یکی از نکاتی که معمولا ذهن خیلی از زوجهای جوان را مشغول میکند و گاهی بحثبرانگیز میشود، رابطه با والدین همسران است؛ یعنی رابطه عروس و مادرشوهر و حتی داماد و مادرزن. چرا همیشه بین این گروهها تعارض است و این دغدغهها و نگرانیها وجود دارد و حتی نمونه این مشکلات در فرهنگهای دیگر، حتی در جوامع غیرسنتی غربی هم دیده میشود؟
خیلیها رابطه خوبی با مادرشوهرشان دارند
بهتر است قبل از هرچیز یک سوال از خودمان بپرسیم؛ آیا در جامعه اطراف ما خانوادههایی هستند که رابطه بین مادرشوهر و عروس و همچنین مادرزن و داماد، خوب و حمایتکننده باشد؛ روابطی که هر دو طرف از آن احساس خوبی داشته باشند و از حضور در کنار هم لذت ببرند؟ در واقع تعداد خانوادههایی که مادرشوهر، عروسش را به عنوان دختر خانواده و مادرزنی که دامادش را به عنوان پسرش پذیرفته کم نیست و فکر میکنم اگر همه ما کمی با دقت به اطرافمان نگاه کنیم، متوجه میشویم که تعداد این خانوادهها اصلا کم نیست.پس این یک قاعده و قانون کلی نیست و اگر در این زمینه با تعارض روبرو هستیم، باید به آن به عنوان یک مساله نگاه و برای برطرف کردنش تلاش کنیم.
آزردگی مادرشوهر طبیعی است!
زوجهای جوانی که وارد زندگی مشترکشان میشوند، باید به این نکته توجه کنند که والدین همسرشان (چه زن و چه مرد) نسبت به فرزندشان احساس مالکیت دارند و وقتی احساس میکنند این مالکیت را باید با دیگری شریک شوند و نفر سومی وارد رابطه والد و فرزندی میشود، احساس عدمامنیت و از دست دادن سراغشان میآید. به هرحال مادری که 30-20 سال فرزندش (دختر یا پسر) را بزرگ کرده، برایش آرزوهای زیادی داشته و از بودن در کنار فرزندش حس خوبی داشته و این حس تعلق حس امنیت، ارزشمند بودن و مفید بودن را به او میداده، حالا در مقطعی قرار گرفته که باید از فرزندش جدا شود و شاید حس کند که نتیجه همه تلاشها و خوندلخوردنها، تنهایی خودش شده!این احساسات در خانوادههای کمجمعیتتر قویتر است. همچنین گاهی در بعضی خانوادهها یکی از فرزندان فرد کلیدی خانواده است و نقش پررنگتری دارد.
وقتی قرار باشد این فرد کلیدی، زندگی مستقلی را با همسرش آغاز کند، مسلما آزردگیهایی در خانوادهاش ایجاد میشود. پس باتوجه به این مسائل بهتر است اول این احساس را بشناسیم و با آن همدل شویم و دوم اینکه روی نقاط حساس این رابطه دست نگذاریم تا آزردگیهای فرد را تحریک نکنیم.
همه خانوادهها مشکلاتی دارند
خارج از روابط نظام خانوادههای دوم، یعنی روابط زوجهای جوان با خانوادههای اول (والدین عروس و داماد) باید به این نکته توجه کرد که همه خانوادهها میان خودشان با چالشهایی روبرو هستند؛ والدین با یکدیگر، فرزندان با یکدیگر، فرزندان با والدین و ... اما از آنجا که یک پیشفرض منفی درباره رابطه عروس و مادرشوهر و همینطور داماد و مادرزن وجود دارد، حساسیت ایجاد میشود و مشکلات عروس خانم با مادرشوهر یا آقای داماد با مادرزن بزرگتر از آنچه که هست، دیده میشود.اگر در حوزه مهارتهای زندگی در زمینه مهارتهای ارتباط موثر تمرکز کنیم، میتوانیم از بروز این مشکلات پیشگیری کنیم. در واقع همه زوجهای جوان باید این مهارت ضروری را یاد بگیرند و آن را توسعه دهند.
شاید مشکل از «مدل ارتباطی» شماست!
خوب است زوجها از خود بپرسند: «آیا من در مدل برقراری ارتباط با خانواده همسرم مسلط هستم یا نه؟ آیا میتوانم هیجانهای خودم را کنترل کنم؟ آیا در برقراری ارتباط میتوانم طوری رفتار کنم که مانع از سوءتفاهم و پیشگیری از بروز اختلاف شود؟»اگر هرکدام از ما مسئول مدل و سبک ارتباطی خودمان و دنبال یادگیری مدلهای ارتباط موثر و ارتباطهای اجتماعی باشیم، گامی اساسی در پیشگیری از بروز مشکلات برداشتهایم.
