خیلی از پسرها دوست دارند ازدواج کنند و این را به خانوادهشان میگویند ولی دخترخانمها به خاطر حجب و حیا که دارند این مطلب را نمیگویند. مسئولین مطمئن باشند که از آنها خواهند پرسید که با ازدواج جوانان چکار کردید و به نیاز آنها چطور پاسخ دادید. کسانی که میخواهد مسئولیت ریاست جمهوری را به عهده بگیرند حتماً به ازدواج جوانان فکر کنند.
در مورد نداشتن شغل ثابت آقایان در امر ازدواج توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ: در مورد نداشتن شغل ثابت آقایان با پنج گروه صحبت میکنیم:
گروه اول خانوادههای دختر و پسر هستند. خانوادههای دختر نباید سخت بگیرند و خانوادههای پسر در ابتدا باید به پسرشان کمک کنند تا بتواند زندگیاش را بچرخاند.
گروه دوم پسرها هستند که باید جربزهشان را به خانوادهی خودشان و خانوادهی دختر ثابت کنند.
گروه سوم دخترخانمها هستند. آنها باید توقع خودشان را پایین بیاورند و همهچیز را در ابتدای ازدواج نخواهند.
گروه چهارم مردم هستند که این مردم به سه دسته تقسیم میشوند: مردم پولدار خَیِر که باید ازدواج جوانان را در لیست کارهای خیرشان قرار بدهند. مردمی که پولدار نیستد ولی با زبان میتوانند به خیرین کمک کنند یعنی جایگاه اجتماعی دارند و میتوانند واسطهی خیر بشوند. مردمی که پولدار نیستند ولی یک طبقه برای اجاره دارند. آنها میتوانند خانهشان را با قیمت کمتر به جوانان اجاره بدهند. مردمی که نه پول دارند و نه جایگاه اجتماعی ندارند، میتوانند زندگی خوبی داشته باشند تا جوانان ببینند میشود زندگی را آسان گرفت. گروه پنجم گروه مسئولین هستند که اگر میتوانند برای جوانان کاری بکنند ولی آن را انجام ندهند باید در مقابل وجدان، مردم و خدا پاسخگو باشند.
ما از پولدارها، مسئولین و خیرین پیامکهای جذابی نداشتیم؛ مثلاً خیرین بگویند که ما به فکر ساخت مسکن برای جوانان افتادهایم یا مسئولین بگویند که ما به فکر طرحی برای ازدواج آسان جوانان افتادهایم.
خوشبختی به طلا نیست. اگر ما پولدار هستیم حتماً نباید چیزهای گران بخریم. اگر کسی پول دارد ولی از یک سرویس بدلی زیبا استفاده کند، چه اتفاقی میافتد؟
استفاده از زیورآلات خوب است و به خانمها توصیهشده است که خودتان را برای شوهرانتان زینت کنید. خانه و مرکب خوب داشتن از نظر دین زشت نیست ولی گاهی اوقات این اهداف آنقدر برای ما بزرگ میشود که دغدغهی زندگی ما میشود؛ یعنی فراموش میکنیم که خانه و ماشین قرار است که در زندگی به ما آرامش بدهند. لازم نیست که افراد پولدار در خانهی کوچک زندگی کنند. آنها در همان خانهی بزرگ زندگی کنند ولی دائم به فکر تغییر خانه یا ساخت آن نباشند و بجای آن، به دو نفر جوان کمک کنند.
فردی به امام صادق (ع) گفت که من به دنبال پول و دنیا میروم. امام فرمود: پول را برای چه میخواهی؟ او گفت: برای نفقهی زن و فرزندان، کمک به برادران دینی و ... امام فرمود: این کار دنیایی نیست و کار آخرتی است. کسی که کار میکند تا زن و فرزندانش در رفاه باشند مجاهد فی سبیل الله است نه دنبال طلب دنیا. ولی اگر دنیا را مقصد قرار بدهیم و پول را فقط برای خودمان جمع کنیم، این دنیاطلبی است.
بعضیها میگویند که حرفهای زمینی بزنید نه فضایی. ما حرفهای زمینی میزنیم یعنی میگوییم که ازدواج، نیاز طبیعی یک جوان است. ما از زبان جوانان صحبت کردهایم. پدر و مادری که میگوید: اول سربازی برو بعد کار ثابت پیدا کن، بعد خانه بخر و بعد ازدواج کن، فضایی حرف میزند زیرا جوانان انسان هستند نه فرشته و به خاطر همین غریزهی جنسی دارند و نیاز به آرامش دارند.
پدر و مادرها باید به یاد جوانی خودشان بیفتند، زمانی که میخواستند ازدواج کنند ولی به آنها میگفتند که اول باید به سربازی بروی، چه حسی داشتند و چکار میکردند؟ در آن موقع اگر جوانی دیر ازدواج میکرد، اینترنت و ماهواره نبود. آیتالله جوادی آملی میفرمود: شهوت شرارت نیست، شور مقدسی است که خداوند در انسان قرار داده است با موعظه هم حل نمیشود و تنها راه آن، ازدواج است. پس ما باید واقعبینانه فکر کنیم. پسرهای بیستودوساله که شغل ثابت داشته باشند خیلی کم هستند.
پدرها و مادرها باید ازدواج دائم را آسان بگیرند اما اگر ازدواج دائم آسان نشد، مجبوریم در مورد ازدواجهای دیگر مثل ازدواج موقت صحبت کنیم که اکثراً اعتراض خواهند کرد. الآن متناسب با فرهنگ جامعهی ما، ازدواج دائم است. همه باید دستبهدست هم بدهیم تا ازدواج را آسان کنیم.
مسئله فقط به گناه افتادن نیست، اگر شما نتوانید از راه مشروع شهوت فرزندتان را پاسخ بدهید و فرزند شما عفت پیشه میکند و این غریزه سرکوب کند، به خودش فشار میآورد، این فشار از نظر عصبی او را اذیت میکند و استعدادهای او را تعطیل میکند. ما نباید توقع داشته باشیم که جوان غریزهاش را سرکوب کند. اگر راه اصلی غرایز سرکوب کردن آن بود حتماً خدا این راه را پیشنهاد میکرد. سرکوب گرسنگی میشود زخم معده و سرکوب غریزهی جنسی جای دیگر خودش را نشان میدهد. پس به دستور دین عمل کنیم.
بعضیها میگویند که چرا ما باید به عقب برگردیم؟ آیا سختگیری در ازدواج میشود پیشرفت؟ اگر ما ازدواج را آسان بگیریم، این به عقب برگشتن است؟ در خیلی از کشورها برای ازدواج اینقدر سخت نمیگیرند. سخت گرفتن در ازدواج یک ملاک پسرفت است نه پیشرفت. ملاک پیشرفت و پسرفت در جامعهی اسلامی نزدیک شدن و دور شدن به سنتهای اسلامی است. اگر ما به دینمان عمل کنیم جامعهی پیشرفتهای هستیم.
آسان گرفتن ازدواج در جوامع دیگر مشاهده میشود ولی در اسلام هم ازدواجی مثل حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) را داریم که خیلی ساده بود. قیدها و بندهای فرهنگی نشانهی پیشرفت بودن نیست بلکه درگیر شدن در جزئیات و عقبماندگی است.
