میدانیم که هرکس با فروش محصولی(کالا یا خدمات) گذران عمر میکند و هر کسی نیز برای یافتن پاسخی برای نیاز خود محصولی را میخرد. فروش با پیدایش بشر به وجود آمد، اما فروش در دوران معاصر دستخوش تغییرات بسیار شده است که عموما آن را به فناوری و انقلاب دیجیتال مربوط می دانیم.
دیجیتالیسم با وجود تحولات خود، منتقدان بسیاری دارد. چه آنکه بسیاری رشدبیرویه فناوری در ابعاد مختلف حیات بشر ، بویژه کسبوکار را مهلک برمیشمارند.
بهطور مثال، هایدگر – از فلاسفه شهیر- بیریشگی ناشی از تفکرگریزی را درد امروز بشر مدرن میداند. از دیدگاه او، هرچند آدمی موجودی تفکرگرا و اهل مراقبه است اما تفکر ریاضیاتی و محاسبهای بر انسان امروز غلبه یافته است.
امروزه فناوری، شیوه و چگونگی رابطه انسان با هر آنچه هست را تعیین میکند و این از دیدگاه برخی اندیشمندان تهدیدی علیه خصلتهای انسانی است. چرا که انسان مدرن سراپا گرفتار سرابهای خودساخته و زنجیرهای از ارتباطات مجازی و رویکردهای مصرفی بوده و بیدفاع در چنگال قدرتمند فناوری اسیر شده است.
بدبینیهای فیلسوفانه به فناوری موجب شد تا صاحبنظران و ناموران عرصههای مختلف بویژه کسبوکار دست به کار شده و پارادایمی میانه را در پیش گیرند. به این ترتیب، تلفیق علم روز با هنرهای انسانی و ظرافتهای احساسی مورد توجه جدی متخصصین و بخصوص فعالین فروش قرار گرفته است.
میتوان گفت که امروزه دو دیدگاه رایج پیرامون فروش وجود دارد؛ اولی دیدگاهی است که نگاهی انسانگرایانهتر به فروش داشته و آن را فرآیندی برای تعامل با مشتری در نظر میگیرد و بهعلاوه مشتری مداری و مشتری نوازی را دارای ارزش ذاتی میداند. و دیگری دیدگاهی با نگرش انقلاب صنعتی و دیجیتالیسم است که مکتب سنتی فروش را ناکارآمد دانسته و تکنولوژی فروش را مورد تمجید قرار میدهد.
اما بررسی تجارب موفق جهان حاکی از آن است که اتخاذ رویکرد میانه، راهکاری سودمندتر است.
معمولاً مناظرهای داغ میان طرفداران مکتب علم و مکتب هنر در فروش، در جریان بوده است. در ادامه مقایسهای تصویری میان این دو رویکرد را مشاهده میکنید: