اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (آل عمران ـ 2)
خداوند كه معبودى جز او نیست، زنده و پاینده است.
"اللَّه" نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است كه جامع همه صفات كمال و جلال و جمال است، او پدید آورنده جهان هستى است، به همین دلیل هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او ندارد و از آنجا كه در معنى "اللَّه" یگانگى افتاده است، جمله لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تاكیدى بر آن است.
"حى" از ماده "حیات" به معنى زندگى است و این واژه مانند هر صفت مشبهه دیگر، دلالت بر دوام دارد و بدیهى است كه حیات در خداوند حیات حقیقى است چرا كه حیاتش عین ذات او است نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت كه حیات آنها عارضى است و لذا گاهى زندهاند و سپس مىمیرند، اما در مورد خداوند چنین نیست، چنان كه در آیه 58 سوره فرقان مى خوانیم:
وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ: "توكل بر ذات زندهاى كن كه هرگز نمى میرد".
این از یك سو، از سوى دیگر حیات كامل، حیاتى است كه آمیخته با مرگ نباشد، بنابراین حیات حقیقى حیات او است كه از ازل تا ابد ادامه دارد اما حیات انسان، به خصوص در این جهان كه آمیخته با مرگ است نمىتواند حیات حقیقى بوده باشد لذا در آیه 64 سوره عنكبوت مىخوانیم: "وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ" "زندگى این جهان بازیچهاى بیش نیست و زندگى حقیقى (از نظرى) زندگى سراسرى دیگر است"! روى این دو جهت حیات و زندگى حقیقى مخصوص خدا است.
زنده بودن خداوند چه مفهومى دارد؟
در تعبیرات معمولى، موجود زنده به موجودى مىگویند كه داراى نمو- تغذیه- تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً داراى حس و حركت باشد ولى باید به این نكته توجه داشت كه ممكن است افراد كوته بین حیات را در مورد خداوند نیز چنین فرض كنند.
با این كه مىدانیم او هیچ یك از این صفات را ندارد و این همان قیاسى است كه بشر را درباره خداشناسى به اشتباه مىاندازد، زیرا صفات خدا را با صفات خود مقایسه مى كند.
ولى حیات به معنى وسیع و واقعى كلمه عبارت است از "علم" و "قدرت". بنابراین وجودى كه داراى علم و قدرت بى پایان است حیات كامل دارد، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت اوست و در حقیقت به واسطه علم و قدرت موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مىشود، اما نمو و حركت و تغذیه و تولید مثل از آثار موجوداتى است كه ناقص و محدودند و داراى كمبودهایى هستند كه به وسیله تغذیه و تولید مثل و حركت آن را تأمین مىكنند، اما آن كس كه كمبودى ندارد این امور هم درباره او مطرح نیست.
و اما "قیوم" صیغه مبالغه از ماده "قیام" است، به همین دلیل به وجودى گفته مىشود كه قیام او به ذات او است، و قیام همه موجودات به او مى باشد، و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز مى باشد.
روشن است كه قیام به معنى ایستادن است و در گفتگوهاى روزمره به هیئت مخصوصى گفته مىشود كه مثلاً انسان را به حالت عمودى بر زمین نشان مىدهد و از آنجا كه این معنى درباره خداوند كه از جسم و صفات جسمانى منزه است مفهومى ندارد، به معنى انجام كار خلقت و تدبیر و نگهدارى است، زیرا هنگامى كه انسان مىخواهد كارى را انجام دهد برمى خیزد.
آرى او است كه همه موجودات جهان را آفریده، و تدبیر و نگاهدارى و تربیت و پرورش آنها را به عهده گرفته است و به طور دائم و بدون هیچ گونه وقفه قیام به این امور دارد.
از این بیان روشن مىشود كه قیوم در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل، صفاتى است كه رابطه خدا را با موجودات جهان بیان مىكند) مانند آفریدگار، روزى دهنده، زنده كننده، هدایت كننده، و مانند اینها، اوست كه روزى مىدهد، اوست كه زنده مىكند، اوست كه مىمیراند و اوست كه هدایت مى كند.
بنابراین صفات خالق و رازق و هادى و محیى و ممیت، همه در وصف قیوم جمعاند.
از اینجا روشن مىشود اینكه بعضى مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزى دادن و مانند آن دانستهاند، در واقع اشاره به یكى از مصداق هاى قیام كردهاند در حالى كه مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل مىشود، زیرا همان گونه كه گفتیم به معنى كسى است كه قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند.
در حقیقت "حى"، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل مىشود و قیوم، نیاز تمام موجودات را به او بازگو مىكند و لذا گفتهاند این دو با هم اسم اعظم الهى است.
نکات آیه:
1ـ «الْقَیُّومُ» به كسى گفته مىشود كه خود به دیگرى تكیه نداشته باشد، ولى دیگران به او تكیه دارند و یا قوام بخش همه چیز است.
2ـ خداوند در آفریدن، تدبیر و تسلّط كامل دارد. عوامل و اسباب مادّى وسیلهى پیدایش مىشوند، ولى مستقل نیستند و سبب بودنشان از خودشان نیست.
3ـ موجودات دیگر، علم، حیات و قدرت مستقلّى ندارند. تنها او زندهاى است كه زندگى هر موجود زنده وابسته به اوست.
در دعاى جوشن كبیر مىخوانیم: او قبل از هر زندهاى زنده و بعد از هر زندهاى زنده است. هیچ زندهاى شریك او نیست و به كسى نیاز ندارد. جان همهى زندهها و رزق آنها به دست اوست. او زندهاى است كه زنده بودن خود را از كسى ارث نبرده است.
پیامهای این آیه:
1ـ توحید، سرلوحهى كتب آسمانى است. «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»
2ـ شرط معبود شدن، داشتن كمالات ذاتى است و تنها خداوند است كه قائم به ذات خویش و بى نیاز مطلق است. «الْحَیُّ الْقَیُّومُ»