در پیامکها داریم که میگویند: شما حرفهای قشنگی میزنید ولی کسی به آن عمل نمیکند. اصل عمل کردن به ازدواج در کشور ما وجود دارد. در مقطع اوایل دههی 60 تا 67، ما با دستخالی جنگیدیم و مملکت را نگه داشتیم. همهی مردم به میدان آمدند، پولدارها پول خرج کردند وعدهای فرزندانشان را به جبهه فرستادند، پیرزنها جوراب میبافتند وعدهای در پشت جبهه قند میشکستند؛ زیرا همهی حس میکردند که مملکت به آنها نیاز دارد؛ و مملکت در خطر است. ما همان آدمها هستیم و عوض نشدهایم. در اوایل جنگ، مردم جنگزده به مساجد جامع شهر میآمدند و مردم به آنها پناه میدادند و چند سال باهم در یکخانه زندگی میکردند. مردم ما همان مردم هستند.
در زلزلهی بم عدهی زیادی بیخانمان و عدهی زیادی کشته شدند. هلالاحمر از مردم درخواست کمک میکرد و مردم هم خون میدادند و هم پتو و مواد خوراکی و ... میدادند. حتی بچهای یتیم را سرپرستی میکردند. پس مردم همان مردم هستند. مردم وقتی فکر میکنند که جامعه دارد مورد تهدید قرار میگیرد به صحنه میآیند. ما باید به مردم بگوییم که سختگیری در ازدواج یک خطر جدی برای جامعهی ماست. بالا رفتن سن ازدواج تهدیدی برای جامعهی ماست، بالا رفتن تهدیدی برای امنیت ملی و فرهنگ جامعه ماست. وقتی سن ازدواج بالا میرود، سن فساد پایین میآید؛ و امنیت فرهنگی جامعه و خانواده مور خطر قرار میگیرد. وقتی سن ازدواج بالا میرود، پدر و مادرها در سن بالا فرزنددار میشوند و حوصلهی فرزندداری را ندارند و فرزندشان را درست تربیت نمیکنند. وقتی سن ازدواج بالا میرود، جوان بهصورت منطقی و خشک به ازدواج نگاه میکنند زیرا دوران فوران غریزه گذشته است؛ و وقتی ازدواج میکنند احساس لازم را ندارند و به خاطر همین بهانهگیری در ازدواج زیاد است و آمار طلاق بالا میرود.
پس ما باید بپذیریم که آسان کردن ازدواج یعنی کمک کردن به امنیت ملی، کمک کردن به تربیت یک نسل و پایین آوردن آمار طلاق و ...
بعضی میگویند که بیشترین مشکل، برنامههای صداوسیما است که دیگر از زندگیهای ساده خبری نیست و همهی زندگیها مرفه است. تهیهکننده و کارگردانها میدانند که با ساختن دکورهای فیلم نهتنها مردم سرگرم میشوند بلکه زندگی در اینگونه فیلمها، سطح توقع مردم را بالا میبرد. خانهها و زندگیهایی را که در فیلم نشان میدهند نمایندهی چه درصدی از مردم هستند؟ چند درصد مردم ما میتوانند اینطوری زندگی کنند؟ چرا ما زندگی ساده را نشان نمیدهیم؟ پس خوب است که زندگیها ساده نشان داده بشود و در این زندگیهای ساده، زندگیهای موفقی هم باشد. کارگردانها باید روی فیلمهایشان تجدیدنظر بکنند.
باید مذهبیها ازدواجها را ساده بگیرند تا برای مردم درس بشود.
دخترخانمها به خاطر حجب و حیایی که دارند هیچوقت احساس نیاز به ازدواج را به زبان نمیآورند ولی پسرها اینطور نیستند، آیا درست است که پدر و مادرها به خاطر این حجب و حیا به ازدواج دخترها توجه نکنند؟
ازدواج یک نیازی است که دختر و پسر نمیشناسد. اینکه دخترهای ما به خاطر حجب و حیا در مورد این نیاز صحبت نمیکنند دلیل نمیشود که به این نیاز بیتوجه هستند. ازدواج از نظر ظاهری و روحی یک نیاز است. کسانی که فقط به جنبهی روحی ازدواج نگاه میکنند اشتباه میکنند و کسانی که فقط به جنبهی مادی و غریزی نگاه میکنند اشتباه میکنند. همه به ازدواج نیاز دارند حتی پیامبران و ائمه هم به ازدواج نیاز داشتند زیرا آنها هم انسان بودند. پس ما نباید از حجب و حیای دختران سوءبرداشت (چون دخترها در مورد ازدواج صحبتی نمیکنند) یا سوءاستفاده بکنیم. (یعنی چون دختران صحبتی نمیکنند پس به این مسئله اهمیت ندهیم مثلاً پسرها چند بار نیاز ازدواج را به پدر و مادرشان میگویند و بالاخره آنها کاری میکنند ولی چون دخترها حرفی نمیزند کاری برای او نمیکنند.) پدر و مادرها نباید خیالشان آسوده باشد و از طرفی با این حرفها نباید جوانان جری بشوند. ما نمیتوانیم عفت و سلامت دخترها را برای همیشه تضمین کنیم. ممکن است به خاطر بیتوجهی پدر و مادرش به مسئلهی ازدواج، به گناه متوسل بشود.
البته جوانان بدانند هراندازه که پدر و مادر و جامعه به آنها بیاعتنایی کردند ولی حواس خدا به آنها هست و به وعدههای خدا اعتماد کنید، عفت پیشه کنید و بدانید که خدا به شما کمک میکند.
پدر و مادرها هم از توصیههای ما به جوانان سوءاستفاده نکنند و سعی کنند که زمینهی ازدواج سالم را برای دخترشان آماده کنند. گاهی دختر خواستگارهای خوبی دارد ولی منتظر بهتر هستند. ما نباید ازدواج جوانان را به تأخیر بیندازیم. ما چالههای زندگی را پر نمیکنیم و دنبال راهکار دیگری هستیم؛ مثلاً آقایی میگفت که پسر من دوست دارد با همکلاسیهای دخترش در دانشگاه ارتباط داشته باشد، ما چکارکنیم. وقتی من میگویم که راهکار ازدواج است. پدر میگوید: نه پسرم باید درسش تمام بشود. خدا راهکار اصلی عفت ورزیدن را، ازدواج قرار داده است. ما باید راهکار خدا را قبول کنیم.
اولین مانع ازدواج ترس از ازدواج است. یک جوان وقتی میخواهد ازدواج کند، اگر در اطرافیانش تعدادی طلاق میبیند، ناامید میشود و میترسد. اگر در جامعهای غذای مسمومی پخش شد وعدهای مسموم شدند، آیا راهکار این است که دیگر غذا نخوریم؟ خیر، راهکار این است که وزارت بهداشت هشدار میدهد ولی رسانهای راهکار نمیدهد که غذا نخورید. اگر ازدواج یک نیاز است باید ببینیم که چرا آمار طلاق در جامعه زیاد است. یکی از دلایل اصلی بالا بودن طلاق انتخاب نادرست است. معیارهای اصلی ازدواج در مردم به فراموشی سپرده شده است و معیارهای غیراصلی بهشدت برجسته شده است.
