شخصیت امام صادق(ع) به اندازهای جامع و برجسته است كه افزون بر شیعیان، عالمان و عارفان اهل تسنن نیز توجهی ویژه به آن حضرت داشته و برتری علمی و شخصیتی ایشان را ستوده و از آن حكایتها نقل كردهاند.
در این گفتار، ابتدا متنی كهن از احمد بن حسن استرابادی، عالم شیعه قرن 10 هـ . ق، درباره تولد امام صادق(ع) و شرح برخی فضایل ایشان نقل و سپس دو قطعه متن گزیده و مُنَقَّح شده از عارفان اهل تسنن؛ از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، عارف قرن 6 و 7 هـ . ق و علی بن عثمان هجویری عارف قرن 5 هـ . ق آورده شده كه نمایانگر ارادت عارفان اهل تسنن به آن بزرگوار است.
ذكر امام بحق ناطق، جعفر بن محمد الصادق(ع)
«وی امام ششم است از ائمه اِثناعشر(علیهمالسلام). مادرش امفروه دختر قاسم بن محمد ابابكر بود. آن حضرت خلایق را ارشاد میفرمود و طریق مستقیم به گمراهان بادیه ضلالت مینمود و پیوسته میفرمود: ما حجت خداییم بر خلقان و احكام حلال و حرام به بندگان میرسانیم. و این شیعه علی(ع) كه امروز دست وِلا در دامن آل عبا زدهاند، مذهب و ملت خود را از طریق آن حضرت درست كردهاند و نجات خود را از متابعت ایشان میدانند. كشف و كرامات آن حضرت بسیار است و خارق عادات بیشمار. از آن جمله است كه:
میان دو كس نزاع شد، یكی تولا به اهل بیت داشت و ایشان را تفضل مینمود و دیگری به تولای بنوامیه منسوب بود و پیوسته آن گروه مكروه را میستود. هر دو نزدیك ابوحنیفه رفتند و او را در آن دعوی حَكَم كردند.
ابوحنیفه گفت: نزد كسی روید كه بهترین خلق خداست از روی حسب و نسب و پاكیزهترین اولاد مصطفی است از ممرّعزت و ادب.
گفتند: آن كس كیست؟ گفت: جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب(علیهمالسلام). پس هر دو نزد آن حضرت رفتند و مجلس به غایت عالی بود و او مردم را به حلال و حرام تعلیم مینمود.
بیآنكه ایشان سؤال كنند و مقصود خود بیان نمایند، آن حضرت رو به ناصبی كرد و گفت: مخالفان اهل بیت را نزد مطیعان خدا مرتبهای نیست. بعد از آن متوجه شد به مولای خود و فرمود: «فَریقٌ فِی الْجَنّه دوستان مایند وَ فَریقٌ فِی السّعیرِ اعدای ما».
و از آن جمله است كه بعضی از دوستان به واسطه بسیاری مشاهده كرامات و خارق عادات به یكدیگر گفتند: این مرد را از الوهیت نصیبی هست. چون نزد وی رفتیم وضو میساخت. در ما نگریست و فرمود: دوستی ما به درگاه خدا موجب نجات عقبی است، اما افراط محبت موجب ندامت است، ما بندهایم از بندگان خدا و مخلوقیم از مخلوقات حضرت خدای تعالی.
و از آن جمله است كه آن حضرت فرمود: به لقای پروردگار خود آرزومندم و در این ماه رجب یا شوال، به سفر آخرت متوجه میشوم و از زندانسرای دنیا به فضای دلگشای جنه المأوی به اجابت دعوتِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السّلامِ توجه خواهم نمود، بعد از آنكه اَعدای دَغا مرا زهر داده باشند و لباس سعادت شهادت پوشانیده. راوی گوید: والله چنان بود كه آن حضرت فرمود.
گویند عمر آن حضرت شصت و پنج سال بود. در زمان منصور به زهر مقتول گردید. مردم به جهت موضع قبرش متردد بودند، آوازی شنیدند كه این بنده صالح را بردارید و به نزدیك پدر و جدش به خاك سپارید».
امام جعفر الصادق(ع) در نگاه عطار نیشابوری
«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عالم صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن گوشه جگر انبیا، آن ناقل علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، ابومحمد جعفر صادق ـ رضی الله عنه ـ .
و چون از اهل بیت، بیشترِ سخنِ طریقتْ او گفته است، و روایت از او بیش آمده، كلمهای چند از آن حضرت بیارم، كه ایشان همه یكیاند. چون ذكر او كرده آمد، ذكر همه بُوَد. نبینی كه قومی كه مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ یعنی یكی دوازده است و دوازده یكی.
و عجب میدارم از آن قوم كه ایشان را خیال بندد كه اهل سنّت و جماعت را با اهلبیت چیزی در راه است.
چرا كه اهل سنت و جماعت اهلبیتاند به حقیقت. و من آن نمیدانم كه كسی در خیال باطل مانده است. آن میدانم كه هر كه به محمد(ص) ایمان دارد و به فرزندان و یارانش ایمان ندارد، او به محمد(ص) ایمان ندارد».
هیبت امام صادق(ع)
حكایت: «نقل است كه منصور خلیفه، شبی وزیر را گفت: «برو و صادق را بیار، تا بكشیم.» وزیر گفت: «او در گوشهای نشسته است و عزلت گرفته، و به عبادت مشغول شده و دست از ملك كوتاه كرده، و امیرالمؤمنین را از وی رنجی نه. در آزار وی چه فایده بود؟» هر چند گفت، سودی نداشت. وزیر برفت. منصور غلامان را گفت: «چون صادق درآید و من كلاه از سر بردارم، شما او را بكشید.» وزیر، صادق را درآورد. منصور در حالْ برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشاند و به دو زانو پیش او بنشست. غلامان را عجب آمد.
پس منصور گفت: «چه حاجت داری؟» گفت: «آنكه مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای ـ عزّوجلّ ـ بازگذاری.» پس دستوری داد و به اعزازی تمام او را روانه كرد. و در حالْ لرزه بر منصور افتاد و سر در كشید و بیهوش شد، تا سه روز. و به روایتی تا سه نماز از وی فوت شد. چون بازآمد، وزیر پرسید كه: «این چه حال بود؟» گفت: «چون صادق از در درآمد، اژدهایی دیدم كه لبی به زیر صُفّه نهاد، و لبی بر زبر و مرا گفت: اگر او را بیازاری، تو را با این صفه فرو برم. و من از بیم آن اژدها ندانستم كه چه میگویم و از او عذر خواستم و بیهوش شدم».
عاقل حقیقی
حكایت: «نقل است كه صادق از ابوحنیفه پرسید كه: «عاقل كی است؟» گفت: «آنكه تمییز كند میان خیر و شرّ.» صادق گفت: «بهایم نیز تمییز توانند كرد، میان آنكه او را بزنند یا او را علف دهند.» ابوحنیفه گفت: «به نزدیك تو عاقل كی است؟» گفت: «آنكه تمییز كند میان دو خیر و دو شر. تا از دو خیر، خیرالخیرین اختیار كند و از دو شر، خیرالشّرین برگزیند».
سخاوت امام جعفر صادق(ع)
حكایت: «نقل است كه همیانی زر از كسی برده بودند. آن كس در صادق آویخت كه «تو بُردهای» و او را نشناخت. صادق گفت: «چند بود؟» گفت: «هزار دینار.» او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. بعد از آن، آن مرد زر خود بازیافت و زر صادق باز پس آورد و گفت: «غلط كرده بودم.» صادق گفت: «ما هر چه دادیم باز نگیریم.» بعد از آن، از كسی پرسید كه: «او كی است؟» گفتند: «جعفر صادق.» آن مرد خجل بازگردید».
