خیلی از ما ارتکاب گناه و عمل زشت را بسیار از خودمان دور می پنداریم، معتقدیم شیطان در وجود ما جایی نداشته و اگر خلل و سستی در افکار و عقاید و همچنین در عزم و اراده ی ما هویدا شود سرو کله شیطان نیز پیدا خواهد شده اما ما کجا، شیطان کجا!
این در صورتی است که وسوسه ارتکاب گناه از آنچه بدان فکر می کنیم به ما نزدیک تر است.
اینجاست که مسئله خود شناسی بیش از پیش خود را نشان می دهد، اگر کمی خود را بشناسیم خواهیم دید نفسی بس شگفت انگیز داریم که می تواند موجبات سعادت و یا شقاوتمان را فراهم سازد.
از این رو باید گفت نگرانی از شیطان بیرونی به تنهایی کافی نیست بلکه می باید از شیطان درون، یعنی خود انسان نیز برحذر بود.
نفس انسان فطرتاً طالب كمال است و گرایش به كمال دارد. اما كمال انسان از هر راهى پیدا نمى شود، بلكه مسیر مشخصى دارد كه اگر انسان از آن مسیر تخلف و تخطّى كند به كمال نمىرسد، حال اگر انسان به تشخیص عقل خود توجهی ننهد و على رغم تشخیص و تحذیر عقل، برخطاى خود اصرار ورزد، این جا است كه گفته مى شود، نفسْ «امّاره به سوء» شده است. معناى«نفس اماره» چیزى غیر از این نیست كه انسان خواسته هایى دارد كه اگر تعدیل و كنترل نشود به طغیان و فساد مى انجامد. اصل آن خواسته ممكن است چیز بدى نباشد، اما اگر جلوى آن باز گذاشته شود و هیچ كنترلى بر آن اعمال نگردد، موجب تباهى انسان مى شود.
خداى تبارك و تعالى مى فرماید: «إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی. . .» (یوسف،53)
خداوند متعال در این آیه خبر مى دهند كه نفس، شما را به شدّت به سوى بدى ها، شهوات، برنامه هاى خلاف كه براى شما لذت مادى دارند، مى كشاند و امر مى كند و حركت مى دهد، اما اگر بخواهید از این خطر سنگین كه از درون خودِ شما سرچشمه مى گیرد در امان بمانید باید در سایه رحمت خدا قرار بگیرید.
نفس در مرحله اول برخورد با حیات و زندگى به دلیل سر و كار داشتن دائمى با محسوسات و ظواهر عالَم، انسان را سخت پایبند ظاهر عالَم مى كند كه این پایبند شدن، علت پدید آمدن انواع رذایل اخلاقى و سیّئات عملى است.
از پیغمبر هم مى پرسد ما ارتباطمان را با دنیا بر چه اساسى تنظیم كنیم؟ حضرت چهار دستور مى دهند، مى فرماید:
یك رابطهات با دنیا باید در مسئله خوراك باشد. به اندازهاى كه نیاز دارى، بخور نه كمتر نه بیشتر، كسى هم حق ندارد خوراكش را از اندازه نیازش كمتر كند، چون به بدنش ضرر مى زند، بدن هم كه ضرر و ضربه بخورد، حاضر نیست در كارهاى الهى شركت كند، چون مریض مى شود، علیل مى شود، قدرتش كم مى شود. همه سعى كنند با سفرههاى رنگارنگ مبارزه كنند. از مهمان خجالت نكشند، مهمان هم مثل خودشان است، براى او هم به اندازه نیاز غذا بگذارند. مهمان خیلى هم كه محترم باشد، یك نوع غذا به او بدهید.
دوّم: پیغمبر فرمود: رابطه دیگر لباس است. از دنیا، لباس در حدّ نیاز بپوش.
سوّم: پیغمبر فرمود: مركب هم لازم دارى، تهیّه كن، البته حضرت فرمود كه به پول جیبت نگاه كن، اگر الاغ باید بخرى (در زمان خودشان) الاغ بخر، اما اگر مى خواهى اسب بخرى و آن منوط به قرض كردن باشد، این كار را نكن. اگر مى توانى اسب بخرى، بخر، اما اگر نمى توانى بین اسب و الاغ، قاطر بخر.