دختری 25 ساله هستم که نیاز به ازدواج دارم و خواستگاران خوبی هم دارم که پدرم اجازه نمیدهد که پایشان را در خانه بگذارند. پدرم میگوید که من تو را به یک سید روحانی میدهم. کمی با پدرم صحبت کنید که من سید روحانی را از کجا بیاورم، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ- بعضی از پسرها میگویند که من حتماً میخواهم زنم سید باشد یا دختر میگوید که من میخواهم حتماً با یک آقای سید ازدواج کنیم. این اصرارها چه معنایی دارد؟ آیا همهی کسانی که خوب هستند، یا سید هستند یا روحانی؟ آیا همهی سیدها و روحانیها خوب هستند؟ به ما گفتهاند که با فرد متقی ازدواج کنید. امام حسن (ع) میفرماید که دخترت را به فرد متقی بده که اگر او را دوست داشت با او خوب زندگی کند و اگر با او اختلاف داشت، او را بهخوبی طلاق بدهد. امام رضا (ع) برادر ناتنی بنام زید داشتند. امام نشسته بود و زید با مردم صحبت میکرد و از خودش و خانوادهاش که مثلاً ما خانوادهی سید هستیم و ... تعریف میکرد. امام ر ضا (ع) صحبتهای او را شنید که او دارد به سید بودن خودش مینازد. امام زید را صدا زد و فرمود: این چه حرفهایی است که میزنی؟ اینکه خداوند فرموده است که ذریه حضرت فاطمه (س) از آتش در امان هستند یعنی منظور فرزندان ایشان هستند. این امتیاز برای همهی سادات نیست. اگر اینطور باشد تو بر پدرت موسی بن جعفر (ع) برتری دارد. درحالیکه پدرت که تمام شبها را به نماز و عبادت میایستاده، در قیامت با تو برابر نیست. بعد امام فرمود: ای زید، حرفهای بقالهای کوفه باورت شده است (یعنی تفکر عوامانه)؟ امام سجاد (ع) میفرماید: نیکوکار ما اهلبیت پیامبر دو برابر اجر دارد و بدکار ما اهلبیت دو برابر عذاب دارد؛ زیرا کسی که کار خوب میکند اول ثواب کارش این است که حیثیت پیامبر را حفظ میکند و بعد کار ثواب انجام میدهد و کسی هم که کار بد انجام میدهد اول حیثیت پیامبر را زیر سؤال میبرد که کار بدی است و بعد کار بد انجام داده است.
امام رضا (ع) با یکی از یارانش بنام حسن بن موسی بغدادی صحبت کردند و فرمودند: هرکسی که جزو ما خانواده (سادات) باشد و از خدا اطاعت نکند، از ما نیست؛ اما اگر تو از خدا اطاعت کنی از خانوادهی ما هستی. پیامبر در مورد سلمان میفرماید که سلمان از خانوادهی ماست. یک فرد سید به خاطر انتساب به خانوادهی پیامبر قابلاحترام است ولی صرف سید بودن، نمیتوان گفت که فرد خوب است. در مورد روحانی بودن هم همینطور است یعنی اگر فردی لباس روحانیت به تن دارد حتماً نمیتوان گفت که این فرد خوبی است.
اصل ازدواج کفویت است یعنی فرد باید ازنظر اخلاقی و اعتقادی همتا باشند. زندگی یک روحانی اقتضائاتی دارد که ممکن است دختر شما این اقتضائات را نخواهد و البته این حق را هم دارد. زندگی با روحانی سختیهایی دارد که ممکن است دختر شما نتواند آنها را تحمل کند.
ما روایاتی نداریم که دختر سادات باید با پسر سادات ازدواج کند. یا پسر سادات باید با دختر سادات ازدواج کند. اصل در ازدواج، کفویت است.
البته دخترها باید در تشخیص کفویت از پدر و مادر کمک بگیرند ولی سادات بودن دلیل بر کفویت نیست. اگر اینطور بود ائمه باید دخترهایشان را به سادات میداند که اینطور نیست.
چه توصیههایی به صاحبخانه دارید؟
صاحبخانه کمی به عقب برگردند یعنی زمانی که مستأجر بودند و ماه خرداد زمان تغییر و جابجایی خانه میشد هول و ولا داشتند که چه خانهای انتخاب کنند که بتوانند اجاره آن را بدهند. صاحبخانههایی که با شما راه آمده بودند مورد دعای شما قرار میگرفتند و صاحبخانههایی که قیمت بالا میگفتند مورد نفرین شما قرار میگرفت. سعی کنیم گذشته را یادمان نرود. بیایید با خدا معامله بکنیم؛ و بگویید که من باور نمیکردم که روزی خانهدار بشوم. میدانم خیلی ازجوانان منتظر رحم ما هستند. خدایا من میخواهم به جوانان آرامش بدهم پس امسال روی اجاره خانه نمیگذارم و مقداری آن را کم میکنم. این کار ثواب، توسط تو (خدا) جبران میشود.
بدانید که با خدا معامله کردن جای دوری نمیرود. خوشحال کردن یک جوان جای دوری نمیرود. خیلی از صاحبخانهها واقعاً منت سر خودشان میگذارند؛ و کرایه را پایین میآورند؛ زیرا دارند به خودشان خدمت میکنند. خدایا روز میلاد حضرت ابوالفضل است، ایشان همهی هستی و جانش را برای خدا داد، خدایا به حق کسانی که ایثار را به ما یاد دادند و کسانی که اجاره را پایین میآورند و آرامش را به خانهها میآورند، به خانوادههایشان آرامش عطا کن.
وظیفهی متدینین و روحانیون در ازدواج آسان و ترویج آن چیست؟
پاسخ – در کشور ما معنی تدین، متدین و مذهبی کمی جابجا شده است. مذهبی کسی است که به مذهب عمل میکند و متدین کسی است که به دین عمل میکند. آیا در دین ما جز دعوت به نماز و روزه، دعوت به چیز دیگر نشده است؟ در سیره و گفتار اهلبیت در مورد ازدواج آسان مطالب زیاد است. آیا مسلمان کسی است که فقط نماز میخواند؟ در روایات گفتهشده است که فقط به نماز و روزهی مردم نگاه نکنید. در قرآن داریم وای بر کسانی که نماز میخوانند یعنی کسانی که در دین، نماز را میخوانند ولی به ویژگیهای یک فرد نمازخوان که در دین آمده است توجه نمیکنند. کسی که به ازدواج جوانهای کشورش توجه نمیکند یا کسی که دخترش را میپسندند ولی به خاطر کمبود امکانات مالی به خواستگار جواب رد میدهد، چطور میتواند اسم خودش را متدین بگذارد و خودش را اهل قرآن بداند. دین گزینشی نیست. اگر ما مسلمان هستیم باید به همهی دین عمل کنیم و در همهی موارد به حرف خدا گوش کنیم. خیلی از سختگیریهایی که ما در ازدواج جوانان میکنیم، با دین ما سازگار نیست.
روحانیون بدانند که اگر مسجد و منبر تداعیگر نماز، احکام و عبادتهایی از این دست باشند، یک استفادهی حداقلی از این مکان راهبردی است. مسجد یک مکان بسیار حساسی است و ما باید از آن نهایت استفاده را بکنیم. آیا مسجد فقط محل نماز جماعت و گفتن احکام نماز و طهارت است؟ آیا سخنرانیهایی که از ائمه ما وجود دارد فقط در مورد نماز است؟ آیا خطبههای امیرالمؤمنین فقط در این مورد است؟
بعضی از مساجد ما از جوانان خالی شده است؛ و مساجد پر از کسانی هستند که سنی از آنها گذشته است و آنها نگران هستند که جوانان و نوه هایشان به مسجد نمیآیند. یکی از دلایل این است که جوان، مسجد را جای حل مشکلات خودش نمیداند. اگر ما مسجد را به جایی تبدیل کنیم که مشکلات جوان در آنجا حل شود و روحانی محل هفته ای دوبار در مورد مسائل جوانان صحبت کند، جوانان به سمت مساجد هجوم میآورند. باید این اتفاقات در نماز جمعه ها هم بیفتد. خوب است که امام جماعت جمعه در یکی از خطبه ها در مورد مسائل زندگی مردم صحبت کند تا مردم بیشتر از نماز جمعه استقبال کنند. شما می توانید مشکلات تان را به امام جمعه بگویید که ما می خواهیم مشکلات مان توسط مسئول دینی حل شود.
