انسان موجودی اجتماعی است. آموزههای اسلامی که براساس فطرت است (روم، آیه۳۰) بر آن است که سعادت دنیا و آخرت را در چارچوب معرفت و عمل صالح از جمله عمل اجتماعی صالح تأمین کند؛ چرا که بدون عمل اجتماعی، انسان نمی تواند سعادتمند شود. (سوره عصر)
اما همیشه نوع تعامل با دیگران از همسر و فرزند تا دیگر افراد جامعه مسئله مهم برای هر انسانی بوده است؛ زیرا تفاوت های روحی و روانی و تفاوت ها در نیازها و خواستهها، موجب تضاد منافع و تقابل میان افراد جامعه می شود.
از همین رو بخش اعظم آموزههای دستوری در شرایع اسلامی همواره به حوزه تعاملات اجتماعی و تبیین حقوق، اختصاص یافته است.
تلاش آموزههای قرآنی و اسلامی آن است که ما معیار زندگی درست و تعامل صحیح با دیگران را بیاموزیم و براساس آن عمل کنیم تا سعادت دنیا و آخرتمان تأمین شود.
خود معیاری انسان براساس فطرت
پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرماید: هر انسانی در درون خود یک معیار و شاخصی دارد که هر لحظه و هر ساعت می تواند اعمال خویش را با آن ارزیابی کند.
این معیار همان فطرت پاک انسانی است که خداوند در درون همگان تعبیه کرده است و انسان می تواند با مراجعه به خود، اعمال و تعاملات خویش با دیگران را ارزیابی کند.
شخصی نزد پیامبر (صلی الله و علیه وآله) آمد تا عملی را بیاموزد که بدان خود را همواره مورد سنجش قرار دهد و بتواند نسبت خود را با خدا و بهشت ارزیابی کند.
فطرت آدمی؛ معیاری برای سنجش اعمال
البته اینکه گفته شد انسان به خودش مراجعه کند تا وضعیت اعمال خویش را ارزیابی و سنجش کرده و به اصلاح و تصحیح عمل بپردازد، مراد از خود، همان فطرت سالم و سلیم است؛ زیرا زمانی انسان می تواند معیار سنجش حق و باطل و عدالت و ظلم قرار گیرد که براساس ساختار فطری و الهی باشد.
خداوند به هر انسانی یک مجموعه توانایی بخشیده است که شامل دانش ها و تمایلات است. این مجموعه که در ذات هر انسانی تعبیه شده شامل توانایی معرفتی و گرایشی به خیرها و کمالات و گریز از باطل و نواقص است. انسانها به طور فطری از الهامات تقوایی و فجوری برخوردارند و می توانند حق و باطل و خیر و شر را بشناسند و همچنین به خیر و حق گرایش یافته و از شر و باطل و بی عدالتی گریزان باشند. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰)
اما بسیاری از مردم به دلایلی فطرت خود را می پوشانند و اجازه نمی دهند تا آن همانند چراغی روشنگر باشد و پیش پای آنان را روشن سازد و حق و باطل را نشان دهد و گرایش به خیر و عدالت و حق داشته باشد. (شمس، آیات ۷ تا ۱۰)
آن فطرتی می تواند معیار سنجش حق و باطل و درست و نادرست باشد که از بیمار دلی سالم مانده و گرفتار زنگار و مهر نشده باشد.
اما اگر فطرت، سلامت خود را از دست بدهد، به طور طبیعی عمل و رفتار نمی کند.
از همین رو حقایق را وارونه می بیند و تفسیر می کند و به جای گرایش به خیر به سوی شر می رود و به جای آنکه در پی مصادیق کمالی حقیقی باشد، به سوی مصادیق کمالی دروغین میرود.
