آیا هر کس که قیافهی خوبی دارد حتماً اخلاقش خوب نیست؟
پاسخ – خیر، ما گفتیم اینطور نیست که هرکسی که قیافهاش خوب باشد اخلاقش هم خوب باشد. حالا ممکن است که بعضیها هم اخلاقشان خوب باشد و هم زیبایی ظاهر داشته باشند. بعضیها ظاهر خوبی دارند ولی اخلاقشان خوب نیست اما کسانی که فقط ظاهر را میبینند و معیارهای دیگر را فراموش میکنند، بدانند که قیافهی خوب دلیل بر اخلاق خوب نیست.
اگر شما هم قیافهی زیبا وهم باطن زیبا میخواهید اشکالی ندارد و این در حیطهی قدرت خداست. خدا فرموده که شما به دین و اخلاق طرف نگاه کن و با او ازدواج کن، من بعد از ازدواج، زیبایی را روزی شما قرار میدهم. پس خدا قدرت دارد صورتی که ازنظر شما زیبایی چندانی ندارد برای شما زیبا جلوه داده شود. اگر شما به قدرت خدا اعتقاد دارید به این وعدهی خدا هم اعتقاد داشته باشید.
چرا فقط خانمها باید حجابشان را رعایت کنند؟
پاسخ- آقایان هم باید حجابشان را رعایت کنند و بیشتر از خانمها نگاهشان را کنترل کنند. در روانشناسی از مسلمات است که تأثیر پوشش نامناسب زن در به انحراف کشیدن مرد خیلی بیشتر از تأثیر پوشش نامناسب مرد در به انحراف کشیدن زن است؛ یعنی وقتی یک خانم پوشش نامناسب دارد خیلی بیشتر میتواند در انحراف مرد تأثیر بگذارد. البته آقایان هم باید به پوشششان توجه بکنند.
چرا آرایش از نظر همه گناه است حتی اگر دل شما پاک باشد؟
پاسخ – بعضی میگویند که ما درون را بنگریم و حال را، نی برون را بنگریم و قال را. فرض کنید که شما جواهراتی در منزل دارید و دزد آنها را میبرد بعد کلانتری به شما اطلاع میدهد که جواهرات شما پیدا شده است، وقتی چشم شما به این دزد میافتد به دزد میگویید که چرا جواهرات مرا دزدیدی؟ اگر دزد بگوید که اشکالی ندارد دلت پاک باشد شما قبول میکنید؟ جواهرات مهم است یا دل و دین مردم یا وجدان مردم؟ وقتی پوششها نامناسب میشود فرهنگ مردم عوض میشود، چشم و همچشمی و رقابتهایی بین مردم ایجاد میشود که ازدواج را سخت میکند. وقتی ازدواج سخت بشود انحراف بیشتر میشود. وقتی سن ازدواج بالا برود، فساد زیاد میشود و دین مردم خدشهدار میشود.
بعضی از افراد به خاطر این رقابتها دچار انحرافاتی حتی بعد از ازدواج شدهاند و خانوادهشان ازهمپاشیده شده است. اگر ما با پوشش نامناسب باعث ربوده شدن دل و دین مردم بشویم و خانوادهی مردم متزلزل بشود، آیا میتوان گفت که دلت پاک باشد؟ اگر زیر پا گذاشتن حرف خدا، دل را آلوده نکند چه چیزی دل را آلوده میکند؟ اگر گناه دل را آلوده نمیکند چه چیزی دل را آلوده میکند؟
خانمهایی که پوشش نامناسب دارند تنها مقصر نیستند خیلی از افراد، در به وجود آمدن این وضعیت مقصر هستند. آیا تنها کسانی که مقصر هستند خود خانمهای بدحجاب هستند؟ خیر، اگر هر کس خودش را محاکمه کند میتواند بفهمد که در به وجود آمدن این وضیعت چقدر مقصر بوده است. من که روحانی هستم باید از خودم بپرسم که چقدر توانستهام در مسئلهی حجاب، موفق عمل بکنم؟ آیا حرفهای اثرگذار، کتابهای تأثیرگذار و ارتباط تأثیرگذار داشتهام که آنها بتوانند حجاب را از دلوجانشان بپذیرند؟ استادها و معلمها همفکر کنند که در مورد حجاب به جوانان چه میگویند؟ درگذشته معلمها در مورد حجاب به دانشآموزان میگفتند که حجاب نشاندهندهی شخصیت شماست و حجاب مصونیت میآورد.
الآن پس از گذشت بیست سال، هنوز معلمها همان حرفهای را در مورد حجاب میزنند. آیا شرایط تغییر نکرده است؟ از راههای مختلف دارند روی جوانان ما کار میکنند. آیا ما توانستهایم در مقابل کارهایی که آنها روی جوانان ما انجام میدهند کاری انجام بدهیم و به جنگ آنها برویم؟ بسیاری از پدر و مادرها برای تربیت فرزندانشان حتی یک کتاب هم مطالعه نکردهاند. مهارت تربیت دینی کردن را باید یاد گرفت تا فرزند زدگی به وجود نباید. پس ما باید تقصیرهای خودمان را هم بپذیریم. البته این خانمها بدانند که تقصیرکار دیگران باعث نمیشود که زشتی کار آنها توجیه بشود. هر کس باید تقصیر خودش را بپذیرد و به گفتهی قرآن هیچکس گناه دیگری را به دوش نمیکشد.
ما نباید به خاطر پوشش نامناسب خانمها در مورد آنها قضاوت بد بکنیم و بگوییم که هیچ امیدی به آنها نیست. در خیلی از موارد آنها نشان میدهند که هنوز سیمهایشان به خدا وصل است. خیلی از آنها شب قدر به احیاء میروند و چون میخواهند با خدا صحبت کنند پوشششان را بهتر میکنند، این کار میرساند که سیم ارتباط آنها با خدا قطع نشده است. گاهی ما به خاطر پوشششان آنقدر آنها را بد بهحساب میآوریم مثلاینکه آنها هیچ صفات خوبی ندارند که این کار اشتباه است. رفتارهای افراد باحجاب در زندگی بر روی این افراد خیلی مؤثر است. ما معتقد هستیم که بدحجابی بد است ولی گاهی ما غیبت میکنیم و احساس بدی به ما دست نمیدهد درحالیکه در روایات ما گفتهشده است که غیبت از زنا بدتر است. آیا وقتی ما غیبت میکنیم خودمان را از میدان بندگی خارج میدانیم؟ یعنی احساس میکنیم که کافر هستیم.