خُلق امام جعفر صادق(ع)
حكایت: «نقل است كه روزی تنها در راهی میرفت و «الله، الله» میگفت. [دل] سوختهای بر عقب او میرفت و «الله، الله» میگفت. صادق گفت: «الله! جُبّه ندارم، الله! جامه ندارم.» در حالْ دستی جامه حاضر شد. امام جعفر در پوشید. آن سوخته پیش رفت و گفت: «ای خواجه! در الله گفتن با تو شریك بودم. آن كهنه خود به من ده.» صادق را خوش آمد و آن كهنه به وی داد».
حكمت: «[امام صادق(ع)] گفت: هر آن معصیت كه اول آن ترس بُوَد و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت كه اول آن امن بُوَد و آخر آن عجب، بنده را از حق ـ تعالی ـ دور گرداند. مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عذر، مطیع».
حكمت: «و از وی پرسیدند كه «درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاكر؟» گفت: «درویش صابر، كه توانگر را دل به كیسه بُوَد و درویش [را] با خدا».
جملههای قصار:
«و گفت: «مَكر خدای ـ عزّوجلّ ـ در بنده، نهانتر است از رفتن مورچه در سنگ سیاه، به شب تاریك».
و گفت: «از نیكبختی مرد است كه خصم او خردمند است».
حكمت: «و گفت: «از صحبت پنج كس حذر كنید:
- یكی از دروغگوی، كه همیشه با وی در غرور باشی.
- دوم از احمق، كه آن وقت كه سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند.
- سوم بخیل، كه بهترین وقتی از تو ببُرد.
- چهارم بددل، كه در وقت حاجت، تو را ضایع كند.
- پنجم فاسق كه تو را به یك لقمه بفروشد و به كمتر لقمهای طمع كند».
حكمت: «گفت: «حق ـ تعالی ـ را در دنیا بهشتی است و دوزخی؛ بهشت، عافیت است و دوزخ، بلاست. عافیت آن است كه كار خود به خدای ـ عزّوجلّ ـ باز گذاری و دوزخ آن است كه كار خدای با نفس خویش گذاری».
امام جعفر صادق(ع) در نگاه علی بن عثمان هجویری
سیف سنت و جمال طریقت و معبر معرفت و مزیِّن صفوت، ابومحمد جعفر بن محمد بن علیبن الحسینبن علی، الصادق، رضوانالله علیهم اجمعین عالی حال و نیكو سیرت بود. آراسته ظاهر و آبادان باطن. و وی را اشارت جمیل است اندر جمله علوم، و مشهور است دقت كلام وی و قوت معانی اندر میان مشایخ، رضیالله عنهم اجمعین. و وی را كتب معروف است اندر بیان این طریقت.
روایت: «از امام صادق(ع)[ روایت آرند كه گفت: «لاتَصِّحُّ العِباده إلّا بالتّوبه، فَقَدِّمِ التَّوْبَه عَلَی العِبادَه، و قال لله، تعالی: «التائبونَ العابدون».
عبادت جز به توبه راست نیاید، تا خداوند ـ تعالیـ مقدم كرد توبه را بر عبادت؛ زیرا كه توبه بدایت مقامات است و عبودیت نهایت آن. و چون خداوند ـ جلّ جلاله ـ ذكر عاصیان كرد، به توبه فرمود و گفت: «و توبوا الی الله جمیعاً».
حكایت: «و اندر حكایات یافتم كه داوود طائی به نزدیك وی آمد و گفت: «یا پسر رسول خدای، مرا پندی ده كه دلم سیاه شده است.» گفت: «یا ابا سلیمان، تو زاهد زمانه خویشی. تو را به پند من چه حاجت؟» گفت: «ای فرزند پیغمبر، شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن تو مر همه خلایق را واجب.» گفت: «یا ابا سلیمان، من از آن میترسم كه به قیامت جدّ من اندر من آویزد كه: چرا حقّ متابعت من نگزاردی؟ و این كار به نسبت صحیح و سبب قوی نیست. این كار به معاملت خوب است اندر حضرت حق تعالی.»
داوود فرا گریستن آمد و گفت: «بار خدایا، آن كه معجون طینت وی از آب نبوت است و تركیب طبیعت از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، وی بدین حیرانی است؛ داوود، كه باشد كه به معاملت خود مُعْجَب گردد؟»