در بسیاری موارد افرادی که به چنین ازدواجهایی رومیآورند معمولا بر این باورند که سن فقط یک عدد شناسنامهای است و هیچ تاثیری بر زندگی مشترک و موفقیت یا عدم موفقیت در آن ندارد.
اما تناسب سنی دختر و پسر با یکدیگر یکی از عوامل ایجاد تفاهم و تناسب بیشتر میان آن دو است و هر چقدر این فاصله سنی بیشتر و بیشتر شود، میزان تفاهم میان زن و مرد کمتر میشود؛ چه برسد به اینکه تفاوت سنی از طرف دختر باشد.
سن شناسنامهای یا سن تقویمی؟
بلوغ جسمی و جنسی و بلوغ عقلی و فکری از ابتداییترین عوامل شروع هر زندگی مشترک است و افراد خواهان ازدواج باید به سنی برسند که بتوانند صمیمیت عاطفی و جنسی را در یک رابطه مبتنی بر تعهد تجربه کنند.اما این بلوغ در پسران چه زمانی آغاز میشود؟ برای ازدواج باید مرد به چنان رشدی به لحاظ عقلی و ذهنی برسد که بتواند براحتی از والدین خود جدا شود. در عین حال خودکفایی دوران بزرگسالی را تجربه کرده و جایگاه رضایتبخشی در بازار کار داشته باشد. باید در نظر داشت که مرد اقتصاد خانواده را اداره میکند از اینرو باید به قابلیتهای لازم رسیده باشد و از کمک مالی مستقیم خانواده صرفنظر کند، زیرا بعضی از کمکهای مستقیم خانواده برای اداره زندگی به نوعی دخالت ناخواسته میانجامد که معمولا خوشایند نیست.
از سوی دیگر وی باید بتواند با افراد در سنین مختلف رابطه دوستانه برقرار کرده و قدرت پذیرش نقش همسر و به تبع آن پدر بودن را از ابعاد مختلف روانشناختی و زیستی دارا باشد. اعتقاد عمومی بر این است که بهترین زمان برای ازدواج بعد از بیست سالگی است، زیرا در این سن زندگی افراد از ثبات بیشتری برخوردار خواهد بود. اکنون براساس آمار میانگین سن ازدواج در سراسر جهان برای پسران از بیست و شش سالگی به بعد است. اما باید در نظر داشته باشیم که ازدواج کردن فقط به این دلیل که فکر کنیم زمانش رسیده، ایده کاملا اشتباهی است. هرکس باید زمانی ازدواج کند که از نظر عقلی و احساسی آمادگی پذیرش زندگی جدید را داشته باشد.
در هیچ کشوری و با هیچ فرهنگی، یک سن مناسب جادویی و خاص برای ازدواج وجود ندارد. در بیشتر فرهنگها، متوسط سن ازدواج 19 تا 25 سال برای پسران است؛ اما بهعنوان مثال در اروپای غربی افراد ترجیح میدهند تا اواخر دهه دوم زندگی (اوایل سی سالگی) مجرد بمانند.علاوه بر این مساله سن ازدواج به شرایط گوناگونی چون زندگی در شهر یا روستا، سطح تحصیلات، سطح فرهنگی خانوادهها، عوامل اقتصادی و... نیز بستگی دارد.
بلوغ جسمی و جنسی و بلوغ عقلی و فکری از ابتداییترین عوامل شروع هر زندگی مشترک است و افراد خواهان ازدواج باید به سنی برسند که بتوانند صمیمیت عاطفی و جنسی را در یک رابطه مبتنی بر تعهد تجربه کنند
آیا من برای همیشه متضررم؟
امروزه با توجه به شرایط فعلی جامعه و افزایش تعداد ازدواجهایی که زنان از مردان بزرگتر هستند، دیگر مشاوران مانند گذشته با این نوع ازدواجها بشدت مخالفت نمیکنند، بلکه تصمیمنهایی را بیشتر به خود فرد و شرایط فکری و روحیاش واگذار میکنند. یعنی اگر این اختلاف سنی معکوس، برای هر دو نفر و خانوادههای آنها قابل هضم باشد، از ظاهر دو طرف قابل تشخیص نباشد و دختر و پسر در درک متقابل به مشکل برنخورند، در زندگی آینده هم مشکلی جدی به وجود نخواهد آمد.
در چنین ازدواجی دو طرف باید سعی کنند که جایگاههای واقعی خود را با وجود این تفاوت سنی پیدا کنند. یعنی زن در جایگاه زن خانواده باشد و نه مادر و مرد در جایگاه مرد و تکیهگاه و شوهر باشد، نه پسر خانواده. راهکارهای متعددی برای ادامه اینگونه ازدواجها از سوی روانشناسان پیشبینی میشود.