دروغ، عجب و بداخلاقی صفات زشتی است. گاهی ما با صفات زشتی که داریم افراد را به دین بدگمان میکنیم ولی خودمان را کافر حساب نمیکنیم. پس نباید قضاوت ما در مورد کسانی که پوشش بدی دارند این باشد که هیچ امیدی به آنها نیست و انسانهای خیلی بدی هستند. اگر ما کارها را طبق دین ارزشگذاری و قضاوت بکنیم، نوع برخورد ما با آنها متفاوت میشود. اگر نوع برخورد ما عوض بشود بهترین نوع برخورد عملی امربهمعروف و نهی از منکر را در مورد حجاب خواهیم داشت.
وقتی ما عوامل انحرافات جوانان را بررسی میکنیم به ماهواره و به سایتهای مستهجن اینترنتی و ... میرسیم. اگر به این مسائل نپردازیم موضوع ما کامل نخواهد بود. یکی از علت انحراف جوانان عمل نادرست متدینین است. کسانی که ادعای تدین دارند ولی اخلاق خوبی ندارند و تدین را در یکچیزهایی خلاصه میکنند. اینطور نیست که اگر کسی حجاب داشته باشد و نماز بخواند، حتماً همهی صفات خوب را دارد. ممکن است که فرد حجاب داشته باشد و صفات خوب دیگر هم داشته باشد که ما نبینیم ولی صفات بدی داشته باشد که دیده شود و باعث میشود که دیگران از دین زده بشوند. پس اینطور هم نیست که اگر کسی حجاب نداشته باشد هیچ صفت خوبی در او نباشد. ممکن است که خانم بدحجاب صفات خوبی داشته باشد که ما از آن خبر نداشته باشیم. ما بیحجابی را صفت و کار بدی میدانیم. بیحجابها بدانند که با این کار خیلی از مردم را متزلزل میکنند. خیلی از جوانان دوست دارند که سالم زندگی بکنند و از طرفی موقعیت ازدواج ندارند ولی جامعه هم سالم نیست.
علتهای بدحجابی چیست؟
پاسخ: بعضی از کسانی که حجاب را رعایت نمیکنند میگویند که همسرانمان از ما میخواهند که در جامعه بدحجاب ظاهر بشویم.
خانمها بدانند که خدای مردها به آنها گفته است که بدحجاب نباشید. خدایی که فرموده به شوهرهایتان احترام بگذاریم همان خدا فرموده که اگر کسی مخالف حرف من حرف زد به آن گوش نکنید.
آقایان هم با خودشان فکر کنند که وقتی در جامعه خانمی بزککرده در مقابلشان ظاهر میشود چه حسی به آنها دست میدهد؟ آیا بدون حس هستند یا از نگاه کردن به این خانم لذت میبرند؟ آیا دوست دارید که این اتفاق برای همسر شما هم بیفتد. کسانی که به یک خانم بزککرده نگاه میکنند حتماً نوع نگاهش خواهرانه نیست. البته هستند افرادی که بدون غرض نگاه میکنند ولی به خاطر کششی که خدا بین زن و مرد قرار داده، حس خاصی به آنها دست میدهد. خدا فرموده است که این کشش باید بین زن و شوهر ارضاء بشود. کشاندن این حس به جامعه جز معطل کردن و از بین بردن استعدادهای ناب خاصیت دیگری ندارد. اگر آقایان به این نکته فکر کنند دیگر چنین دستورهایی به خانمها نمیدهند.
کسانی که دوست دارند دیگران با این نوع نگاه به همسرشان نگاه بکنند، به تعبیر قرآن، قلبهایشان واژگون شده است.
بعضی گفتهاند که وقتی آرایشکرده وارد جامعه میشوند به آنها احترام بیشتری میگذارند و آنها را تحویل میگیرند. به نظر شما تحویل گرفتن مردم چقدر ارزش دارد؟ در مقابل این توجه مردم شما دین و دلتان را میدهید. وقتی مردم شمارا بیشتر تحویل میگیرند چه اتفاقی میافتد؟ حالتی که مرد در مقابل زن آرایشکرده دارد تحویل گرفتن است؟ اگر در مدرسه به یک دانشآموز پولدار به خاطر پولداریاش احترام میگذارند آیا این احترام است؟ دانشآموزان به خاطر پول داشتن او احترام میگذارند نه به خاطر شخصیت او.
انسان باید آنقدر بزرگ بشود که نیازی به احترام گذاشتن به دیگران نداشته باشند. دیگران احساس نیاز بکنند که با احترام به او احساس بزرگی بکنند. بزرگی باید از درون باشد. داریم که خدایا عزت مرا در درونم قرا بده. اگر این اتفاق بیفتد درهمه حال ما به بزرگی یاد میشویم. پس بدانید احترامی که مردم برای شما قائل هستند اسمش احترام است ولی حقیقتش احترام نیست.
بعضی گفتهاند که دخترها انتخاب شونده هستند، پس باید خودشان را عرضه کنند. اگر دختری با آرایش در جامعه ظاهر بشود زودتر انتخاب میشود.
به خاطر بعضی از آدابورسومها، حق بعضی از دخترخانمها ضایع میشود. حتی میتوان آن را از موانع تأخیر در ازدواج دانست. ما در مورد انتخاب شوندگی دخترها خیلی بسته عمل میکنیم. دخترخانمها بدانند کسانی که شمارا به خاطر عرضهی زیبایی انتخاب میکنند شخصیتشان اینقدر بزرگ نیست که بتوان به آنها اعتماد کرد. آیا این مسئله اهانت به شخصیت شما نیست؟ یعنی شما بهجز زیبایی صفات دیگری ندارید که دیگران بهطرف شما بیایند؟ کسی که به خاطر زیبایی به سراغ شما میآید آیا در عشق ورزیدن به شما ثبات دارد؟ اگر روزی زیبایی شما کم شد یا چهرهی واقعی شما از زیر آرایش بیرون آمد، آیا میتوان به این آقا اعتماد کرد که از عشق و علاقهی او کم نشود؟
شما میتوانید در اینجا با خدا معامله کنید. خدا به ما گفته که در جامعه پاک و عفیف باشید تا مردها در جامعه دچار مشکل نشوند. بگویید: خدایا کار من بندگی است و من به حرف تو گوش میدهم و در جامعه عفت را رعایت میکنم، خدایا همسری به من عنایت کن تا بتواند من را به تو برساند. خوب است که دل کسی را به دست بیاوریم که دل همه به دست اوست نه دل فردی را که به خاطر زیبایی ما را میخواهد.