نکته دیگری که نباید فراموش شود این است که نظام خانوادههایی که یک دختر و یک پسر دارند و نهایتا یک عروس و یک داماد به خانوادهشان اضافه میشود با نظام خانوادههای پرجمعیت که چند عروس و چند داماد دارند، کاملا متفاوت است. در خانوادههای پرجمعیت که بیش از یک عروس و داماد وجود دارد، بحث مقایسه رفتارها، چه مقایسه رفتار عروسها با مادرشوهر و چه مادرشوهر با هرکدام از عروسها پیش میآید.مثلا عروسخانمی که از لحاظ معاشرتی رفتار گرمتری دارد، میتواند رابطه صمیمانهتری با والدین همسرش برقرار کند و والدین همسرش ایشان را بیشتر میپذیرند و در مقابل عروس خانم یا آقا دامادی که مدل برقراری ارتباطش برگرفته از الگوی اجتنابی باشد، طبیعتا در نظام خانواده کسی نمیتواند با این فرد ارتباط داشته باشد! حالا فرض کنید فردی عروس یا داماد خانوادهای شده که مدل برقراری ارتباط آن خانواده اجتنابی است و مهارت کمی در برقراری ارتباط دارند و خود فرد هم در حوزه ارتباطی ضعیف باشد؛
این موضوع باعث تشدید مشکل ارتباطی میشود و احتمال بروز سوءتفاهمها بیشتر خواهد شد. مثلا فرد تصور میکند خانواده او را تحویل نمیگیرند و عروس و داماد دیگر (که رفتارش صمیمانه است) را بیشتر دوست دارند. در صورتیکه مسئول کیفیت این ارتباط خودمان هستیم؛ اصل موضوع این است که اگر مراقب جهت فلش مسئولیت باشیم، راحتتر شرایط و موقعیت خود را میپذیریم و در فرصت مناسب دنبال راهی برای رفع این مشکل هستیم.
همسرتان را واسطه نکنید
مشکلی که معمولا در چنین تعارضهایی پیش میآید، این است که زوجها همسرشان را مسئول رفتار والدینشان میدانند و مثلا میگویند: «ببین پدر و مادرت چقدر به من بیتوجهاند!» و از همسرشان میخواهند در مقابل ساختار خانوادهاش بایستد. به این ترتیب تعارض اولیهای که بهدلیل سوءتفاهم ایجاد شده، به یک منازعه یا مجادله تبدیل میشود.حتی اگر فرد به خانوادهاش گلایههای همسرش را منتقل کند و مثلا بگوید: «شما با همسر من رفتار خوبی ندارید اما همسر برادرم را خیلی تحویل میگیرید» قطعا پاسخ خواهد شنید که: «همسر برادرت رفتار صمیمانهای دارد، با ما راحت است و اینجا را مثل خانه خودش میداند اما همسر تو اینطور نیست!»
مسلما چنین جوابی، فرد را در تعارض قرار میدهد؛ از سویی پاسخی منطقی و مبتنی بر شواهد شنیده و از طرفی همسرش (عروس یا داماد خانواده) او را تهدید کرده که «یا این شرایط را درست میکنی یا من هم فلان کار را خواهم کرد!» این رفتار و شرایطی که پیش میآید، به خودیخود پایهریز اختلافات جدیتری در خانواده میشود.
یادتان باشد ...
وجود یک پیشفرض که چون این فرد «مادرشوهر» یا «مادرزن» است پس ... یعنی «سوگیری ذهنی» و مادامی که درگیر سوگیری ذهنی باشیم، در فضا و محیط بیرونی هر اتفاقی که بیفتد، تحلیل ما از آن موقعیت بر اساس همان سوگیری ذهنی و پیشفرض ذهنی خواهد بود و به همین دلیل خیلی اوقات تحلیل و برداشت درستی از موقعیتها نخواهیم داشت. پس باید نگرشمان را عوض کنیم: رابطه با خانواده همسر یک رابطه انسانی است و تابع قوانین و قواعد انسانی به صورت عام است.
یعنی اگر من در سبک ارتباطم مراقب تن صدا، آهنگ صدا، نحوه نگاه کردن و جملات و واژههایی که به کار میبرم، نباشم یا ارتباطم را مدیریت نکنم، باعث بروز سوءتفاهم خواهم شد؛ به همین دلیل مسئول سبک ارتباط با خانواده، خودم هستم.حالا اگر تمام اصول را رعایت کردم و باز تعارض ایجاد شد، در قدم بعدی به جای تحت فشار قرار دادن همسر و واسطه قراردادن وی برای حل مساله، باید به شکل همفکری با همسر، موضوع را باز کرد و فهمید مشکل از کجا شروع شده و راهحلی برایش پیدا کنیم. اگر در نهایت خودمان نتوانستیم مشکل را حل کنیم، باید با یک متخصص در امور خانواده مشورت کنیم تا راهحلی برای رفع مشکل یا به روشی برای به حداقل رساندن تعارضها و نیز فشار روانی وارده به خود، همسر و خانوادهمان پیدا کنیم.
برای همسرتان تعیین تکلیف نکنید!
فراموش نکنید مسئولیت ارتباط دو خانواده با یکدیگر به عهده فرد مرتبط با دو خانواده است. یعنی یک آقا تعیینکننده این است که با کدامیک از اعضای خانواده خودش قصد ارتباط دارد و خانم مسئولیت ارتباط با نظام خانواده خودش را دارد و زوج نمیتوانند همسرشان را از رفتوآمدهای خانوادگی منع کنند چراکه حق و حقوقهایی در سبک ارتباطی افراد وجود دارد. در عین حال همسران نمیتوانند یکدیگر را مجبور به حضور در سبکهای ارتباطی یکدیگر کنند.
اگر زوجی به این نقطه رسیدند که یکی از آنها راغب به ارتباط با خانوادهاش بود و دیگری این ارتباط را نمیپذیرفت، مسلما در طولانیمدت از لحاظ عاطفی و احساسی دچار مشکل خواهند شد بهخصوص اگر این معضل در ساختار خانواده گسترش پیدا کند. در این موارد نیز بهتر است افراد به متخصص مراجعه کنند تا مشخص شود مشکل از کجا نشات گرفته. در نهایت دوباره تاکید میکنم هیچ آقا یا خانمی نمیتواند همسرش را از رفت و آمد با والدین و اقوام درجه یک منع کند چراکه این مسائل ماهیتهای هویتی دارند و اگر این کار انجام شود، به هویت همسرمان آسیب رساندهایم.