اول اینکه اگر با رضایت خانوادههای هر دو طرف چنین ازدواجی سر گرفت در مرحله اول مرد باید جایگاه خود یعنی ستون خانواده را حفظ کند. وقتی قدرت مدیریت به مرد داده شود مرد خود ساخته شده و میتواند بهعنوان مرکز ثقل خانواده تلقی شود. در عین حال باید به این گونه مردان تفهیم شود که نباید وابستگی مالی و فکری به خانواده خود داشته باشند و خود مستقل فکر کرده و عاقلانه تصمیم بگیرند.
اما زن نیز باید دغدغه حفظ شادابی و جوانی خود را داشته باشد و از سویی ادبیات آمرانه را از خود دور کند، زیرا دستور دادن به مردان موجب خشم آنها شده و طراحی و نقشهکشیهای زنانه آنان را کلافه میکند. در عین حال توجه و محبت مرد به زن در این میان بسیار ضروری است تا زن احساس نکند به مرور زمان جایگاه خود را ازدست داده و اختلاف سنی باعث سردی رابطه بین دو طرف شده است.
پشیمانی از ادامه زندگی مشترک
در اینگونه ازدواجها برای پسرها بیشتر کمبودهای دوران کودکی مطرح است که با دارایی و ثروت دختر پر خواهد شد؛ اما پس از پر شدن خلأهای کودکی یا نوجوانی احساسات کنار رفته و عقل جای آن را میگیرد و در این زمان است که عاقبت ازدواج مشخص میشود. براساس تحقیقات انجام شده در این مورد پس از آنکه از شر و شور و خواستههای دو طرف کاسته میشود، هر دو طرف سر به نارضایتی و مخالفت میگذارند.
زمانی که زن از همسرش خیلی بزرگتر باشد چون بسیاری از امور را تجربه کرده است در دام پند و اندرز و بکن نکن دائم میافتد. یعنی به جای نقش همسری، نقش مادری را در زندگی ایفا میکند.
همین امر باعث ایجاد حس کودکی در مرد و سپس خشم و عصبانیت در وی میشود. در عین حال زن برای اینکه از ارتکاب مرد به اشتباهات مادی و غیرمادی جلوگیری کند، مدام وی را کنترل میکند. کنترل دائم مرد نیز باعث خشم و عصبانیت وی و ایجاد اختلاف در روابط زناشوییشان میشود. زن برای پایداری زندگی و رضایت همسرش باید اقدام به امور و کارهایی کند که مربوط به سن واقعیاش نبوده و برای جوانترهاست. ادامه این روند و بازی پس از مدتی زن را خسته میکند.
انگیزههای مالی و اجتماعی
اما در کنار دلایل روانشناختی ازدواج پسران با دختران بزرگتر از خود، باید به یاد داشت که انگیزههای دیگری نیز به تشویق پسران به این امر دامن میزند. پدیدهای که امروزه در مورد ازدواج دختران بزرگتر با پسران کوچکتر شاهد آن هستیم، ناشی از به همریختگی بازار کار و درآمد برای زنان و مردان است. بیکاری مردان مسالهای است که منجر به این مبادله اقتصادی و اجتماعی شده است؛ یعنی این مردان ترجیح میدهند با دخترانی که مسنتر هستند، اما شاغلند یا بهطور کلی دارای شرایط اقتصادی خوبی هستند، ازدواج کنند.
کمبود عاطفه یا کمبود مسئولیت
وقتی صحبت از خانواده میشود ناخودآگاه نقش همسر، پدر، مادر و فرزندان در ذهن نقش میبندد و برای هر کدام وظایف، مسئولیتها و حقوقی درنظر گرفته میشود. همیشه از مردان بهعنوان مدیر، سرپرست و مسئول خانواده یاد میشود که لازم است در موارد گوناگون با همفکری دیگر اعضای خانواده تصمیمگیری کنند؛ اما در صورتی که زن مسنتر از مرد باشد به لحاظ فکری پختگی بیشتری دارد و در تصمیمات اثرگذارتر است و به این شکل نقش و جایگاه مرد متزلزل میشود.
بنابراین اختلاف سنی معکوس در ازدواج مسالهای است که نمیتوان از آن بسادگی گذشت.در ازدواج مساله تفاوت سنی بین دختر و پسر مسالهای مطرح است. برخی از روانشناسان اختلاف سنی چهار تا هفت سال و برخی دیگر دو تا شش سال را برای ازدواجهای معقول پیشنهاد میکنند، ولی بهصورت استثنا تفاوتهای سنیهای دیگری هم گزارش شده که از معیارهای روانشناختی خارج بوده، ولی موفقیتآمیز بودهاند.