راهکار حل این مسئله ازدواج، عرضهی زیبایی نیست. زندگیهایی که باعرضهی زیبایی شروع میشود خیلی قابلاعتماد نیستند. ما باید دنبال راهکارهای بهتری باشیم. ازدواج کردن اول داستان است زندگی کردن مهم است ما میخواهیم زندگی خوبی داشته باشیم.
در مورد نقش کلی قیافه و ظاهر در ازدواج توضیحی بفرمایید.
پاسخ – ما نباید بهطورکلی قیافه و ظاهر را از معیارهای ازدواج حذف کنیم ولی نباید تمام توجهات ما به قیافه و ظاهر باشد. ما باید تمام ویژگیهای فرد مقابله و قیافه را در کنار هم در نظر بگیریم، اگر میانگین این شخصیت به دل ما نشست بدانیم که مورد مناسبی است ولی اگر چنین شخصیتی به دل ما ننشست این ازدواج ریسک بالایی دارد.
در مورد ملاکهای غیرمنطقی ازدواج توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ - یکی از ملاکهای غیرمنطقی در ازدواج داشتن شغل ثابت آقایان است. یکی از دغدغههای ما در ازدواج پایین آوردن سن ازدواج در جامعهی اسلامی است. این مشکل یک تهدید جدی است برای اخلاق و فرهنگ جامعه. برای پایین آوردن سن ازدواج باید یکسری مسائل را بپذیریم. یکی از مسائلی که باید بپذیریم این است که شغل ثابت داشتن آقایان را از ملاکهای اصلی ازدواج حذف کنیم. یکی از معیارهای اصلی خانوادهها این است که وضعیت شغل ثابت باشد. بسیاری از افراد جامعه ما شغل ثابتی دارند مثلاً در شرکتی کار میکنند یا در بازار کار میکنند ولی ممکن است که وضعیت سال آیندهی آنها مشخص نباشد ولی ما به آنها شغل ثابت میگوییم.
الآن اکثر پسرها دیپلم میگیرند که هجدهساله میشوند بعد وارد دانشگاه میشوند و یک مدرک کارشناسی میگیرند و به سن بیستودوسالگی میرسند. بعد به سربازی میروند و به سن بیستوچهارسالگی میرساند. بعد از سربازی باید به دنبال شغل برود و تا در آن شغل جا بیفتد به سن بیستوشش سالگی میرسد. پسرها در سن بیستویک سالگی احساس نیاز به ازدواج دارند. حالا تعداد از جوانان کارشناسی ارشد هم میخواندند و سنشان به بیستونه سال میرسد. در قدیم جوانها در سن بیستسالگی ازدواج میکردند یعنی قبل از سربازی عقد میکردند و بعد از سربازی ازدواج میکردند و این جوانان در سن شانزده سالی به بلوغ میرسیدند. الآن سن بلوغ جنسی در جامعهی ما پایین آمده است و به سیزدهسالگی رسیده است. پس در سن سیزدهسالگی غریزهی پسرها فعال میشود و میخواهد در سن بیستوشش سالگی ازدواج کند. پس حدوداً سیزده سال باید با این غریزه مبارزه بکند. این تحلیل وضعیت یک جوان امروزی است. اکثر خانوادهها دنبال شغل ثابت برای پسرها هستند که با این تحلیل شغل ثابت امکان ندارد تا بتوان سن ازدواج را پایین آورد. الآن نباید ملاک را شغل ثابت گرفت زیرا وقتی سن ازدواج پایین بیاید این مشکل حل میشود. آیا این حرفها بیراه است؟ آیا شما این مشکلات را درک نمیکنید؟ حالا راهحل چیست؟
پنج گروه باید باهم این مشکل را حل کنند. ما باید به ازدواج بهعنوان یک نیاز نگاه کنیم. ما میتوانیم روی مبل ننشینیم و روی زمین بنشینیم، اتفاقی هم نمیافتد ولی یکسری چیزها نیاز است مثل غذا. ما باید دنبال آب و غذا باشیم زیرا بدون آنها نمیتوان زندگی کرد. ازدواج یک نیاز ضروری است. اگر به این نیاز پاسخ داده نشود چه اتفاقی میافتد؟ خانواده از هم میپاشد. ما بهاندازهای که پسران و دختران مجردی داریم نیاز به ازدواج داریم و اگر به نیازشان پاسخ داده نشود، ما مورد تهدید فرهنگی قرار میگیریم. اگر کسی دارد از گرسنگی میمیرد نمیتوان گفت که صبر کن، یک ماه دیگر غذا بخور.
من معتقد هستم برای حل پاسخگویی به نیاز غریزه باید راهکارهای متعددی را ارائه داد اما راهکارهایی که دین گفته است. در جامعه امروز مطمئنترین و بهترین راهکار، ازدواج دائم است ولی لازمهی آن تغییر فرهنگ ازدواج در جامعهی ماست. تا وقتیکه این فرهنگ وجود دارد نمیتوانیم سن ازدواج را پایین بیاوریم.
در مورد راهکار باید به چند گروه هشدار داد: گروه خانوادههای پسر و دختر. پسرانی که پدرشان از تمکن مالی خوبی برخوردار است و میتواند خرج یک نفر دیگر را در زندگیاش بدهد یعنی اگر عروسی به زندگیشان وارد بشود اتفاقی برایشان نمیافتد، میتوانند کمکخرج فرزندانشان بشوند. حتی میشود که خانوادهی دختر و پسر باهم همکاری کنند و نیاز فرزندانشان را درک کنند و در ابتدا زندگی به این دختر و پسر کمک کنند تا آنها به گناه نیفتند. اگر خانوادهی دختر به داماد کند و خانوادهی پسر هم به عروس کمک کنند، این نشانهی فرهنگ بالای آنهاست. وقتی راهکار خاصی وجود ندارد و دست دو خانواده تنگ است، با عقد طولانی میتوان مشکل را حل کرد.
