در کنار عزیزان بودن و تجربه کردن لحظات خوشی که با آن ها سپری می کنیم، معمولا آن قدر میزان هیجانمان را بالا می برد که گاه فراموش می کنیم همیشه همه چیز مطابق میل ما پیش نمی رود. گاهی در عین خوشی شرایط به گونه ای رقم می خورد که دیگر نمی توانیم رابطه را مانند قبل ادامه دهیم و ناگزیر به ترک آن رابطه می شویم.
اما چه می توان کرد تا اندکی از بار سنگین جدایی کاست، وزن آن را سبک کرد و توانی برای ادامه راه حاصل کرد؟! گاهی بهترین کار، همراهی با شرایط و پذیرش آن است. در این خصوص با دکتر نوید نوری، مشاور و روان شناس خانواده، گفت و گو کرده ایم.
مفهوم وابستگی
وابستگی در حوزه های مختلف معانی متفاوتی پیدا می کند، اما چون مبنای اصلی نظریه های روان درمانی از رویکرد روان کاوی آمده است، مفهوم وابستگی را در شروع در این دیدگاه مورد بررسی قرار می دهیم. ریشه تمام مشکلات افراد را باید در بُعد ناهوشیار آن ها جست و جو کرد؛ یعنی ما عملا می توانیم بگوییم ریشه اصلی بسیاری از مشکلات ما مربوط به دوران کودکی است و درواقع به نیازهای برآورده نشده یا سرکوب شده ما در این دوران بر می گردد و به دلیل اینکه معمولا توجهی به آن ها نمی شود، در بخش ناهوشیار ذهن فرد بایگانی می شوند.
براین اساس مفهوم وابستگی نیز در دوران کودکی شکل می گیرد. به این صورت که برخی کودکان از طرف خانواده به اندازه کافی حمایت می شوند، ولی برخی دیگر چون هیچ گاه نتوانسته اند حمایت لازم را از خانواده ها خود دریافت کنند، توقع دارند بتوانند در آینده این حمایت را در رابطه با دیگران و به صورت مرضی گونه دریافت کنند.
عوامل مهم در شکل گیری شخصیت های وابسته
در شکل گیری شخصیت های وابسته، چند عامل دخیل است که از جمله آن ها می توان به این موارد اشاره کرد: در کنار بسیاری از نیازهای کودکان در خانواده هایی که توجه کافی به فرزندانشان ندارند؛ بعضی خانواده ها هم که می توان آن ها را خانواده های «کنترلگر» نامید، سعی می کنند تمام نیازهای فرزندان برآورده شود؛ در نتیجه کودک مستقل بار نمی آید و عزت نفس لازم را برای برطرف کردن نیازهای خود ندارد. همین موضوع باعث می شود که او همیشه در تمام مراحل زندگی به دنبال کسی باشد که بتواند دوباره به وی اتکا کند.
نظریه تئوری دل بستگی
«جان بالبی» در نظریه ای که برای تشخیص رفتارهای ما در حوزه های اجتماعی دارد افرادی را معرفی می کند که از لحاظ روانی و احساسی، متزلزل هستند و تحت عنوان افراد «بی اعتماد» شناخته می شوند. این افراد از دوران کودکی به دلیل نوع ارتباط با والدینشان اعتماد زیادی به روابط بین فردی ندارند؛ یعنی احساس خوبی از ابزار احساساتشان به دیگران ندارند و احساسات آن ها هر لحظه در معرض تغییر است، دائما رابطه های سطحی دارند و به این رابطه ها بسیار وابسته اند.
دل بستگی ایمن و ناایمن
ممکن است ما در دوران کودکی دل بستگی ایمن یا ناایمن داشته باشیم. دل بستگی ایمن به معنای مورد توجه واقع شدن کلیه نیازهای اولیه جسمی و روحی است که افرادی با چنین خصوصیاتی در ارتباطات بین فردی دوران بزرگ سالی مشکل زیادی ندارند؛ اما در خانواده هایی که به نیازهای اولیه کودکان توجه کافی نمی شود افراد دار دل بستگی ناایمن می شوند؛ به این معنا که نمی توانند به دیگران اعتماد کنند و معمولا از لحاظ احساسی نیز متزلزل هستند.
این افراد همیشه نگران هستند که آیا دیگران به اندازه کافی آن ها رادوست دارند یا خیر. به علت برآورده نشدن نیازهایشان از دوره کودکی تا بزرگ سالی به هیچ عنوان احساس هویت و اعتمادبه نفس نداشته اند: بنابراین برای کسب این احساس هویت سعی می کنند در فردی دیگری حل بشوند؛ بدین ترتیب همیشه در ترس از جدایی و اضطراب به سر می برند.
