وجود حدود 1200 آیه درباره معاد در مجموع قرآن مجید که قریب به یک سوّم آیات قرآن را تشکیل مى دهد، و این که تقریباً در تمام صفحات قرآن بدون استثناء ذکرى از معاد به میان آمده; و این که بسیارى از سوره هاى اواخر قرآن به طور کامل، یا به طور عمده، درباره معاد و مقدّمات و علائم و نتایج آن سخن مى گوید; شاهد گویایى بر این مدّعى است.
در این مقاله در مورد مسئله معاد در قرآن ابتدا به طرح یک شبهه می پردازیم و به آن پاسخ می دهیم.
طرح یک شبهه:
قرآن کریم در آیه 38 سوره نحل در مورد معاد می فرماید: ولی بیشتر مردم نمی دانند. چرا بیشتر مردم نمی دانند؟ خیلی ها می دانند که قیامت و معادی وجود دارد، ولی گاهی اوقات یادشان می رود.
آیه شریفه 38 سوره نحل که می فرماید: «به خدا قسم خوردند، قسم هاى مۆکد که هر که بمیرد خدایش زنده نمىکند، چنین نیست بلکه خدا وعدهاى کرده که بر عهده او است، ولى بیشتر مردم نمىدانند». (نحل، 38) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون ).
مفسّران در شأن نزول آیه، چنین نقل کردهاند که مردى از مسلمانان، از یکى از مشرکان طلبى داشت، هنگامى که از او مطالبه کرد او در پرداخت دین خود تعلّل ورزید، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنین سوگند یاد کرد: قسم به چیزى که بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قیامت و حساب خدا بود) مرد مشرک گفت: گمان مىبرى ما بعد از مرگ زنده می شویم؟! سوگند به خدا که او هیچ مردهاى را زنده نخواهد کرد (این سخن را به این جهت گفت که آنها بازگشت مردگان را به حیات و زندگى مجدد، محال، یا بیهوده مىپنداشتند) آیه فوق نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت، و مسئله معاد را با دلیل روشنى بیان کرد، در حقیقت گفت و گوى این دو نفر سببى بود براى طرح مجدد مسئله معاد. (تفسیر نمونه، ج11، ص 229-230)
پس، با توجه به شأن نزول آیه، خداوند متعال به سبب نزول این آیه، نوعى از کج روی ها و کجاندیشىهاى مشرکان را مطرح کرده که آنها با سرسختى و مبالغه و پافشارى سوگند یاد کردند که:
خداوند در روز قیامت کسى را زنده نمىکند و اصولاً هیچ کس پس از مرگ زنده نمىشود؛ اما خداوند به تکذیب گفتار آنان پرداخته و آنها را محشور مىکند.
این وعده حتمى است که خداوند به آنها داده و از باب حکمت، وعده خود را عملى می سازد؛ زیرا وعده او حق است و خلاف پذیر نیست. ولى بیشتر مردم، به واسطه کفر و انکار انبیاء به صحت این مطلب پى نمىبرند. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 13، 259 – 260)
سیاق دو آیه در این سوره، درباره علم با ما سخن مىگوید و علاوه بر آن، از ایمان به برانگیخته شدن و رستاخیز، و از هجرت کردن در راه خدا، و از رسالت، بلکه علم عنوان خط ارتباطى میان موضوع هاى مختلف این دو آیه و آیات بعدی در این سوره مىشود، بدان جهت که علم مسئولیتى عظیم دارد که مقرون با عمل باشد، و به آن بانگ بردارد که مردمان به ایمان روى آورند و اگر علمى مقرون به عمل نباشد، قرآن آن را علم نمىخواند، بدان سبب که علم- در اسلام- روى هم انباشته شدن معلومات در حافظه نیست بدان گونه که، مثلاً، حسابگر (کامپیوتر) آنها را انبار مىکند، بلکه کشف کردن دانستنی ها با وضوح به نور عقل است و در آن هنگام که حقایق کشف مىشود، عمل کردن به آنها نتیجه فطرى علم است.
البته برخی از آیات قرآن کریم، ناظر به دانستن و شناخت و معرفت اجمالی نسبت به خدای متعال بوده، اما ناظر به عمل نمی باشد؛ مانند: «آن خداوندى که زمین را چون فراشى بگسترد، و آسمان را چون بنایى بیافراشت، و از آسمان آبى فرستاد، و بدان آب براى روزى شما از زمین هرگونه ثمرهاى برویانید، و خود مىدانید که نباید براى خدا همتایانى قرار دهید.»(بقره، 22) همان طور که در جای دیگر ناظر به عمل هم بوده؛ مانند: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبرش و این کتاب که بر پیامبرش نازل کرده و آن کتاب که پیش از آن نازل کرده، به حقیقت ایمان بیاورید...». (نساء، 136)
مراد از ایمان اول، ایمان به طور اجمال و سر بسته و در بسته است و مراد از ایمان دوم، ایمان به تفاصیلى است که در آیه بیان نموده و حاصل مضمون آیه این است که مۆمنین باید ایمان سربسته و اجمالى خود را بر تک تک این جزئیات بگسترند، براى اینکه این جزئیات معارفى هستند که به یکدیگر مرتبط و وابستهاند و هر یک مستلزم بقیه است. (تفسیر المیزان ج 5، ص 182)
ولى آیا عمل کردن به علم آسان است؟ هرگز ... مگر در حدیث شریف نیامده است که:
«سخن ما دشوار است (و دشوار به نظر مىرسد) و کسی به آن ایمان نمی آورد، مگر فرشته مقرّب یا پیامبر فرستاده شده یا بنده ای که خدا قلب او را برای ایمان امتحان می کند.»(الکافی، ج1، ص 401)
از سوى دیگر، فهم و شناخت دنیا و آنچه در آن از مسئولیت ها و ارزش ها و حقایق وجود دارد، جز از طریق معترف بودن به آخرت به دست نمىآید و اگر جز این باشد همه چیز در دنیا ، صورت معمّا و رازى بزرگ پیدا مىکند. به همین سبب منکر شدن آخرت همچون جهلى کلى به زندگى دنیا است که در یک لحظه پایان مىپذیرد.
از جهت دیگر، علم به آخرت ما را به آن مۆمن مىسازد که حقى ثابت در این جهان وجود دارد، و ما به زودى آن را خواهیم شناخت و بر اساس آن در روزى به حسابمان رسیدگى خواهد شد، پس ناگزیر باید که به جست و جوى آن برخیزیم و آن را محور اندیشیدن و به اندیشیده عمل کردن خویش قرار دهیم.
اگر محور، حق نباشد، بدان مىماند که اساس و شالوده ساختمان فروریخته باشد، که بر اثر آن همه چیز منهدم مىشود، پس اگر حق و باطلى واقعى وجود نداشته باشد، و حسن و قبح عقلى- بنا به تعبیر فیلسوفان- در کار نیاید، پس چه نیازى به آن داریم که به جست و جوى علم بپردازیم؟ و مقیاس در مبارزهها و گفت و گوها چه خواهد بود؟ و به خاطر همین دو آیه (38 و 39) سوره نحل، به توضیح این حقیقت مىپردازد.