باید فرهنگ جامعه ما در مورد ازدواج عوض بشود. بعضی از خانوادهها وقتی به پسرشان کمک اقتصادی میکنند این کمک را یک اهرم فشاری برای تحمیل نظراتشان قرار میدهند. جوان این را نمیپسندد. اگر رابطهی بین پدر و پسر یک رابطهی صمیمی باشد نه یک رابطهی خشک، پدر و مادر میتوانند بهعنوان یک مشاور در کنار فرزندانشان باشند و نظرشان را هم تحمیل نکنند. یک مشاور فقط میتواند راه را نشان بدهد همانطور که خدا راه را به بشر نشان داده است میخواهد شما درراه بیفتید یا نیفتید. پس خدا همنظرش را تحمیل نکرده است.
پیامبر فرمود: هرگاه کسی برای خواستگاری دختر شما آمد و شما اخلاق و دین او را پسندید به او زن بدهید که اگر چنین نکنید فتنه و فساد بزرگی پدید میآید.
کارشناس شما چنین القاء میکند که گویا تمامی گناهان در خانمهای چادری است و خانمهای بیحجاب مبرا از تمامی گناهان چون تهمت و غیبت هستند درحالیکه کسی که از بیحجابی ابایی نداشته باشد نسبت به سایر گناهان دیگر هم جریتر است، شأن چادریها را با این مطالب نادرست مخدوش نفرمایید.
پاسخ – اگر کسی برنامه را بهصورت کامل میدید چنین شبههای برایشان پیش نمیآمد. ما نمیتوانیم بگوییم کسی که بیحجاب است از محدودهی دین خارج است و هیچ صفت خوب دیگری ندارد و کسی که باحجاب است تمام صفات خوب را دارد. ممکن است که کسی بدحجاب باشد ولی صفات خوب هم داشته باشد یا کسی باحجاب باشد و صفات بدی هم داشته باشد. ممکن است که کسی بدحجاب باشد و بسیاری از صفات بد را هم داشته باشد و کسی باحجاب باشد و تمام صفات خوب را هم داشته باشد. حجاب داشتن و نداشتن دلیل بر این نیست که تمام صفات خوب باشد یا نباشد.
وقتی ما فردی را به خاطر حجاب نداشتن از محدودهی دین خارج کردیم نوع نگاهمان بسیار منفی میشود. این نوع نگاه در برخورد ما مؤثر است و ما با او بدبرخورد میکنیم. مقام معظم رهبری در دیداری از استان خراسان به طلاب فرمودند: بعضی از همینهایی که در استقبال امروز بودند خانمهایی بودند که در عرف به آنها خانمهای بدحجاب گفته میشود، اشک هم دارد از چشمش میریزد، حالا چکار کنیم؟ ردش کنیم؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه دل متعلق به این جبهه است جان دلباخته به این اهداف و آرمانهاست؛ او نقصی دارد من هم نقص دارم. نقص او ظاهر است و نقصهای این حقیر باطن است و نمیبینند. گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم، آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟ با این نگاه و روحیه با او برخورد کنید البته انسان نهی از منکر هم با زبان خوش میکند نه با ایجاد نفرت.
ما عیب را پنهان نمیکنیم ولی میگوییم بدحجابی یک عیب است و صفات مثبت هم در این خانم بدحجاب وجود دارد. خانمهای بدحجاب که در مراسم عزاداریها شرکت میکنند نشان میدهند که سیم اتصالشان را قطع نکردهاند.
قانون مشترک همهی ادیان این است که آنچه را برای خودت دوست داری برای دیگران هم دوست داشته باش و آنچه برای خودت دوست نداری برای دیگران هم دوست نداشته باش. اگر شما متوجه گناه فردی بشوید آیا میتوانید بگویید که او از دین خارجشده است؟ عیب بدحجابی بزرگ است ولی ما عیبهای بزرگ هم داریم. پس به خاطر وجود یک عیب نباید فرد را از دین خارج کرد.
جوانی شغل ثابت ندارد ولی نیاز به ازدواج دارد، چکار کند؟
پاسخ: بعضی بینندگان نوشتهاند که دنبال ازدواج نرود تا شغل ثابت پیدا کند زیرا کسانی که شغل ثابت دارند در زندگیشان ماندهاند. آیا کسانی که به خاطر مسائل اقتصادی در زندگیشان دچار اختلاف شدهاند، فقط مشکلشان به خاطر مسائل اقتصادی است؟ در این زندگی ممکن است که مشکلات اقتصادی وجود داشته باشد ولی همسر اهل محبت کردن نیست و خللی در زندگی وجود دارد که باعث جدایی میشود و این خلل خودش را در مسائل اقتصادی نشان میدهد. یا ممکن است که زن صبر ندارد؛ دچار چشم و همچشمیشده است، احساس کمبود میکند، دچار توقعات زیاد طلبانه از همسرش شده است و همسرش نمیتواند آن را برآورده کند.
برای بعضیها کم نیاوردن در چشموهمچشمی، از یک زندگی خوش مهمتر است؛ یعنی برایشان مهم نیست که شوهرشان نمیتواند توقعات زیادی آنها را برآورده کند و پیش آنها شرمنده میشود. در این نوع نگاه، حتی اگر وضع اقتصادی خانواده هم خوب باشد، فرد دچار مشکل میشود. ما نمیخواهیم انکار کنیم که مشکلات اقتصادی باعث اختلاف در خانواده نمیشود ولی باید واقعبینانه فکر کنیم. اگر آنها نسبت به یکدیگر محبت داشتند و همدیگر را درک میکردند، آیا مشکلات اقتصادی باعث طلاق و جدایی میشد؟ بسیاری هستند که زندگیهایی دارند که ازنظر اقتصادی در سطح پایین هستند ولی در زندگی خوش هستند و هستند افرادی که ازنظر اقتصادی وضع خوبی دارند ولی زندگی خوبی ندارند. البته داریم افرادی که سطح اقتصادی بالایی دارند و باهم خوب هستند و داریم افرادی که سطح اقتصادی پایین دارند و باهم بد هستند.
