصری می گوید: «امیرالمومنین وارد بازار بصره شد و نگاهی به مردی که مشغول خرید و فروش بود، انداخت. پس گریه شدیدی کرد و سپس فرمود: ای بندگان دنیا و کارگزاران اهل دنیا، روز قسم می خورید و شب می خوابید و زمان می گذرد در حالی که از آخرت غافلید. پس چه هنگام می خواهید توشه تهیه کنید و در ارتباط با جهان آخرت فکری نمایید؟ فردی به حضرت عرضه داشت که ای امیرالمومینن ما چاره ای از تهیه معاش نداریم پس چگونه عمل کنیم؟ امیرالمومنین فرمود: طلب معاش از طریق حلال انسان را از تلاش برای آخرت غافل نمیکند. پس اگر بگویید ما ناگزیر از احتکار هستیم، معذور نخواهید بود. حضرت در حالی که گریه می کرد از مرد جدا شد.»
در واقع طبیعت بازار به گونه ای است که انسان را به خود مشغول می دارد و تمام توجه به سود بیشتر معطوف می شود. اگر انسان غافل باقی بماند و مراقبت لازم را در جهت تعالی معنوی خود ننماید احتمال عادی شدن این غفلت و نهادینه شدن آن در سراسر زندگی وجود دارد و این چیزی جز خسران عظیم نخواهد بود. و بازار که می تواند مکانی برای کسب درآمد و تأمین رفاه مادی باشد تا مسلمان بتواند نیازهای معنوی خود را تأمین نماید، خود به مکانی برای سقوط معنوی تبدیل گردد.
سوگند نخوردن در معاملات
قسم خوردن در معاملات به هر صورت نامطلوب است. اگر قسم دروغ باشد حرام و اگر راست باشد مکروه و ناپسند است. حضرت می فرماید: از سوگند دروغ خودداری کنید. از قسم خوردن بر حذر باشید گرچه سبب فروش کالا شود، اما برکت را از بین می برد.
خرید از کسی که انسان را نمی شناسد (عدم بهره از رانت)
گرچه هیچ مانعی نداد که انسان با هر کس وارد معامله شود و هیچ محدودیتی در این زمینه وجود ندارد. امّا اگر فردی احتمال می دهد که مثلاً فروشنده بواسطه شناخت او و حجب و حیایی که دارد، تغییری را در مبلغ بدهد یا جنس مرغوب تری را در اختیار او بگذارد و یا هر گونه امتیازی برای او قایل شود، شایسته است که با آن فرد وارد معامله نشود. این نکته خصوصا برای مسئولینی که می خواهند از بازار خرید نمایند و یا منزل و ملکی خریداری نمایند از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
امیرالمومنین به گونه ای در بازار به جهت نظارت یا خرید تردد می کردند که کسانی که او را نمی شناختند فکر می کردند که او یک عرب بیابانی است.
«حضرت برای خرید پیراهنی وارد بازار کرباس فروشان شد و سپس بر مغازه پیرمردی که پیراهن می فروخت وارد شد به او فرمود: یک پیراهن سه درهمی برایم بیاور، پیرمرد او را شناخت و احترام کرد ولی حضرت با او وارد معامله نشد و به مغازه دیگری رفت و صاحب مغازه او را شناخت، باز خرید نکرد سرانجام وارد مغازه سومی شد و نوجوانی در مغازه بود که حضرت را نمی شناخت. از او پیراهن سه درهمی خریداری نمود.»