سمیه قاسمی شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۰

کوچه های بارانی یک روز پاییزی را قدم های زنی تنها، با دختربچه کوچکش طی می کرد. پارک خوب است اما در این باران، همه صندلی هایش خیس است، چندین بار تا سرکوچه رفت و برگشت، با خودش نجوا می کرد، چه کنم، بعد از طلاق، تنها برادرم مرا، از اینکه حضانت دخترم را به عهده گرفته ام از خانه بیرون کرد. به یاد خانه گرم با حضور پدر و مادرش افتاد؛ که آنها نیز، از دنیا رفته اند؛ خواهرم؛ شوهر بد اخلاقی دارد، دیگر ادامه نداد ... چون می دانست شرایط خواهرش برای حضور او ..... نه اصلا نمی شود.

از این دست مطالب در مجلات و روزنامه ها و سایت ها به چشم ما خورده است آری؛ گاهی برادری این چنین رفتار می کند. از خواندن این دست مطالب بسیار غمگین می شوم با خودم فکر می کنم چه برادری؛ واقعاً که؛ چه طور دلش آمد؟! و اینکه چه کمکی می توانم به او بکنم، کمک مالی، سرپناه، کار...

این یک حس انسان دوستانه است که در دل، خیلی از ماها جوانه می زند، این حس کار خداست، ما در روز از کنار خیلی چیزها می گذریم، پسرک فال فروش با لباس های نامناسب، و دخترک دف زن و ... ولی بعضی مواقع یه چیزی، یه اتفاقی، یک ماجرایی حس و فکرت را درگیر می کنه، حالا به این درگیر شدنِ بپردازیم.

 

نهج البلاغه مولا اینطور گفته است که: مَنْ ضَیَّعَهُ الاْقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الاْبْعَد

نتیجه نامهربانی بستگان

امام علی(علیه السلام) در این جمله به کسانى که بستگان نزدیکش نسبت به او نامهربانی مى کنند و رهایش مى سازند دلدارى و امیدوارى مى دهد که نباید از این جریان مایوس گردند، خداوند راه دیگرى به روى او مى گشاید و مى فرماید: «کسى که نزدیکانش او را رها سازند آنها که دورند براى (حمایت از او و یارى اش) آماده مى شوند.

مثلا پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) طائفه قریش که نزدیک ترین نزدیکان او بودند نه تنها حمایتش نکردند بلکه به دشمنى او برخاستند; اما خداوند دورافتاده ترین قبائل را از قبیله قریش یعنى اوس و خزرج را به حمایت او برانگیخت که از جان و دل او را حمایت کردند و آئین او را پیش بردند و جالب این که اوس و خزرج با هم عداوت و دشمنى دیرینه اى داشتند ولى در حمایت از پیغمبر اکرم متحد و متفق بودند.

امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: «کُنْ لِمَا لاَ تَرْجُو أَرْجَى مِنْکَ لِمَا تَرْجُو; نسبت به آنچه امیدى به آن ندارى از آنچه امید به آن دارى امیدوارتر باش» و در ذیل این حدیث اشاره به داستان موسى(علیه السلام) شده و مى فرماید: «موسى براى به دست آوردن شعله آتشى به دنبال نورى که از درخت بر مى خواست روان شد ولى در آنجا پیام نبوت را دریافت نمود.

 

از رحمت خدا نا امید نشوید

خداوند دو بار پاسخ بت پرستی را داد که یک بار صدایش زده بود. درباره‌ی بت‌پرستی نقل شده است كه هفتاد سال بت می‌پرستید. حاجتی برای او پیدا شد نزد بت آمد و هفتاد مرتبه یا صنم گفت. جواب نشنید. از آن مأیوس شد. یك مرتبه یا صمد گفت، دو مرتبه جواب لبیك شنید در ملكوت اعلی خروش شد كه خداوندا او هفتاد سال است، بت می‌پرستد و هفتاد مرتبه یا صنم گفت جواب نشنید، یك مرتبه یا صمد گفت و دو مرتبه جواب شنید، خطاب رسید؛ ساكت شوید كه عقل شما قاصر است اگر من جواب بنده‌ی خود را نگویم، پس او به چه كسی پناه ببرد؟!