ما باید بین اندوخته های علمی طلاب و روحانیون، انقلابی ایجاد بکنیم. یکی از مسائلی که ما در مورد جوانان با آن طرف هستیم بحث شبهات اعتقادی است. یکی از دلایل مبتلا شدن به انحرافات اخلاقی و شبهات اعتقادی، مسئلهی ازدواج است؛ یعنی وقتی جوان موفق به ازدواج نشد و به انحراف اخلاقی کشیده شد، آرام آرام شبهه های اعتقادی هم به سراغ او میآید. اگر ما بتوانیم مسئلهی ازدواج را ساده کنیم به بسیاری از آرمان های دینی مان رسیدهایم.
اساتید و هنرمندان هم یک قشر تاثیرگذار هستند؛ یعنی جوان بداند که وقتی به خواستگاری یک دختر روحانی یا استاد دانشگاه میرود، همان چیزهایی که عوام به آن گیر میدهند، آنها این کار را نخواهند کرد؛ زیرا آنها الگوی جامعه هستند. معلم ها، روحانیون و اساتید که تاثیرگذار هستند، بدانند که این کار با حرف پیش نمیرود بلکه باید (در ازدواج دخترشان) عمل ازدواج آسان را به جوانان نشان بدهند. اگر کسی به خواستگاری دختر یک استاد دانشگاه برود و این استاد برای دخترش سخت بگیرد و از دامان فلان هتل را برای عروسی بخواهد یا ... اثر حرفهای ما از بین خواهد رفت.
همه باید تصمیم بگیریم که هم در مرحله ی حرف و هم عمل به ازدواج آسان کمک کنیم. عید امسال قیمت آجیل خیلی بالا رفت. خیلی از کسانی که توانایی گذاشتن آجیل را داشتند این کار را نکردند و فشار نگذاشتن آجیل روی طبقه ی ضعیف خیلی کم شد. فرد توانمند با نگذاشتن آجیل افراد ضعیف را همراهی کرد. در مسئلهی ازدواج هم میتواند این اتفاق بیفتد. زمانی این حرف ها میتواند موثر باشد که ازدواج خوب، ازدواج ساده باشد.
بعضی میگویند که شما فقط به مسائل مجردها می پردازید و مسائل متاهلها را فراموش کرده اید. باید گفت که آیا این مسئله، مسئلهی روز جامعهی ما نیست؟ با این همه مسائل درعرض پنجاه دقیقه در هفته، ما به کدام مسئله بپردازیم؟
افراد متاهل یا بچه ندارند یا بچه شان خیلی کوچک است، این افراد میتوانند از دو زاویه برنامه ی (مشکلات مجردها) را نگاه کنند. اگر شما به اطرافیان تان نگاه کنید می بینید که افراد مجرد زیادی در کنار شما هستند و به واسطه گری شما نیاز دارند. دیگر اینکه تا شما چشم بهم بزنید بچه تان بزرگ میشوند. شما باید از الآن این باورها را در ذهن تان جا بدهید که وقتی با شما در مورد ازدواج آسان فرزندتان صحبت کردند شما بگویید ما از کودکی بچه مان، این حرف ها را شنیده ایم و رویاهای بیهوده در ذهن مان نپرورانده ایم. پس موضوع برنامه ما همه گیر است.
آیا مسئله سربازی موانع بزرگی برای ازدواج است؟
پاسخ: اگر ما معتقد هستیم که سربازی سن ازدواج را بالا میبرد، (زیرا ازدواج بعد از سربازی است و دو سال سن ازدواج را بالا میبرد) و ازدواج یک نیاز است، باید یکسری کارهایی را انجام بدهیم.
ممکن است که تسهیلاتی برای سربازانی که متاهل هستند گذاشته بشود ولی باید تسهیلات فضایی نباشد؛ مثلاً یک سرباز معلم متاهل حقوق خیلی کمی میگیرد؛ و برای متاهل بودن هم مبلغ خیلی کمی به او میدهند. دادن یا ندادن این امتیاز خیلی فرق نمیکند. نظام هم باید در خدمت سرباز باشد نه اینکه فقط سرباز در خدمت نظام باشد. پس شما به تسهیلاتی که به سربازان متاهل می دهید واقعبینانه نگاه کنید که بتوانند با آن یک زندگی حداقلی را اداره کنند. خیلی از مشکلاتی که در پادگان ها وجود دارد به بحث ازدواج برمی گردد. آیا وضعیت پادگان های ما از نظر تربیتی و فرهنگی مطلوب است؟ اگر ما نتوانیم این سربازها را که موقعیت ازدواج را از آنها گرفته ایم مدیریت کنیم، اتفاق بدی می افتد. البته این کار خیلی مشکل است.
چه اشکالی دارد که ما به تأهل در سربازی یک امتیاز حسابی (نه به اندازه ی یک ماه کم کنیم) بدهیم. همهی جوانان ما باید فنون آموزشی را یاد بگیرند. نظام میتواند برای جوانان متاهل این امتیاز را قائل بشود که آنها فقط دوره ی آموزشی را بگذرانند و بقیه سربازی را در خدمت خانواده شان بگذرانند.
مسئولین نظام سربازی میگویند که اگر ما این تسهیلات را برای متاهلین بگذاریم ممکن است که شأن ازدواج پایین بیاید. این حرف چه معنایی دارد؟ یعنی اینکه ممکن است که کسی ازدواج کند به خاطر اینکه سربازی نرود. ممکن است که بعضیها این کار را بکنند؛ یعنی یک ازدواج صوری انجام بدهند، دختری را پیدا کند و او راعقد کند. چند نفر این کار را میکنند؟ فرهنگ جامعهی ما چه مقدار اجازه ی این کار را به جوانان میدهد؟ از طرفی ما بعضی از چیزهای مقدس را برای کم کردن سربازی امتیاز قرار داده ایم که بعضیها آن را بصورت صوری انجام میدهند و شأن کار مقدس را پایین میآورند.
چه وحی منزلی شده است که درس خواندن با سربازی قابل جمع نیست؟ این تفکر از کجا آمده است که یک فرد دانشجو نمیتواند سرباز باشد. یک دانشجو میتواند دوران فراغتش را به سربازی بپردازد؛ و بیشتر خدمتش را در زمان دانشجویی طی کند. این مسائل وقتی شدنی است که ما بپذیریم که ازدواج یک نیاز است و بالا رفتن سن ازدواج یعنی پایین آمدن سن فساد.
کسانی که قانون گذار مسائل نظامی هستند میتوانند یک مشاوری که با جوانان در ارتباط است را دعوت کنند و با هم فکری آنها طرح های بدهند که مطمئناً نتیجه ی آن تقویت بنیه ی فرهنگی جامعه خواهد بود.
من دختر 29 سالهای هستم که هیچ ایرادی ندارم جز فقر. هر کس که به خواستگاری من میآید بخاطرمحل زندگی برمیگردد. چرا از دخترهایی حرف نمیزنید که خواستگار ندارند به خاطر اینکه پدر ثروتمندی ندارند. در کجای اسلام گفته کسانی که پدر ثروتمند ندارند نباید ازدواج کنند؟
پاسخ: آیا در ازدواج دو نفر، تناسب اقتصادی دو خانواده اینقدر مهم است که ما درخواستگاری به چیزهای دیگر توجه نکنیم و از همان ابتدا آن را رد کنیم و نگذاریم خواستگاری ادامه پیدا بکند؟ امام رضا (ع) میفرماید: اگر مردی به خواستگاری دختر شما آمد که دین و اخلاق او را پسندیدی، دخترت را به او بده. امام صادق (ع) میفرماید: گناهی بدتر از این نیست که پسر برادر دینی نزد تو بیاید و بگوید که دخترت را به ازدواج من در بیاور و تو بگوی این کار را نمیکنم زیرا من از تو ثروتمندتر هستم. اگر مخالفت ازدواج به خاطر تناسب اقتصادی باشد، این از نطر دینی رد شده است.