پس تنها عالم مؤثر اقتصاد نیست. اگر ما بخواهیم ریشهیابی کنیم باید دقیق مشکل یابی کنیم؛ یعنی خانوادهای که به خاطر مشکلات اقتصادی باهم اختلاف دارند اگر مشکل اقتصادیشان برطرف بشود، اختلافاتشان هم تمام میشود؟ آیا این اندازه دچار مشکل شدن فقط به خاطر پول نداشتن است؟ اگر این خانم قناعت داشت و توقعاتش را پایین میآورد و آقا محبت میکرد و درکش را بالا میبرد، آیا زندگی دچار مشکل میشد؟
آیا شما میپذیرید که ازدواج یک نیاز است؟ یا اینکه میگویید: ازدواج یک توقع است که میتواند برآورده بشود یا نشود؟ ما به این نتیجه رسیدهایم که ازدواج یک نیاز است. به پدر و مادرهایی که فکر میکنند راحت میشود به این نیاز غلبه کرد باید گفت: فکر کنید صحنهی قیامت برپاشده است و شما باید پاسخ گوی این سؤال باشید که چرا زمینهی ازدواج پسرتان را فراهم نکردهاید؟ البته ما باکسانی که توانایی این کار را ندارند کاری نداریم. بسیاری از افراد هستند که میتوانند این کار را بکنند. پدر میگوید که او شغل ثابتی نداشت. خدا میفرماید که من گفتم که فرزندانتان را به ازدواج همدیگر در بیاورید و اگر آنها فقیر باشند من از فضل خودم آنها را بینیاز میکنم. اگر خدا گفت که شما این جوان را به گناه انداختید زیرا مانع ازدواج دخترتان با پسری شدهاید که فقط شغل ثابت نداشت و پسر و دختر به گناه افتادند شما چه جوابی دارید؟ اگر شما بگویید که مسئولین مقصر هستند خداوند میگوید که آنها هم قبل از شما به جهنم رفتهاند.
چرا منتقدان ما به این سؤال جواب نمیدهند؟ جوانی که میخواهد پاک زندگی کند و میخواهد نیازش را برآورده کند، چکار باید بکند؟ جوان میگوید که من نیاز دارم و نمیتوانم عفت پیشه کنم، ما باید چه بگوییم؟ اگر بگوییم ازدواج موقت بکن همه اعتراض میکنند، اگر بگوییم گناه بکن باز همه میگویند این چه صحبتی است؟ پس ما به جوان چه بگوییم؟
جوان میگوید که من دارم آلوده میشوم ولی پدر و مادرم حاضر نیستند که من یک ازدواج ساده داشته باشم و حاضرند که من گناه کنم. بیایید واقعی و جدی فکر کنید. وقتی فرزند شما یک گوشی موبایل گران میخواهد، این یک خواستهی زیادی است ولی وقتی پسر شما زن میخواهد این یک خواستهی زیادی نیست. پسرها بهراحتی میگویند که ما زن میخواهیم ولی خیلی از دخترها به خاطر حجب و حیا نمیگویند که ما نیاز به ازدواج داریم. شما باید راهکار جدی بدهید.
در مورد نداشتن شغل ثابت، راهکارهایی بفرمایید.
پاسخ – پسرها باید خودشان را ثابت بکنند. بعضی پدرها حرفهایی در مورد پسرهایشان میزنند که من تعجب میکنم. پدری میگفت که پسر من رفیقبازی، اینترنت و میهمانیهایش بر کمک کردن ساده به خانوادهاش ترجیح دارد، من چگونه برای او زن بگیرم؟ پس جوانان باید خودشان را به پدرشان ثابت کنند، به خانوادهشان ثابت کنند که میتوانند روی پای خودشان بایستند. ثابت کنند که کار را عار نمیدانند و اگر شغل ثابت ندارند یک روحیهی استوار و محکم دارند که با آنان حلال به دست میآورند. وقتی شما به خودتان و خانوادهتان ثابت کردید به خانوادهی دختر هم ثابت خواهید کرد. در ضمن اگر خانوادهی دختر این روحیهی شمارا نپذیرفت شما هم او را قبول نکنید زیرا شایستهی شما نیست که با این خانواده وصلت کنید. شما سراغ خانوادهای بروید که برای این روحیهی شما ارزش قائل باشد.
در ضمن پسر باید بداند که باید توقعاتش را از زندگی پایین بیاورد. ما فقط نباید به خانمها بگوییم که قناعت کنید. بعضی از پسرها میگویند که ما تا ماشین و خانه نداشته باشیم به خواستگاری نمیرویم. شما نباید اینقدر زندگی را سخت بگیرید. ولی سعی کنید در انتخابتان دقیق باشید. هرکسی که روحیهی کاری دارد نمیتواند با هر دختری زندگی عالی داشته باشد زیرا بعضی از دخترها توقعات بالایی در زندگی دارند. پس شما سرمایهای را که دارید به خانوادهی دختر عرضه کنید و اگر آنها با آن سرمایهی شما کنار آمدند وارد زندگی بشوید.
بعضی از پسرها خیلی تنبل هستند و خانوادهی پسر میگوید که اگر ازدواج کند خوب میشود ولی این اشتباه است زیرا ما نمیتوانیم زندگی یک دختر را تباه کنیم چون ممکن است فردی که روحیهی کاری ندارد بعد از ازدواج هم این روحیه را داشته باشد. شما باید مردانگی را قبل از ازدواج ثابت کنید. خیلی از خانوادههای دختر به این روحیهی کاری احترام میگذراند و آن را قبول میکنند.
ما نباید بدون توکل و تکیهبر امدادهای غیبی به زندگی دلخوش کنیم. بعضیها شعار توکل را توجیه تنبلیهای خودشان میکنند. فردی به امام صادق (ع) گفت که من دچار تنگی رزق شدهام دعایی برای من بکنید. امام فرمود: من چنین کاری نمیکنیم؛ زیرا شما باید کار کنید نه دعا. حرکت از شما برکت از خدا. در روایت داریم: رزق برای کسی ضمانت شده است که دنبال آن برود.
جوانان، به حرف خدا بهاندازهی حرف اطرافیانتان گوش کنید. وقتی خدا میفرماید که از فضل خودم شمارا بینیاز میکنم، آن را قبول کنیم. هرکسی که تقوا پیشه کند خدا راه مشکلات را به او نشان میدهد و هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافی است.
در شب لیله الرغائب اگر ما آرزوی مان ازدواج جوانان باشد این دعا دنیا و آخرت است.