كسى كه مركب لازم دارد، اگر نمى تواند ماشین بخرد، به پول جیبش نگاه بكند موتور بخرد، بالاتر مى تواند بخرد یك ماشین معمولى بخرد، كار زیادترى دارد، برنامه هاى فوق العادهترى دارد، امنیّت بیشترى باید داشته باشد یك ماشین بهتر بخرد. چهارم: پیغمبر فرمودند: تا زمانى كه در دنیا مى خواهى زندگى كنى، خانهاى شخصى از خودت داشته باش.
پیغمبر و ائمّه مستأجرى را نمى پسندیدند، علاقه نداشتند، گاهى هم خطرناك مى دانستند، دلشان نمى خواست مسلم، مومن، متدیّن مستأجر باشد. پیغمبر مىفرمودند: من سعادت مرد را در داشتن خانه مى دانم. از جمله سعادت مرد داشتن خانه است، آن هم خانهاى بزرگ.
آنچه در این میان حائز اهمیت است رعایت حد اعتدال در تمام امور دنیوی است و خارج شدن از این حد و حدود و پا گذاردن بر روی عقلانیت است که نفس اماره انسان را قوی و قوی تر ساخته و در آخر موجب تباهی انسانیتش می شود.
براى مثال، میل به غذا خوردن به خودى خود چیز بدى نیست، اما اگر كنترل نشود سر از افراط و طغیان در مى آورد. نباید انسان هر چه را مى خواهد به عنوان غذا مصرف كند بدون اینكه بیندیشد كه از كجا آمده، متعلَّق به كیست و از چه راهى حاصل شده است. اگر چنین شد، مىگوییم نفس، امّاره به سوء شده است.
همه افعال انسان همین طور است. غذا خوردن، آمیزش كردن، سخن گفتن، تفریح كردن و... وقتى از مرز معقول خود تجاوز كند، با خواسته هاى الهى و معنوى و كمال نهایى انسان تضاد پیدا مىكند. بنابراین صِرف این كه نفس دعوت به غذا خوردن، تفریح كردن، ارضاى غریزه جنسى و... مى كند، نشانه امّاره به سوء بودن آن نیست. نفس آن گاه امّاره به سوء مى شود كه حد و مرز را رعایت نكند.
مشكل اساسى در این است كه خواسته ها و تمایلات حیوانى در حد معینى متوقف نمى شود و ملاحظه دیگران را نمى كند. نه توجهى به خواسته هاى انسانى دارد، نه ملاحظه سایر غرائز را مى كند، بلكه هدفى جز اشباع كامل ندارد. سایر غرائز حیوانى نیز مانند: لذت جویى از مأكولات و مشروبات، حب جاه و مقام و ریاست و شهرت، علاقه به مال و ثروت و تجملات زندگى و همچنین نیروى خشم و غضب و انتقام جویى و همه صفاتى كه از اینها سرچشمه مى گیرند، در حد معینى متوقف نمى شوند، بلكه هریك از این ها خواستار ارضاء كامل مى باشند.
به همین جهت نفس انسان همواره میدان جنگ و جدال و تاخت و تاز غرائز مختلف است و هیچ گاه آرامش ندارد، تا كدامیك پیروز گردد و نفس را به اسارت كامل خود در آورد. تعیین حد و مرز نیز با تشخیص و حكم عقل و شرع انجام مى شود.
لیكن عقل در این میان از قدرت و موقعیت بسیار مهمى برخوردار است. مى تواند با استفاده از رهنمود هاى شرع، غرائز و تمایلات و خواسته های نفسانی را كنترل و تعدیل نماید و از افراط و تفریط ها جلوگیرى به عمل آورد، مقام حاكمیت را قبضه كند، در بین خواسته هاى غرائز تعادل برقرار سازد، و بدین وسیله كشور نفس را از هرج و مرج و نا آرامى و زیاده طلبى نجات دهد و در صراط مستقیم انسانیت و سیر و سلوك الى اللّه هدایت نماید. همانا عشق به خدا، پیوند عاشق را با هر چه جز معشوق است، مى برد و این همان است كه انقطاع نامیده مى شود و در نخستین مرتبه آن، نفس اماره مى میرد و زندگى عقلانى انسان آغاز مى شود و در بالاترین مرتبه آن، دیده دل، به نور دیدار خدا، روشن مى گرد.