میگفت: چرا موهای سرت کم پشت شده؟ با اینکه سن و سالی نداری چرا ریزش مو داری؟ غم و غصه چه را میخوری؟ استرس داری یا زیاد عصبانی میشوی؟
گفتم: امان از بچه! امان از بچه که امانم را بریده. به حرفم توجه نمیکند. هرچه میگویم، خلاف آن رفتار میکند. بعضی اوقات کلافه میشوم و از اینکه نمیتوانم کنترلش کنم عصبانی میشوم!
گفت: بچه است دیگر. هنوز تا آنچه میخواهی خیلی فاصله دارد. خودت را برای این مسائل پیش پا افتاده از بین نبر.
مرا میبینی که شکسته شدهام؟ اگر به جای من بودی چه میکردی؟ چند سال پیش بود. با یک پژو پارس عازم مسافرت بودیم. هفت سال بود که بچه نداشتیم. به پزشک های زیادی مراجعه کرده بودیم و بعد از معالجات طولانی و خسته کننده، خدا نظر لطفی به من و همسرم انداخت و یک دختر شیرین به ما داد.
بعد از هشت ماه، تصمیم گرفتیم که به اتفاق برادرم، ما نیز به سفر برویم. در آن مسافرت بود که خودرو ما به دلیل انحراف به چپ، دچار سانحه شد و این شیرین هشت ماههام از خودرو به بیرون پرتاب شد.
نیروهای امدادی به موقع رسیدند اما هنوز آمبولانس کودکم به بیمارستان نرسیده بود که حسرت دیدن دوباره چشمان معصوم و خندههای زیبایش تا ابد برایم باقی ماند.
گفت: غم از دست دادن این نوزاد شیرین برای من و همسرم خیلی سخت تمام شد. تا چند ماه کابوس آن تصادف مرا رها نمیکرد. نمی دانم حکمتش چه بود. اما این امتحان خدا، خیلی سخت بود، خیلی سخت. چون این کودک برای من خیلی عزیز بود، خیلی.
گفتم: خدا به تو و همسرت صبر و اجر دهد. خیلی سخت است. مشابه همین ماجرا برای یکی از اقوام من هم اتفاق افتاد؛ دختر شیرین خردسالش را خیلی زود از دست داد. تلخی از دست دادن آن را نچشیدهام، اما دیدهام. بچه موجود عجیبی است؛ نداشتنش یک دردسر است و داشتنش دردسر دیگر ... .
گفت: اما دردسر داشتنش خیلی کمتر از نداشتنش است. بماند که داشتن بچه، بدون شیرینی هم نیست.
گفتم: درست است. خدا هم بچه را زینتمعرفی کرده هم دشمن.
بچه هم مایه آرامش است و هم مایه سلب آسایش! برای همان خوبی هایش نعمت شمرده میشود و به خاطر همان سختی هایش دارای اجر است.
اصلاً شاید برای همین است که برای مادر، که بیشترین سختی از جانب فرزندان را متحمل میشود، بهشت را پیشکش میکنند.هم شیرین است و هم تلخ؛ اگر پدر و مادر مربی خوبی باشند، شیرینی آن را میچشند و اگر از بار مسئولیت، شانه خالی کنند، بی نصیب از تلخی آن نخواهند بود.
فرزند، امتحانی برای انسان است.گاهی آن قدر در دل جای میگیرد که خدا برای آزمودن، دستور ذبح آن را میدهد. گاه آن قدر عزیز میشود که خدا سالیان سال آن را از پدر دور میکند و گاه با همه تلخیها و آزارها، مدت ها محک صبر پدر و مادر میشود.
فرزند مانند پول و سرمایه است؛ گاه والدین در تربیتش میکوشند و او را در صراط حق نگه میدارند و در مسیر الهی رشدش میدهند. این فرزند حتماً باقیات الصالحاتی برای پدر و مادر خود خواهد بود که از وجودش حتی پس از مرگ هم بهره خواهند برد. همچنان که انسان، پولی را در مسیر حقی به کار می اندازد و خیری برای دنیا و آخرت خود ذخیره میکند و خداوند هم چندین برابر به او پاداش میدهد.
گاه والدین از امتحان الهی سربلند بیرون نمیآیند و در تربیت فرزندشان کوتاهی میکنند و نتیجهای که باید، حاصل نمیکنند و سرانجام خَسِرا الدنیا و الآخره. درست مثل کسی که اموالش را در آن چه که باید مصرف ننموده و آن را تباه کرده است.
گفتم: همین پول هم مانند فرزند، اسباب امتحان است. ببین؛ برخی افراد برای پول داشتن چهها که نمیکنند. نه اینکه برای خانواده شان آسایش بیشتری فراهم کنند. نه. آنها خانواده شان را فراموش کردهاند و در حق آنها هم کوتاهی میکنند. تنها برای پول بیشتر.
گفت: حتماً خداوند گاهی هم برای امتحان، پول را از انسان میگیرد؟!
گفتم: درست است. همیشه امتحان در داشتن نیست. گاهی افراد در داشتن ها موفقاند، اما وقتی پای نداری و قناعت و دل کندن به میان میآید، دست و پایشان میلرزد. درست مثل کسانی که بی فرزندی عامل بگو مگو های خانوادگیشان شده.
چقدر در اطرافت و حتی در بین مشتریانت افرادی را دیدهای که حرص سود کمِ مالشان را خوردهاند؟ از این ناراحتاند که چرا سرمایهشان سودی فوق انتظارشان را نداشته. این هم خود امتحانی است که بعضی در آن شکست میخورند.
الان تو و همسرت به قول خودت امتحان دشواری را پشت سر گذاشتهاید؛ امتحانی که شاید برای همه اتفاق نیفتد، اما حتماً مشابهش برای هر کسی خواهد بود. ما هم نمیتوانیم از امتحان فرار کنیم. آنچه مربوط به ماست، این است که بکوشیم تا از هر امتحانی پیروز و سربلند بیرون بیاییم.
بعد از همه این گفتگوها، کارش تقریباً تمام شد. از جایم بلند شدم و لباسم را مرتب کردم و در آینه نگاهی انداختم تا ببینم پیرایشگر من هم از امتحانش سربلند ببیرون آمده یا نه.
بعد از آن همه گفت و گو و فعالیتی که استاد پیرایشگر داشت، به او خسته نباشید و خدا قوت گفتم و باز هم برای آزمایش الهی که در زندگیاش اتفاق افتاده بود، از خداوند طلب اجر و صبر کردم.