دخترخانمها باید نوع نگاهشان را به زندگی عوض کنند و توقعاتشان را پایین بیاورند؛ مثلاً یک دخترخانم میتواند در اول ازدواجش سرویس طلا نگیرد، مگر چه اتفاقی میافتد؟ اگر ماشین عروس و تالار آنچنانی نباشد چه اتفاقی میافتد؟
الآن ازدواج خیلی پیچیده شده است. در شب آرزوها از خدا بخواهیم که همسرهایی برای فرزندانمان قرار بدهد که در زندگی تفاهم داشته باشند و بامحبت زندگی کنند و نانی هم برای خوردن داشته باشند. مفهوم خوشبختی و بدبختی بالاتر از مجلس عروس، فیلمبرداری و... است.
ازدواج در جامعهی ما با موانع متعددی روبروست و به خاطر وجود این موانع سن ازدواج در کشور ما بالا رفته است. چه موانعی بر سر راه ازدواج جوانان وجود دارد؟ راهکارهای آن چیست؟
پاسخ: اگر ما تمام برنامه را به جوانان اختصاص بدهیم همه از آن بهره میبرند. حتی کسانی که تازه ازدواجکردهاند از آن بهره میبرند؛ و کسانی هم که فرزند کوچک دارند خوب است که این مسائل را بدانند زیرا فرزندشان بزرگ میشود یا اگر آنها هم خواهر یا برادری دارند که میخواهند ازدواج کنند میتوانند از این برنامه استفاده کنند.
شش مانع بزرگ بر سر راه ازدواج آسان جوانان وجود دارد: طلاقهای روبه افزایش، تربیتهای ناقص خانوادگی که باعث شده جوانان در سنین لازم آمادهی ازدواج نشده باشند، از بین رفتن نگاه مقدس (معنوی) به ازدواج، ملاکهای غیرمنطقی همسر، مهریههای سنگین و تشریفات و تجملات در جهیزیه و عقد و عروسی.
طلاقهای روبه افزایش طلاق: الآن آمار طلاق در جامعهی ما نسبت به گذشته بالا رفته است و با پنهان کردن این واقعیت هم مشکل حل نمیشود. این واقعیت نیاز به آمار دادن هم ندارد. اگر شما به آمار طلاق در اطراف خودتان (بیست سال پیش) نگاه کنید با آمار طلاق در الآن به این واقعیت میرسید که آمار طلاق، آمار تأسف باری است. طلاق چه ارتباطی با سخت شدن ازدواج دارد؟ وقتی آمار طلاق زیاد میشود یعنی وقتی تعداد طلاق در اطراف جوان بالا میرود یک ناامنی در جوان رخ میدهد و جوان احساس میکند که با ازدواج دارد وارد یک دردسر بزرگ میشود. وقتی میبیند که در اطرافش طلاق زیاد است به این نتیجه میرسد که نمیخواهد وارد یک راهی بشود که آخرش جدایی است. یا اینکه به این نتیجه میرسد که این ازدواج را آنقدر سخت بگیرد که راه طلاق را ببندد. پس وقتی آمار طلاق بالا میرود انگیزهی ازدواج پایین میآید؛ مثلاً شما میخواهید زمینی بخرید و آن را بسازید، اگر به شما بگویند که این منطقه زلزلهخیز است و ممکن است که خانهها خراب بشود، انگیزهی شما برای خرید زمین کم میشود. وقتی جوان میبیند که عدهای ازدواجکردهاند و دونفری وارد این عرصه شدهاند ولی تنها برگشتهاند، بهطور طبیعی انگیزهاش برای ساختن زندگی و ازدواج کم میشود.
عدهای میگویند که در ایران ازدواج راه بیبازگشت است. آمار طلاق در جامعهی ما نشان میدهد که این آمار زیبندهی یک جامعهی مذهبی نیست و طلاق هم مثل گذشته سخت نیست؛ و الآن دیگر ازدواج یکراه بیبازگشت نیست. البته در بعضی از مناطق کشور ما به خاطرعقاید خاصی که دارند، میتوان گفت که ازدواج یک راه بیبازگشت است. جوانی که به طلاق و تبعات آن فکر میکند سعی میکند که سخت ازدواج کند که به طلاق منتهی نشود ولی منطقیترین راه این است که ما بپرسیم که چرا در جامعهی ما ازدواجها به طلاق میانجامد؟ یعنی ما باید دلیل طلاق را پیدا کنیم و راه آن را ببندیم نه اینکه صورتمسئله را پاککنیم یا آن را اشتباه حل کنیم. چرا کسانی که اینقدر همدیگر را دوست دارند وقتی باهم ازدواج میکنند بعد از مدتی حرف طلاق را میزنند و اگر دچار طلاق هم نشوند دچار طلاق عاطفی میشوند و مثل دوتا ستون باهم زندگی میکنند؛ و هیچ ابراز احساساتی ندارند و باهم احساس خوشبختی نمیکنند. پس یک راهکار برای حل این ناامنی، پیدا کردن علت طلاق است.
منظور ما از طلاق فقط طلاقهایی که نیست که حکم آن در دادگاه صادر میشود. طلاق به دو صورت است: طلاق رسمی و طلاق عاطفی. در طلاق عاطفی زن و مرد به دادگاه نرفتهاند و دارند باهم زندگی میکنند ولی ازنظر عاطفی نسبت به یکدیگر هیچ حسی ندارند، باهم تنش دارند، قهر هستند و کنار یکدیگر احساس خوشبختی نمیکنند. منظور ما این طلاق عاطفی هم هست.