هرگاه انسان این گونه رفتار کند و فطرت را دفن نماید و فتیله آن را پایین کشد، از حوزه فطرت انسانی بیرون رفته و در مقام حیوانیت وارد می شود و اگر ادامه یابد از آن نیز پستتر شده و قساوت قلب و سنگدلیاش موجب می شود تا دیگر حتی احساس حیوانی نداشته باشد و ادراک و فهم حیوانی را از دست دهد و به سنگ تبدیل شود. (اعراف، آیات ۱۷۶ و ۱۷۹؛ بقره، آیه ۷۴)
از نظر قرآن کسی که بر اساس فطرت خود عمل نمیکند، نمیتواند از هدایتهای بیرونی خدا که در قالب اسلام و شرایع اسلامی آمده بهرهمند شود؛ زیرا کسی که فطرت را دفن کرده (شمس، آیات ۷ تا ۱۰) نوری را خاموش کرده که چراغ راهنما و جاذبه الهی بوده و او را به سوی کمال هدایت میکرده است. اما کسی که فطرت خویش را در حالت اعتدال الهی حفظ کرده، نه تنها از یک شاخص درونی برای شناخت و حرکت استفاده می کند، بلکه می تواند از شاخص های بیرونی چون وحی نیز بهرهمند شود و گام هایی محکم و استوار را در روشنایی عقل و فطرت و وحی با اطمینان بردارد و به کمال دست یافته و از نواقص رهایی یابد.
فطرت؛ سنجشگر سرزنشگر
به هر حال، خداوند به هر انسانی یک شاخصه درونی بخشیده تا بتواند بر اساس آن نه تنها حق را بشناسد و به سوی کمال گرایش یابد، بلکه بتواند بدون هیچ ابزار دیگر به سنجش عملکرد خود بپردازد. این دستگاه درونی همانطوری که سنجشگر است همچنین سرزنشگر نیز می باشد.
اگر نفس در حالت اعتدالی که خداوند ساخته باقی بماند، بهطور طبیعی همان طوری که حقیقت را نشان می دهد و از باطل جدا می کند، این ظرفیت را داراست که انسان را به سوی حق گرایش داده و از باطل دورگرداند و در مقام عزم و عقل عملی به کمال برساند؛ همچنین همین نفس این ظرفیت را داراست که خود به عنوان حسابگر و داور و قاضی قرار گیرد و حکم کند.
پس نفس لوامه همان نفس معتدلی است که بر فطرت خود باقی مانده است. این نفس چون سالم است، وقتی انسان به هر دلیلی اشتباه و خطا کند به ارزیابی و سنجش می پردازد و سپس در صورت کشف خطا و اشتباه به سرزنش می پردازد تا زمینه را برای توبه و بازگشت به مسیر درست فراهم آورد.
انسان وقتی دارای چنین نفس سالم و فطرتی پاک الهی باشد، دیگر نیازی نیست که از بیرون کسی او را مواخذه و مجازات کند، بلکه خود شخص به مواخذه و مجازات خویش اقدام می کند و به اصلاح و تصحیح رفتارش می پردازد.
از همین رو افراد دارای فطرت سالم و قلب سلیم، در صورت اشتباه و خطا و گناه در حق دیگری به سرعت عذر و پوزش می طلبند و به اصلاح فاسد میپردازند و با نیکوکاری می کوشند تا بدیهای خویش را جبران کنند تا مفاسد عمل و آثار آن باقی نماند و در حق خود و دیگری ظلمی روا ندارند.
به هر حال، انسان خود بهترین داور برای سنجش اعمال خویش و تنظیم روابط سالم با دیگران است. اگر کسی بخواهد رفتار دیگران نیز با وی خوب شود، بهتر است که رفتار خود را با دیگران بهبود بخشد. اگر هر کسی اینگونه عمل کند به طور طبیعی روابط سالم در جامعه ایجاد می شود و گسترش مییابد و جامعهای معتدل و سالم فراهم می آید و سعادت دنیا و آخرت مردم تضمین و تامین می گردد.
در عین حال هیچگاه شاهد انبوه پروندههای قضایی و حقوقی و کیفری میلیونی در محاکم و مراکز قضایی نخواهیم بود.