ما برای رساندن دست مان به ضریح امام رضا (ع) چقدر تلاش میکنیم؟ ما باید تصمیم بگیریم که برای بدست آوردن معارف اهلبیت تلاش کنیم. حضرت سفره ای به وسعت این دنیا دارد که پر از معارف ناب است که دنیا تشنه ی این معارف است. چرا ما این معارف را فراموش میکنیم؟ امام رضا (ع) دوست دارد که دل ما به این معارف انس بگیرد وعمل مان با این معارف تنظیم بشود.
بعضی از خواستگاران قبل از اینکه اخلاق و خصوصیات دختر را ببینند خانه را ورانداز میکنند. خیلی از خانواده ها میگویند که خواستگار، اول به در و دیوار و مبلمان توجه میکنند. در دین ما اینها ملاک ازدواج است؟ گاهی خانواده ای خیلی خوب و فهیم هستند و دخترهم خیلی خوب است ولی از طبقه ی پایین اجتماع هستند. چرا ما باید این خانواده را براحتی رد کنیم؟
امام سجاد (ع) با یکی از کنیزان امام حسن (ع) ازدواج کرد و خبر به گوش عبدالملک بن مروان رسید و او در نامه ای به امام نوشت که تو شوهر کنیزها شده ای.(با طعنه) امام به ایشان نوشتند: خداوند بوسیله ی اسلام پستی را بلندی بخشید و ناقص را کامل کرد و از فرومایگی به ارجمندی رساند؛ بنابراین هیچ مسلمانی پست نیست.
اگر ما بخواهیم زاویه نگاه مان را با دید دین تنظیم بکنیم، وضعیت اقتصادی ملاک ازدواج نیست. کفویت اقتصادی جزو کفویت ها نیست؛ اما ممکن است که خانواده ای از وضع اقتصادی خوبی برخوردار باشد و قبول کند که با خانواده ای که از نظر اقتصادی پایین است وصلت کند ولی میگوید که ما نسبت به وضع مالی خوب خودمان از طرف انتطار داریم، این افراد نباید به سراغ افراد پایین دست بروند. بعضی از افراد شخصیت دیگران را با پول می سنجند. این افراد سطح فکری پایینی دارند که شخصیت انسانها را با پول می سنجند.
بعضیها میگویند که ما افراد فقیر فهیم را بزرگ می پنداریم ولی سطح توقع ما بالاست. دین به ما نگفته است که توقع تان را به اندازه ی خودتان داشته باشید. ولی اگر نظر شما این است حتماً طرف مقابل را از توقع تان باخبر بکنید تا در آینده به مشکل برخورد نکنید.
من از نظردینی موظف هستم نقطهای که باید در آن باشیم را به شما نشان بدهم اما نباید نقطه ای که درآن هستیم را فراموش کنیم. بعضی افراد فقط به نقطه ای که باید باشند نگاه میکنند و موقعیت خودشان را فراموش میکنند؛ و شعار گونه وارد مباحث ازدواج میشوند.
من وظیفه دارم که نقطهی مطلوب را به شما بگویم و بگویم که خدا چه چیزی را از ما خواسته ولی وظیفه دارم که بگویم در مسائلی مثل ازدواج زندگی دیگران را خدشه دار نکنید.
کسانی که معتقد هستند که پول برایشان مهم نیست یا شعار میدهند، باید درمورد ازدواج کمی بازبینی کنند که ازدواج مراسم عقد، مهریه، جهیزیه و ... دارد. در ازدواج رفت و آمدهای بعد از عروسی وجود دارد. آقایی که از نظر اقتصادی بالاست اگر با خانمی که از نظر اقتصادی پایین است ازدواج کند، وقتی این خانم جهیزیه ی خیلی کم بیاورد آیا ناراحت نمیشود؟ یا اگر خانمی که از نظر اقتصادی بالاست با آقایی ازدواج کند که ازنظر اقتصادی پایین است، وقتی آقا میخواهد خانهای درمحله ی پایین شهر بگیرد، آیا دخترخانم در هنگام رفت و آمد باخانواده اش احساس حقارت نمیکند؟ اگر ما مسیر ازدواج را واقعبینانه نگاه بکنیم باید ببینیم که می توانیم واقعیت ها را بپذیرم و به دین عمل کنیم. بعضیها اعتقاد دارند که این حرف ها خوب است ولی ما انرژی و انگیزه ی عمل کردن به آن را نداریم. من به این افراد به خاطر داشتن صداقت آفرین می گویم اما ما باید خودمان را عوض کنیم و ازدواج کنیم همان طور که خدا گفته است.
چند درصد از جامعهی ما میتوانند به این نقطه نظردین عمل کنند؟ باید نوع نگاه مردم به زندگی عوض بشود. تعریفی که بیشتر مردم از خوشبختی و بدبختی دارند با تعریفی که دین از این واژه ها دارد فرق میکند. ما بپذیریم که خیلی ها معتقد هستند که وقتی طرف مقابل ثروتمند نباشد و شما ثروتمند باشی، در هنگام رفت و آمد با او، به کلاس شما برمی خورد. بپذیریم که خیلی ها معتقد هستند که وقتی شما در خانه ی محقر میزبان فردی هستی که خانه ی بزرگی دارد به شخصیت شما لطمه می خورد. خیلی ها معیارهای مادی را خیلی در نظر می گیرند. درحالیکه کفویت در دین ما این نیست. کسانی هستند که به ثروتمند اهمیت میدهند و این بد است. ملاک بدبختی و خوشبختی اینها نیست. ما باید گام های زندگی مان را بر اساس رضای کسی برداریم که ما را آفریده است. خداوند فرموده است که به ثروت اهمیت ندهید.
مگر ما دین و قرآن نداریم؟ مگر ما ادعای مسلمانی نداریم؟ ملاک بزرگواری در قرآن داشتن تقوای بیشتر و بنده بودن است. در قرآن نیامده است که شغل باعث برتری است. بسیاری از دخترها و پسرها تحصیلات خوبی دارند ولی وقتی طرف مقابل متوجه میشوند که پدرشان شغل خوبی ندارند، از ازدواج منصرف میشوند. مگر کارگر آدم نیست و نمیتواند انسان بزرگواری باشد؟ مگر هر کس که دارای شغل بالایی بود حتماً انسان خوبی است؟ آیا هر کس که تاجر است انسان خوبی است؟
خیلی از کسانی که دارای تحصیلات خاص و شغلهای بالا هستند به فرزندانشان استقلال نمیدهند و یا حتی در لباس پوشیدن دامادهایشان دخالت میکنند و اگر کسی اعتراض کند میگویند که من به صد تا مثل تو درس میدهم. البته ما نمی خواهیم بگوییم هر کس که شغل ویژه ای دارد فرد بدی است. پدری است که کارگر است ولی به جوانش خیلی احترام می گذارد. البته داریم افرادی که شغل های پایین دست دارند و فهم شان هم پایین است. اینها ملاک نیست، باید واقعبینانه به قصه ی ازدواج نگاه کرد. کارگری که نان حلال به خانه میآورد به تاجری که مال حرام به خانه میآورد برتری دارد. گاهی ما اصل ها را فراموش میکنیم. شما بپرسید که فهم درک دختر و فهم پدر چطور است؟ بعضی تا می پرسند که پدر کارگر ساختمانی است، دیگر سوالی نمیکنند و از وصلت کردن با این خانواده منصرف میشوند.