یکی از علتهای طلاق انتخابهای نادرست است که آمار هم این را میگوید؛ یعنی زنوشوهری که بعد از ازدواج دچار مشکل شدهاند اینطور نبوده است که بعد از ازدواج دچار این مشکل شده باشند بلکه آنها قبل از ازدواج مشکل داشتهاند و این مشکلات بعد از ازدواج خودشان را نشان دادهاند؛ مثلاً دو تا دانشجو باهم خیلی دوست میشوند و نمیتوانند دوری همدیگر را تحمل کنند و بعد پیش مسئول خوابگاه میروند تا اجازه بگیرند که هر دو در یک اتاق باشند. آنها از وقتیکه در یک اتاق زندگی میکنند اختلافاتشان شروع میشود؛ مثلاً یکی اهل زود خوابیدن است و یکی دیر میخوابد، یکی با موسیقی درس میخواند و یکی در سکوت مطلق درس میخواند، یکی خیلی به نظافت اهمیت میدهد ولی دیگری لباسهای کثیفش را جمع میکند و یکدفعه آنها را میشوید، یکی خیلی رفیقباز است و دیگر اهل درس است و ... محیط کلاس به این دو نفر اجازه نمیداد که اختلافاتشان را رو کنند زیرا آنها سر کلاس میآمدند و درس را گوش میدادند. آنها رفاقت کلاس را دلیل بر این میدانستند که میتوانند هماتاقی خوبی باشند ولی وقتی هماتاقی میشوند اختلافات خودش را نشان میدهد. ازدواج خیلی از جوانان اینطوری است که همدیگر را میبینند و بعد به یکدیگر وابسته میشوند. اگر ما کتابی در مورد ازدواجهای احساساتی بنویسیم، احتمالاً کتاب خندهداری میشود؛ مثلاً آقایی میگفت که من روز اول دانشگاه، در اولین روز کلاس زبان، خانمی را در کلاس دیدم که جلو نشسته بود و خیلی خوب جواب سؤالات زبان را میداد، همان موقع از این ایشان خوشم آمد و گفتم که باید با او ازدواج کنم. آیا این ربطی به ازدواج دارد؟ مگر شما میخواهید کلاس زبان راه بیندازید؟ بعضیها میگویند که چون هم رشتهای هستیم میتوانیم باهم ازدواج کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم. این ملاکهای غیرمنطقی در انتخاب همسر دخالت میکند و فکر را تعطیل میکند. اینها احساساتی است که باعث میشود ما ملاکهای واقعی را در نظر نگیریم.
گاهی پدر به دخترش میگوید که در تحقیقات مشخصشده است که آقاپسر سیگاری و معتاد است و هر دلیلی میآورد دختر قبول نمیکند و جوابهای زیبا به پدر میدهد و دلایل خودش را توجیه میکند. در آخر میگوید که معتاد بیمار است نه مجرم. البته بعضیها میگویند که ما با اتکا به احساسات ازدواجکردهایم و الآن هم خوشبخت هستیم. این درست است ولی شما نباید موفقیت خودتان را دلیل بر درست بودند مسیرتان بگذارید؛ مثلاً پلیسراه میگوید که برف آمده است و همه باید زنجیر چرخ داشته باشند. رانندهای میگوید که من بیست سال راننده هستم و هیچوقت هم زنجیر چرخ نبستهایم و هیچ اتفاقی هم نیفتاده است. آیا ما میتوانیم قبول کنیم که زنجیر چرخ نبندیم چون این آقا به مشکل برنخورده است؟
احساس برای ازدواج لازم است ولی کافی نیست. اگر ما قبل از ازدواج احساسی نسبت به کسی که میخواهیم با او ازدواج کنیم داشته باشیم خوب است ولی این ملاک تمام ملاکهای ازدواج را تحت پوشش قرار نمیدهد. پس یکی از دلایل طلاقی رسمی و عاطفی با توجه به آمارهای رسمی، انتخابهای نادرست است. طلاقهای امروز جامعهی ما بین سن 25 سال تا 29 سال رخ میدهد؛ یعنی طلاق در همان سالهای اول رخ میدهد. کسی که در سال اول یا شش ماه اول ازدواج به مشکل برمیخورد نشاندهندهی این است که آنها قبل از ازدواج اختلافات روحی و اخلاقی شدیدی داشتهاند که سال اول ازدواج خودش را نشان داده است. پس ما انتخابهای درستی در ازدواج انجام بدهیم تا زندگی محکمی را شروع کنیم.
به نظر میرسد که کارشناس برنامهی شما از بیحجابها طرفداری میکند، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ: بیحجاب گناه بزرگی است ولی تنها گناه این عالم بیحجابی نیست و گناهان زیادی داریم. من معتقد هستم کسی که مرتکب گناهی میشود از دین خارج نیست. اگر ما این تفکر را داشته باشیم در برخورد با فرد بیحجاب برخورد بدی خواهیم داشت.
مقام معظم رهبری در دیداری از استان خراسان شمالی در تاریخ 19/7/91 به طلاب فرمودند: بعضی از همینهایی که در استقبال امروز بودند خانمهایی بودند که در عرف به آنها خانمهای بدحجاب گفته میشود، اشک هم دارد از چشمش میریزد، حالا چکار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه دل متعلق به این جبهه است جان دلباخته به این اهداف و آرمانهاست؛ او نقصی دارد من هم نقص دارم. نقص او ظاهر است و نقصهای این حقیر باطن است و نمیبینند. گفتا: شیخا هر آنچه گویی هستم، آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟ با این نگاه و روحیه با او برخورد کنید البته انسان نهی از منکر هم با زبان خوش میکند نه با ایجاد نفرت.
اگر ما بپذیریم که انسانها زمینهی اصلاح دارند و یک گناه باعث ناامید ما از آنها نمیشود، نوع رفتار ما با آنها متفاوت میشود. ملاک ارزشگذاری اعمال، خدا و ائمه هستند. خیلی از صفاتی که ما داریم صفات زشتی است که باید آن را اصلاح کنیم.
چه گروههایی در آسان شدن ازدواج دخیل هستند؟
پاسخ – گروهی افراد پولدار هستند که آنها دو دسته هستند: افرادی که خیر هستند، مسجد و مدرسه یا درمانگاه میسازند. این کارها خیلی خوب است ولی نمیدانیم چرا در امر ازدواج، کمک کردن این افراد خیلی کمرنگ است. کمک به ازدواج جوانان سیرهی اهلبیت است. امام صادق (ع) میفرماید که فردی نزد پدرم آمد و پدرم پرسید که آیا تو زنداری؟ او گفت: خیر، پدرم در مورد فضیلت ازدواج و همسر داشتن با او صحبت کردند و به او هفت دینار طلا دادند تا ازدواج کند. رسول خدا فرمود: ازدواج کنید زیرا روزی شما بیشتر میشود.
پس افراد پولدار خَیِر هم این کار را انجام بدهند. آنها میتوانند برای سکونت جوانان که الآن مشکل اصلی جوانان برای ازدواج است ساختمانهایی تهیه کنند. همانطور که مدرسه میسازند میتوانند ساختمانهایی هم برای جوانان بسازند.