 

احتمالش کم است

در آن هنگام که پیری به سراغ ابراهیم علیه السلام آمده بود و همسرش هم نازا بود، فرشتگان خدا به او مژده پسری بردبار را دادند. او بعد از کمی صحبت با فرشتگان گفت: «چه كسى- جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید مى‏شود؟

قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ حجر، 56

با این جمله، ابراهیم علیه السلام به خدا گفت که من از رحمت تو هیچ گاه مأیوس نیستم، هرچند درباره اموری باشد که خیلی احتمالش کم است.

ضالون و ضالین از یک ریشه هستند که معنای آن برای همه ما روشن است زیرا روزانه ده بار در نمازهای خود می گوییم: غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ؛ همواره از راه گمراهان به خدا پناه می‌بریم.

با کنار هم گذاشتن این آیه و جمله‌ای که ابراهیم علیه السلام فرمود، روشن می‌شود که هر کس که جزء ضالین نباشد، حتماً به رحمت خدا امید دارد؛ بنابراین ما روزانه در نمازهای خود به خدا اعلام می‌کنیم که به رحمت خدا امید داریم و هرگز از آن قطع امید نکرده‌ایم. با این حال، رفتار عمومی انسان ها به گونه دیگری است. خدا در قرآن به ما گوشزد کرده است که عموم انسان ها مراقب حالت امید خود نیستند. به سبب ظاهربینی گاه به رحمت خدا امیدوارند و گاه ناامید.

 

امید به آینده

در اسلام، امید و آرزو جایگاه رفیعی دارد تا جایی که در روایات معصومین از امید به عنوان رحمت الهی یاد شده است . پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: (الأمل رحمه لأمتی و لولا الأمل ما رضعت والده ی ولدها و لا غرس غارس شجرها؛ امید و آرزو ، رحمت برای امت من است و اگر امید و آرزو نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی نهالی نمی کاشت.)

مادر، سمبل عاطفه و مهربانی است، اما آنچه یک مادر را به مهربانی وا می دارد باران عطوفت وی را سرازیر می کند، امید است. اگر روزی امید را از وی بگیرند حتی حاضر نخواهد شد نوزاد دلبندش را شیر دهد. در حدیثی از حضرت مسیح (علیه السلام) می خوانیم: در جایی نشسته بود و پیرمردی را مشاهده کرد که با کمک بیل و کلنگ به شکافتن زمین مشغول است ، حضرت مسیح(علیه السلام) به پیشگاه خدا عرضه داشت؛ خدایا! امید و آرزو را از او بگیر. ناگهان پیرمرد بیل را به کناری انداخت و روی زمین دراز کشید و خوابید.

کمی بعد حضرت مسیح عرضه داشت؛ بارالها! امید و آرزو را به او برگردان. ناگهان مشاهده کرد پیرمرد برخاست و دوباره مشغول فعالیت و کار شد. حضرت مسیح از او سوال کرد که من دو حال مختلف از تو دیدم ، یک بار بیل را به کنار افکندی روی زمین خوابیدی، اما در مرحله ی دوم برخاستی و مشغول به کار شدی؟ پیرمرد در جواب گفت: در مرتبه اول فکر کردم پیر و ناتوان شده ام، چرا این همه به خود زحمت دهم و تلاش کنم؟ بیل را به کنار انداختم و بر زمین خوابیدم. ولی چیزی نگذشت که این فکر به خاطرم خطور کرد که از کجا معلوم که سال های زیادی زنده نمانم؟ انسان تا زنده است باید برای خود و خانواده اش تلاش کند، از این رو برخاستم و بیل را گرفتم و مشغول کار شدم.



شارژ سریع موبایل