ممکن است که یک استاد دانشگاه بگوید که من دختر یک کارگر ساده را برای پسرم نمی گیرم. اگر شما این ملاک را برای ازدواج دختر یا پسرتان قرار می دهید چرا این ملاک را دلیل قرار می دهید؟ بیشتر بزرگان ما، پدران شان چه شغلی داشته اند؟ اکثرا شغل های ساده ای داشته اند یا پدران فقیری داشته اند. میثم تمار خرمافروش بوده است، هر کس شغلی دارد. چه زمانی در ذهن ما وارد شده است که شغل پدر همسر پسر من در بدبختی یا خوشبختی پسر من موثر است؟
ملاک شراکت اقتصادی چیست؟ امانت دار بودن و خوش قول بودن. اگر فردی بگوید که قد بلند بودن شریک هم مهم است، شما چه می گویید؟ حتماً میگویید که شراکت اقتصادی به بلند بودن قد ارتباطی ندارد. شغل پدر چه ارتباطی با ازدواج دو نفر دارد؟ هیچ ارتباطی ندارد. مهم کفویت در روحیات، خلقیات وعقاید است.
من صراحتا به مادرم گفتم که من نیاز به ازدواج دارم ولی مادرم گفت که تا سربازی نروی و شغل خوبی نداشته باشی برای تو به خواستگاری نمیروم. در حالیکه وضع مالی پدر من خوب است و پدرم برای بار پنجم امسال میخواهد به حج تمتع برود و در اربعین سه هزار نفر را غذا میدهد، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ: اگر این پدر از خدا سؤال کند که من پسری دارم که میخواهد ازدواج کند تا به گناه نیفتد ولی درآمد ثابتی ندارد و من میخواهم در این زمینه به او کمک کنم و برای کارش سرمایه گذاری کنم، آیا تو از این کار من راضی هستی، جواب خدا چه خواهد بود؟ حتماً جواب خدا مثبت خواهد بود
امام حسین (ع) که شما برای او غذا میدهید، اینقدر به مال شما برکت میدهد تا اگر شما برای جوان تان قدم بردارید، چیزی از تعداد غذاها کم نشود. بیایید به خودمان رحم کنیم. اگر دارایی و توان داریم به فکر همهی جوانان باشیم. اگر پانصد نفر از کسانی که چندین بار به مکه رفته اند، از این سفر صرف نظر کنند و پول آن را خرج ساخت سوئیت برای جوانان بکنند، حداقل میتوانند دویست سوئیت بسازند. البته می دانیم که نباید خانه ی خدا خلوت بشود؛ و می دانیم که عدهی زیادی در نوبت هستند تا به سفر مکه عازم بشوند.
در مورد کفویت اقتصادی و سطح مالی در ازدواج توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ: ما یک حقیقت و یک واقعیت داریم. آن چیزی که اتفاق می افتد و بین مردم رواج دارد، واقعیت است. حقیقت نقطهای است که باید به آن برسیم و آن نقطهی مطلوب است.
سه نوع نگاه در بین پدر و مادرها و معلم ها که مورد مشاوره قرار می گیرند وجود دارد: حقیقت، همان واقعیتی است که در جامعه وجود دارد؛ بنابراین نباید دنبال حقیقت بگردیم؛ و باید خودمان را با واقعیت ها وفق بدهیم و به دنبال حقیقت نرویم. اگر برای مشاوره ازدواج و کفویت مالی، نزد این افراد بروید آنها میگویند که حتماً باید کفویت اقتصادی بین دوخانواده وجود داشته باشد؛ یعنی آنها حقیقت های عرفی را از جامعه پیدا میکنند و بصورت قانون به جامعه تحویل میدهند.
دستهی دیگر فقط حقیقت را می بینند و به واقعیت موجود در جامعه کاری ندارند. اگر برای مشاوره ازدواج نزد این افراد بروید آنها میگویند که کفویت اقتصادی اصلا تاثیری ندارد.
دسته سوم واقعیت را می بینند و حقیقیت را نشان میدهند. وقتی با این افراد در مورد ازدواج مشاوره می کنید، میگویند که کفویت اقتصادی اصل نیست و ما نباید شخصیت انسان ها را به پول بسنجیم. اگر فردی از نظر اقتصادی پایین تر است دلیل نمیشود که شخصیتش پایین تر است. پس اگر شما کفویت اقتصادی داشته باشید دلیل نمیشود که در زندگی موفق باشید و اگر کفویت اقتصادی نداشته باشید دلیل نمیشود که در زندگی شکست بخورید، این حقیقت است؛ اما پسر یا دختری که میخواهد وارد زندگی متفاوت بشود باید ببیند که خودش چگونه است، دختر خانم پولداری میخواهد با آقایی که از نظر اقتصادی پایین تر از خودش است ازدواج کند، اگر این آقا نتواند برای میهمان های شما غذاهای رنگارنگ تهیه کند آیا شما احساس حقارت و شکست میکنید؟ آیا شما شخصیت را با شلوغ شدن یا خلوت شدن سفره ی خانه ات می سنجی؟ اگر شما این جوری هستید با پسر فقیر ازدواج نکنید؛ یعنی آنها واقعیت را در نظر می گیرند. ولی حقیقت را به آنها میگویند.
اگر آنها حقیقت را نگویند دو تا اشتباه بزرگ میکنند: یکی اینکه کار اشتباه طرف را درست جلوه میدهند یعنی دختر خانم کار درستی نمیکند که به کفویت اقتصادی توجه میکند و شخصیتش را با مدل ماشینش می سنجد. کسی که شخصیتش را با پول می سنجد دارد به خودش بی احترامی میکند و کار درستی نمیکند. اشتباه دیگر اینکه اگر این را نگویند حقیقت در میان نسل ها گم میشود. رسم و رسوم های خوبی در خانوادههای گذشته وجود داشته است که الآن از بین رفته است و رسم های اشتباه دارد جانشین آن میشود.
روایت داریم که وقتی امام زمان (عج) میآید بعضی از کسانی که منتظر امام بودند، وقتی امام دین را عرضه میکند، میگویند که این دین اسلام نیست؛ و در مقابل امام زمان (عج) می ایستند؛ زیرا در طول نسل ها ما حقیقت را به مردم نگفته ایم زیرا با واقعیت در تعارض بوده است و مردم فکر میکنند که همان اشتباهات درست است.
ما در این برنامه نمی خواهیم بگوییم که یک دختر خانم ثروتمند با یک آقای فقیر یا بالعکس ازدواج کند. ما میگوییم کفویت اقتصادی در ازدواج اصل نیست، این حقیقت است اما اگر شما از افرادی هستید که وقتی به میهمانی می رویید و جلوی شما غذای ساده می گذارند، احساس حقارت می کنید و اگر پول برای شما اهمیت دارد حتماً با کسی ازدواج کنید که بتواند توقعات شما را فراهم کند. سعی کنیم که شعار ندهیم و اگر واقعیت خودمان اینقدر رشد نکرده است دیگران را پاسوز آینده ی خودمان نکنیم. پس خدا و دین ما میگوید که اصل کفویت اقتصادی را در نظر نگیرید.
ما میگوییم: ممکن است که کفویت اقتصادی وجود داشته باشد ولی نوع نگاه طرفین به زندگی با هم فرق داشته باشد و ممکن است که کفویت اقتصادی وجود نداشته باشد ولی نوع نگاه به زندگی یکسان باشد. چیزی که مهم است نوع نگاه به زندگی و خوشبختی است.