ترس از شروع رابطه
دسته ای دیگر از افراد در دیدگاه دل بستگی، از لحاظ احساسی متزلزل هستند و تحت عنوان افراد «نامطمئن» شناخته می شوند؛ چون هیچ اعتمادی به رابطه عاطفی ندارند؛ بنابراین به هیچ وجه وارد رابطه عاطفی نمی شوند؛ چون از ابتدا مطمئن هستند که در نهایت طرد خواهندشد.
شناسایی افراد وابسته
افراد وابسته خصوصیاتی دارند که از جمله آن ها می توان به نداشتن قدرت تصمیم گیری اشاره کرد. این افراد تا زمانی که با فردی که به او اعتماد یا وابستگی دارند مشورت نکنند نمی توانند به تنهایی تصمیم بگیرند. آن ها هیچ گاه مسئولیت مسائل مهم زندگی را قبول نمی کنند؛ چون فکر می کنند نمی توانند مسئولیت پذیر باشند و دوست دارند پیامد انتخاب هایشان را به دوش دیگران بیندازند.
ترس از تنهایی
افراد وابسته از تنهاماندن و طردشدن به شدت می ترسند. یکی از نشانه های بارز این افراد این است که بعد از قطع یک رابطه عاطفی بلافاصله وارد رابطه عاطفی دیگر می شوند؛ چون خودشان نمی توانند به تنهایی نیازهایشان را برآورده کنند و هویت و ارزش این گونه افراد برای خودشان به شدت با بودن در کنار فردی دیگر معنا پیدا می کند. آن ها اعتماد به نفس لازم را برای تنها ماندن ندارند و همیشه نگرانند روزی تنها گذاشته شوند. ریشه این گونه وابستگی های ناسالم نیز از تربیت دوران کودکی است که والدین فضای شخصی برای فرزندان در نظر نمی گیرند و همیشه به جای آن ها تصمیم می گیرند.
تفاوت دل بستگی با وابستگی
در یک ارتباط خوب اعتماد به نفس دو طرف باید متعادل باشد، نه اینکه از ابتدا برای از دست ندادن طرف مقابل، یک طرف کاملا خود را با خواسته های دیگری منطبق کند. این عوامل نشان دهنده تفاوت میان وابستگی با دل بستگی است. فرد دل بسته می تواند علاوه بر محبت کردن رابطه را مطابق میل خود هم پیش ببرد، نه فقط تحت فرمان طرف مقابل باشد!
شاید شروع ارتباط با یک فرد وابسته برایتان دل نشین باشد چون اجازه می دهد همه چیز مطابق میل شما پیش برود؛ اما خیلی زود شما را خسته می کند؛ ون شخص وابسته همیشه نیازمند حمایت و مراقبت شماست تا از لحاظ عاطفی او را تامین کنید و حتی به جای او تصمیم بگیرید.
نداشتن استقلال
افراد وابسته نه خودشان استقلال فردی دارند و نه به طرف مقابلشان اجازه می دهند مستقل باشد! اما وقتی افراد به یکدیگر دل بستگی دارند علاوه بر اینکه از بودن در کنار هم لذت می برند، می توانند تنهایی را هم تجربه کنند و تنها ماندن برای آن ها غیرقابل تحمل نیست و مسئولیت های مهم زندگی شان را بر عهده طرف مقابل نمی گذارند.
وابستگی سالم
وابستگی را می توان به وابستگی سالم و ناسالم تفکیک کرد؛ در وابستگی سالم افراد در زمان مناسب و در صورتی که خودشان از انجام کاری بر نمی آیند به طور مستقیم درخواست کمک می کنند و در ارتباطشان با دیگران هم احساس امنیت وجود دارد، هم اعتماد و هم علاقه. ضمن اینکه هر دو طرف نیز در ارتباطشان برای یکدیگر ارزش و احترام قائل هستند.
وابستگی ناسالم
در وابستگی ناسالم، یکی از دو طرف سعی دارد طرف مقابل را تحت کنترل خود در بیاورد، چون همیشه از کودکی ترس از تنهایی داشته، پس مثل یک قربانی سعی می کند روابط را کنترل کند؛ بنابراین طرف مقابل را محدود می کند؛ این گونه افراد حتی بدون اینکه دلیل کارهایشان را بدانند، تمام نیازهای طرف مقابلشان را برآورده می کنند تا او را از دست ندهند؛ یعنی می توان گفت گاهی در نقش یک «خدمات دهنده صرف» ظاهر می شوند و از نیازهای شخصی خودشان به نفع دیگری می گذرند؛ بنابراین می توان گفت افراد وابسته همیشه مانند کودکی هستند که نیاز به والدی حمایتگر دارد.