من بهعنوان یک روحانی مبلغ در دانشگاه شیراز بودم و در خوابگاه متأهلی دانشگاه زندگی میکردم که برای دانشجویان فوقلیسانس و دکترا بود. مساحتی که در اختیار هر زوج قرار میگرفت حدود سی متر بود. من دو سال با دو فرزند در همانجا زندگی کردم البته زندگی خیلی راحتی نبود ولی زندگی کردم. هزینهی ساخت این ساختمانها خیلی زیاد نبود ولی دانشجویان در آنجا زندگی میکردند و درسشان را ادامه میدادند.
الآن حدود 90 هزار کلاس توسط خیرین مدرسهساز ساختهشده است. پس میتوان خانه برای زوجهای جوان هم ساخته بشود. کار دیگر این است که قرضالحسنه بدهند البته به خدا قرض بدهند. خدا میفرماید: چه کسی است که به خدا قرض نیکو میدهد؟ خدا چند برابر آن را پس میدهد.
کار دیگر خرید جهیزیه یا برپا کردن مجالس عروسی است. باور کنیم که ازدواج یک نیاز ضروری فوری است. اگر مدرسه ساخته نشود دانشآموزان دو شیفت به مدرسه میروند تا چند سال بعد که مدرسه بیشتری ساخته شد، مدرسه را یک شیفت کنند ولی ما نمیتوانیم به جوان بیستوپنج ساله بگوییم که شما صبر کن تا ده سال دیگر ازدواج کن.
پولدارهایی هستند که دستبهخیر نیستند حتی خانههای مسکونی خالی در تهران دارند و آن را به کسی نمیدهند. یادتان باشد که قیامتی هم هست و ما باید برای خانهی قبرمان هم کاری بکنیم. چه کسی باید در این خانههای خالی زندگی کند؟ با این کار دعاها را بهطرف خودتان جلب کنید.
افرادی که پولدار نیستند ولی زبان خیر دارند، میتوانند از خیرین کمک بگیرند. اگر مبلغی از صاحبخانه کم بشود ضرری به صاحبخانه نمیرسد ولی همین مبلغ کم برای مستأجر خیلی مفید است.
افرادی هستند که پولندارند، مستاجرهم هستند و زبان خیر هم ندارند، میتوانند در فرهنگسازی مؤثر باشند. خانمی که باکم و کاست زندگی نمیسازد و آن را بهانهای برای اختلاف میکند و آقایی که در تنگنای اقتصادی است و به خاطر همین به خانوادهاش محبت نمیکند و دیگران از اختلاف آنها با خبر میشوند، به دیگران این پیام را میدهند که اگر آقایی درآمد بالا نداشت، دختر به او جواب مثبت ندهد؛ و پسر هم تا درآمد بالا نداشت به خواستگاری نرود. این زبان حال این زندگی است.
پس ما میتوانیم با رفتارمان به آسان شدن یا سخت شدن ازدواج کمک کنیم. کسی که با پول کم و قناعت زندگی میکند یک الگوی موفق برای جوانانی است که تصمیم به ازدواج دارند ولی درآمدهای بالا ندارند. پس همهی مردم میتوانند در سخت شدن یا آسان شدن ازدواج دخیل باشند.
گروه دیگر که نقشی در آسان شدن ازدواج دارند مسئولین هستند. جوانان از شما مطالبه دارند. مسئولین باید به آسان شدن ازدواج کمک کنند؛ زیرا این کار وظیفهی آنهاست. مسئولین مطمئن باشند که اگر در این وظیفهشان کوتاهی کنند در قیامت مورد مواخذه قرار خواهند گرفت. صحنهی قیامت یک مسئولی که در امر ازدواج جوانان کوتاهی کرده است به این صورت است: وقتی نامهی عمل به دست چپ داده میشود و آن را باز میکند میبینند که در آن نوشتهشده است: دزدی، عمل منافی عفت، نگاه به نامحرم و ... این فرد تعجب میکند و میگوید که من اهل دزدی نبودم و هیچوقت به نامحرم نگاه نکردهام، حتماً این نامه اشتباه شده است. به او میگویند که این نامه عمل شما درست است. شما در دوران مسئولیتتان میتوانستید قانونی تصویب بکنید که جوان مملکت ازدواجشان ساده بشود ولی این کار را نکردید و مشغول کاری دیگری شدید. آن جوان به گناه آلوده شد یا معتاد شد و دست به دزدی زد.
جوانی را که عمل منافی عفت انجام داده بود، نزد حضرت امیر آوردند و حضرت با ترکهای روی دست او زد و فرمود: هزینهی ازدواج او را از بیتالمال بدهید.
ما نهی از منکر را یاد گرفتهایم ولی امربهمعروف را یاد نگرفتهایم. وقتی دختری با پسری ارتباط دارند باید نهی از منکر بشوند. امربهمعروف این کار ازدواج است. ما باید زمینهی ازدواج دختر و پسری که به گناه میافتند را فراهم کنیم. جوانان ما از درون شیفتهی گناه نیستند.
بالا رفتن سن ازدواج یک تهدید فرهنگی است. اگر مسئولی این را متوجه نشود، شایستهی مسئولیت داشتن نیست. ما برای مبارزه با اعتیاد و ناهنجاریهای اخلاقی خیلی هزینه میکنیم.
فردی داشت خاک را الک میکرد. قسمتی از الک پاره شد و شنها با خاک مخلوط میشدند. او فردی را مسئول کرده بود که شنها را با دست از خاک جدا کند. فرد عاقلی گفت: الک را درست کن نه اینکه فردی را مأمور کنی که شنها را بردارد. ما فکر ازدواج را نمیکنیم؛ تهدید فرهنگی ایجاد میشود، بعد میلیاردی برای مبارزه تهدید فرهنگی خرج میکنیم.
وام ازدواج، استارت ازدواج است؛ یعنی کمترین کاری است که مسئولین آن را انجام میدهند. باید برای اشتغال و سکونت جوانان، فکری بشود. مسئولین میگویند که برای سربازان متأهل یک حق عائلهمندی گذاشتهایم. این کار خوبی است ولی مَبلغ آن خیلی کم است یا میگویند که ما کار دانشجویی برای دانشجویان گذاشتهایم، این خوب است ولی مَبلغ آن خیلی پایین است. اینها واقعبینانه نیست. خرج و دخل باید مورد بررسی قرار بگیرد.