اگر کسی احساس میکند که وقتی طرف مقابل اخلاق خوبی داشته باشد حتی اگر پولش کم باشد خوشبخت است، اگر کفویت اقتصادی وجود نداشته باشد، نمیتواند برای آنها مشکل ایجاد کند. مشکلات به خاطر مشترک نبودن نوع نگاه ایجاد میشود.
بعضی از مشاورانی که از نظر دینی بحث میکنند میگویند که کفویت اقتصادی در ازدواج مهم است و دلایلی هم دارند. امام رضا (ع) میفرماید: اگر مردی برای خواستگاری دخترت، به نزد تو آمد که دینش را پسندیدی، دخترت را به او بده و نباید فقر او مانع این کار بشود.
امام صادق (ع) میفرماید: برای بنده گناهی بدتر از این نیست که پسر برادر دینی اش به نزد او بیاید و دخترش را بخواهد و او بگوید که من این کار را نمیکنم زیرا از تو ثروتمند تر هستم.
امام سجاد (ع) با کنیزی ازدواج کرد و این خبر به گوش عبد الملک بن مروان رسید و او به امام نوشت که شوهر کنیزان شده ای. امام در پاسخ نوشتند: خداوند بوسیله ی اسلام پستی را بلندی بخشید و ناقص را کامل کرد و از فرومایگی به ارجمندی رساند، بنابراین هیچ کس پست نیست. پس ملاک کفویت در اخلاق و عقاید است. پستی واقعی پستی جاهلیت است. ملاک اسلام این است.
روایتی از ابوحمزه ثمالی در کتاب کافی داریم که فردی نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: من دختر یکی از دوستان شما را خواستگاری کرده ام و او مرا رد کرده و از من روی برگرداننده است زیرا من قیافه ی خوبی ندارم و فقیر و غریب هستم و مرا تحقیر کرده است. در این هنگام چنان دلم شکست که آرزوی مرگ کردم. امام او را نزد پدر دختر فرستاد و فرمود که بگو: محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب پیام داده است که دخترت را به ازدواج دوست ما در بیاور. او رفت و خوشحال شد. یک فرد ثروتمند حق ندارد یک فرد فقیر را تحقیر کند یا طوری با آنها برخورد کنند که آنها احساس خجالت یا حقارت بکنند. ما دختران و پسران زیادی را داریم که به خاطر فقر مورد حقارت قرار گرفته اند و آه کشیده اند. این آهها به حق است و باید از آن ترسید.
بعد امام فرمود: مردی از اهل یمانه بنام جُبَیده خدمت رسول خدا آمد و مسلمان شد. او مرد کوتاه قامت و فقیری بود. پیامبر در مسجد به او جا داد. روزی پیامبر به او گفت که ای کاش زنی میگرفتی تا عفت خودت را حفظ کنی. او گفت: من نه حسب و نه نسب دارم. در ضمن قیافه هم ندارم. چه کسی به من علاقه نشان میدهد؟ پیامبر فرمود: کسی که در جاهلیت خوار بود بوسیله ی اسلام عزیز شد و آن چیزی که مایه ی تکبر و فخر فروشی بود برداشته شد. (بعضی از باورهای ما برگشت به دوران جاهلیت است البته به اسم پیشرفت. برادر امام رضا (ع) به نسب خودش می نازید ولی حضرت به او گفتند که به سید بودن خودت نناز، بهترین مردم نزد خدا مطیع ترین مردم هستند) من کسی را بهتر از تو در میان مسلمانان نمی بینم مگر کسی که متقی تر و مطیع تر از تو باشد.
پیامبر او را نزد زیاد بن ولید فرستاد که شریف ترین نسب را داشت؛ و به او گفت که بگو من فرستاده ی رسول خدا هستم و رسول خدا فرمود که دخترت را به ازدواج من در بیاور. او به نزد زیاد بن ولید رفت و پیام رسول خدا را آشکارا به او گفت. ولید تعجب کرد و گفت: ما دختران مان را جز به انصار و هم کفو خودمان نمیدهیم. او گفت که من خودم با پیامبر صحبت میکنم. او برگشت درحالیکه با خودش میگفت که دین محمد بر این نازل نگشته است. دختر، گفتگوی پدر و فرستاده ی پیامبر را شنید و از پدرش خواست که فرستاده ی رسول خدا را برگرداند. ولید فرستاده ی پیامبر را برگرداند و خودش نزد رسول خدا رفت؛ و گفت که ما دخترمان را جز به انصار به کسی نمیدهیم. پیامبر فرمود: او مومن است و مرد مسلمان کفو زن مسلمان است. پس دخترت را به ازدواج او در بیاور. ولید صحبت پیامبر را به دخترش رساند و دخترش گفت که اگر به حرف رسول خدا گوش نکنی کافر شده ای. ولید در مقابل همهی اقوامش، دخترش را به عقد او درآورد. داماد خانه نداشت، ولید برای او خانه و لباس فراهم کرد. این دین ماست و این حقیقت است.
ما باید تلاش کنیم که به این حقیقت نزدیک بشویم. ما نمی خواهیم که شما با شعار و بدون درنظر گرفتن حقیقت ازدواجی بکنید که بعدا کم بیاورید و توان ادامه ی زندگی را نداشته باشید.
نوع نگاه به زندگی مهم است. دو طرف ازدواج، باید نوع نگاه شان به زندگی مشترک باشد. اگر کسی تحصیلات بالای خودش را دلیل برتری ببیند و یک انسان کارگر را پایین تر از خودش ببیند، این نگاه بیمار است. درهیچ جای دین نداریم که کسی که صرفا علمش بیشتر است برتر است. ممکن است که یک کارگر و یک استاد دانشگاه، نوع نگاه شان به زندگی مشترک باشد. هر دو به دین اعتقاد دارند و هر دو به ازدواج اعتقاد دارند و ...پس ازدواج محقق میشود. هستند کسانی که در طبقه ی تحصیلات بالا هستند ولی سطح فکرشان پایین است؛ و نوع نگاه شان به زندگی خیلی سطحی است. اگر یک کارگر در کنار یک پزشک قرار بگیرد، نباید کلاس پزشک پایین بیاید. هستند کسانی که علم دارند ولی به آن عمل نمیکنند و هستند کسانی که علم ندارند ولی به حرفهای آنها عمل میکنند.
پیامبر فرمود: در قیامت عدهای را میآورند که به جهنم ببرند و بهشتیان از آنها می پرسند که چرا شما اهل جهنم شدید درحالیکه شما معلم ما بودید و به ما چیزهایی یاد دادید که ما به بهشت رفتیم. آنها میگویند: ما خودمان دیگران را به خیر امر میکردیم ولی خودمان آن را انجام نمی دادیم.
خیلی از بزرگان، پدرشان از افراد عادی جامعه بوده اند. پدر آیتالله بهجت، کربلایی محمود کاسب بوده است، پدر شهید رجایی خرازی داشته است، پدر علامه جعفری، حاج کریم نانوا بوده است. گاهی پدری هشت فرزند دارد و همه تحصیلات بالا دارند.
پدر من کارگر است ولی فرزندانش دکتر و مهندس هستند. من به پدرم که نان حلال به ما داده است افتخار میکنم، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ: پدر ومادر زحمتکش حتی اگر درآمدش پایین باشد، میتواند به جامعه خدمت کند. اصل اساسی در هر شغلی این است که درآمدش حلال است یا حرام. این اصل در تربیت فرزندان هم موثر است. گاهی یک رفتگر که شغلش قابل مقایسه با شغل یک مهندس یا پزشک نیست تمام تلاشش این است که کارش را خوب انجام بدهد. گاهی فرد یک کارگر ساده است ولی برای میزان وقتی که کار میکند اهمیت قائل است و میخواهد در برابر هشت ساعت کاری که انجام میدهد حقوق بگیرد و نمیخواهد از کارش کم بگذارد.
امام صادق (ع) میفرماید: مال حرام خودش را در فرزند نشان میدهد. امیدوارم دغدغه ی همهی ما نان حلالی باشد که می خواهیم بر سر سفره بگذاریم.
ما عروسیمان را ساده و آسان برگزار کردیم و بعدها از همسرمان زخم زبان و طعنه شنیدیم. ای کاش مراسم عروسیمان را اینقدر ساده برگزار نمیکردیم، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ: بعضیها میگویند که حتماً دختر روی دست پدر و مادرش مانده بود که مراسم ازدواج را ساده گرفتند، این شبهات باید برطرف شود. ما معتقد هستیم که ازدواج دو مرحله دارد که مرحلهی اول مرحلهی انتخاب است. نباید در مرحلهی انتخاب ساده گرفت؛ و با معیارهای بیخودی فردی را انتخاب بکنیم؛ مثلاً بعضیها میگویند که در نگاه اول محبتش به دلم افتاد یعنی با یک نگاه عاشق میشود و اصرار میکند که با این فرد ازدواج کند. ما نباید اینطور باشیم و باید در ازدواج ملاک و معیار داشته باشیم و این معیارها را در طرف مقابل جستجو کنیم. شما باید صداقت طرف مقابل تان را محک بزنید، روی درآمد فرد حساس باشید و روی برخورد فرد با نامحرم حساس باشید. اگر تقیدات مذهبی برای شما مهم است باید ببینید که این فرد به اندازه ی شما به تقیدات مذهبی اعتقاد دارد یا ندارد. مرحله ی دوم که تشریقات ازدواج است را باید آسان گرفت. بعد از اینکه انتخاب درست انجام گرفت، باید مراسم مهریه، عقد، عروسی و جهیزیه را ساده بگیریم.
کسی که به خاطر ساده گرفتن در ازدواج به شما طعنه میزند مطمئن باشید که اگر شما سخت میگرفتید طور دیگری به شما طعنه میزد. کسی که طعنه میزند و میگوید که روی دست مادرت مانده بودی و برای ما ساده گرفتند تا تو را رد کنند، اگر شما سخت هم میگرفتید طعنه می زد و میگفت که اینقدر سخت گرفتی، حالا خوب است آش دهان سوزی هم نبودی که تو را به ما دادند.
گاهی سختگیری در ازدواج تولید کینه میکند؛ یعنی برای داماد سختگیری زیادی میکنند و او همهی آنها را قبول میکند و بعد که با فرد تفاهم ندارد احساس شکست میکند و میگوید: چرا من باید برای فردی که مرا درک نمیکند یا به دردم نمی خورد اینقدر هزینه میکردم؟ پس مشکل طعنه زدن با سختگیری حل نمیشود. شما باید در مرحله ی انتخاب سخت میگرفتید و درست انتخاب میکردید.
از طرفی باید گفت که آیا این سرزنش ها و طعنه ها، فقط ریشه در ساده گرفتن ازدواج شما دارد؟ شاید ریشه در رفتارهای بعد از ازدواج شما داشته باشد، شاید شما آن کسی که باید می بودید نیستید. شاید همسر از شما تصویری داشت (انسان ساده، بساز و مهربان) که الآن توقعاتش برآورده نشده است. شاید طعنه زدن همسرتان، یک اعتراض به اخلاق های شماست. بیایید ایرادهای خودتان را در زندگی درست کنید.
گاهی این سرزنش به خاطر این است که همسر میبیند که همسرش با پدر و مادرش نمیسازد و دائما باهم دعوا دارند و میگوید که تو با خانواده ات هم سازش نداری و همان بلاهایی که سر آنها میآوردی، سر من هم می آوری. درست است که عروس در حکم دختر و داماد در حکم پسر است ولی پدر و مادرها باید توجه داشته باشند که رفتارهای آنها میتواند زمینه ساز ذهنیت های اشتباه بشود.
همهی کسانی که طعنه می زنند یا سرزنش میکنند به خاطر ساده گرفتن ازدواج، بدانند که خانوادهی همسرشان در حق آنها لطف کرده است که ازدواج را ساده گرفته اسا. خانواده ای که ازدواج را برای شما آسان گرفت که به گناه نیفتید، آیا حق است که این سنت خوب را به این روز بیندازید که دیگران بگویند: آنها ازدواج را ساده گرفتند و نتیجه اش این شد، پس ما ساده نمی گیریم. اگر جهیزیه ی خانم برای شما مهم است خوب است که صادقانه به همسرتان بگویید. اگر شما انتظاراتی دارید و آن را در جلسه ی خواستگاری نمی گویید و بعد آن را به سر دختر میزنید، بهتر است که آن را در جلسه ی خواستگاری بگویید.
پدر و مادر عروس در مراسم خواستگاری میگویند که طلا و جواهر مهم نیست ولی بعد میگویند که چرا طلای عروس فلان است ... اگر برای شما طلا مهم است آن را صادقانه در مراسم خواستگاری بگویید. ما خجالت می کشیم که در مراسم این حرف ها را بزنیم زیرا می دانیم که این ها شخصیت انسان را پایین میآورد. ما باید با خودمان رو راست باشیم. ما خانوادهی دختری را تحسین میکنیم که طلا و جواهر برایش مهم است و آن را صراحتا در مراسم خواستگاری مطرح میکند. دختر خانمی که برایش مهم است که در کدام منطقه زندگی کند خوب است که صادقانه آن را بگوید تا فرد بتواند انتخاب دقیقی داشته باشد.
اگر کسی سنت اشتباهی را بنیان بگذارد و دیگران به این سنت عمل کنند، گناه دیگران هم بعهده ی او است. کسانی که دیگران را به این نتیجه می رسانند که ازدواج را باید سخت گرفت، گناه این جوانان (جوانانی که ازدواج شان به تأخیر می افتد) را بر دوش خودشان می اندازند؛ و خانوادههایی که ازدواج را ساده می گیرند تا این مدل ترویج بشود و به حرف مردم توجه نمیکنند و فرهنگ ازدواج را ساده میکنند، بدانند که وقتی جوانان به آرامش می رسند و بندگی خدا را میکنند، پرتوی این آرامش و بندگی هم به آنها خواهد رسید.
در مورد مهریه بالا که یکی دیگر از موانع ازدواج آسان جوانان است توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ: خیلیها مهریه های بالا میگیرند و میگویند:چه کسی گرفته و چه کسی داده است. در اطراف ما کسانی هستند که در زندگی دچار مشکل شده اند و مجبور شده اند که مهریه را پرداخت کنند یا همسرشان را مجبور کرده اند که زندگی کنند با اینکه زندگیاش را دوست ندارد یا آنقدر همسر را اذیت کند تا مهریه اش را ببخشد یا اینکه از هم جدا شده اند و مهریه را بصورت اقساط میپردازد.
وقتی فردی به خواستگاری میرود و مهریه بالا را می شنود، دوستش را به یاد میآورد که برایش مشکل پیش آمد و از این ازدواج صرف نظر میکند. کسی که این ازدواج را به خاطر مهریه قبول نمیکند، کار درستی میکند؟ حالا عدهای هستند که به خاطر مهریه اصلا به خواستگاری نمی روند زیرا دوستش به او میگوید که من ده تا خواستگاری رفته ام و همه مهریه بالا می خواهند. پس مهریه بالا یک مانع بزرگ است و باید فکری به حال آن کرد.