سارا قاسمی جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۰

قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران ـ 64)

بگو اى اهل كتاب بیایید بر سر سخنى كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریك او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض كردند بگویید شاهد باشید كه ما مسلمانیم [نه شما]

دعوت به سوى وحدت‏

قرآن نخستین بار در ضمن آیات گذشته مسیحیان را دعوت به استدلال منطقى كرد و پس از مخالفت، دعوت به مباهله نمود و چون دعوت به مباهله به مقدار كافى در روحیه آنها اثر گذاشت، به دلیل اینكه حاضر به مباهله نشدند و شرایط ذمه را پذیرفتند، بار دیگر از این آمادگى روحى استفاده كرده، مجدّداً شروع به استدلال مى ‏كند- ولى این استدلال با استدلالات سابق تفاوت فراوان دارد.

در آیات گذشته دعوت به سوى اسلام  با تمام خصوصیات بود ولى در این آیه دعوت به نقطه ‏هاى مشترك میان اسلام و آیین هاى اهل كتاب است.

در واقع قرآن با این طرز استدلال به ما مى ‏آموزد، اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همكارى كنند بكوشید لااقل در اهداف مهم مشترك همكارى آنها را جلب كنید و آن را پایه‏اى براى پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.

آیه فوق یك نداى وحدت است در برابر تمام مذاهب آسمانى به مسیحیان مى‏ گوید: شما مدعى "توحید" هستید و حتى مى‏ گویید مسأله "تثلیث" (اعتقاد به خدایان سه ‏گانه) منافاتى با "توحید" ندارد و لذا قایل به وحدت در تثلیث مى ‏باشید.

و همچنین یهود در عین سخنان شرك آمیز "عزیر" را فرزند خدا پنداشتند مدعى توحید بوده و هستند.

قرآن به همه آنها اعلام مى ‏كند: ما و شما در اصل توحید مشتركیم بیایید دست به دست هم داده این اصل مشترك را بدون هیچ پیرایه‏اى زنده كنیم و از تفسیرهاى نابجا كه نتیجه آن شرك و دورى از توحید خالص است خوددارى نمائیم.

جالب اینكه در این آیه با سه تعبیر مختلف روى مسأله یگانگى خدا تأكید شده است اول با جمله "أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ" (جز خدا را نپرستیم) و بعد با جمله "لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً" (كسى را شریك او قرار ندهیم) و سومین بار با جمله "وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ" (بعضى از ما بعضى دیگر را به خدایى نپذیرد).

ضمناً جمله اخیر اشاره لطیفى به این حقیقت است كه مسیح یكى از افراد انسان و هم نوع ما است نباید او را به خدایى شناخت.

این احتمال نیز وجود دارد كه: بعضى از علماى منحرف اهل كتاب از مقام خود سوء استفاده مى‏ كردند و حلال و حرام خدا را به دلخواه خویش تغییر مى ‏دادند و دیگران از آنها پیروى مى‏ كردند.

توضیح اینكه: از آیات قرآن استفاده مى‏ شود كه در میان علماى اهل كتاب جمعى بودند كه احكام خدا را طبق "منافع" یا "تعصب هاى" خود تحریف مى‏ كردند، و از نظر منطق اسلام كسى كه از چنین افرادى دانسته پیروى بدون قید و شرط كند یك نوع عبودیت و پرستش نسبت به آنها انجام داده است.

دلیل این موضع روشن است زیرا قانونگذارى و تشریع حلال و حرام مربوط به خداوند است، هر كس دیگرى را در این موضوع صاحب اختیار بداند او را شریك خدا قرار داده است.

مفسران در ذیل این آیه چنین نقل كرده‏اند كه: "عدى بن حاتم" كه قبلاً مسیحى بود و سپس اسلام آورد، بعد از نزول این آیه از كلمه "اربابا" (خدایان) این چنین فهمید كه قرآن مى‏ گوید اهل كتاب بعضى از علماى خود را مى ‏پرستند، لذا به پیغمبر عرض كرد: ما هیچ گاه در زمان سابق علماى خود را عبادت نمى‏ كردیم! پیامبر فرمود: آیا مى ‏دانستید كه آنها به میل خود احكام خدا را تغییر مى‏ دهند و شما از آنها پیروى مى ‏كردید؟

"عدى" گفت: آرى. پیامبر صلی الله و علیه و آله فرمود: این همان پرستش و عبودیت است! (مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث)

در حقیقت اسلام بردگى و استعمار فكرى را یك نوع "عبودیت و پرستش" مى ‏داند و به همان شدتى كه با شرك و بت پرستى مبارزه مى‏كند، با استعمار فكرى كه شبیه بت پرستى است نیز مى‏ جنگد.

ولى باید توجه داشت كه "ارباب" صیغه جمع است، بنابراین نمى ‏توان تنها از این آیه نهى از پرستش عیسى را استفاده كرد ولى ممكن است منظور از آیه هم نهى از عبودیت مسیح باشد و هم از عبودیت دانشمندان منحرف! سپس در پایان آیه مى ‏فرماید: "اگر آنها (بعد از این دعوت منطقى به سوى‏ نقطه مشترك توحید باز) سر تابند و رویگردان شوند، بگویید گواه باشید كه ما مسلمانیم" و تسلیم حق هستیم و شما نیستید (فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)

بنابراین دورى شما از حق در روح ما كمترین اثرى نمى ‏گذارد و ما همچنان به راه خود یعنى راه اسلام ادامه خواهیم داد. تنها خدا را مى ‏پرستیم و تنها قوانین او را به رسمیت مى ‏شناسیم و بشرپرستى به هر شكل و صورت در میان ما نخواهد بود.

بحث لغوی:

تعالوا: بیائید. اسم فعل است مفرد آن «تعال» می باشد.

ارباب: جمع ربّ. مراد از آن در اینجا قانونگذار و مدبّر است، ربّ در اصل به معنى تربیت می باشد، اطلاق آن بر مربّى به طور استعاره است (قاموس قرآن).

 

پیام ‏های آیه:

1ـ مسلمانان باید بر سر مشتركات، با اهل كتاب به توافق برسند. «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ ...»

2ـ باید در دعوت به وحدت، پیش قدم بود. «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ»

3ـ اگر به تمام اهدافِ حقّ خود دست نیافتید، از تلاش براى رسیدن به بعضى از آن خوددارى نكنید. «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ ...»

4ـ یكى از مراحل تبلیغ، دعوت به مشتركات است. «كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ» قرآن مى ‏تواند محور مشترك خوبى براى دعوت باشد، زیرا هم تاریخ انبیاء را دارد و هم از تحریف به دور بوده است.

5ـ در تبلیغ و دعوت دیگران، باید به عقاید حقّه و مقدّسات طرف مقابل، احترام گذارد. «كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ»

6ـ یگانه پرستى و بیزارى از شرك، از مشتركات تمام ادیان آسمانى است. «كَلِمَةٍ سَواءٍ»، «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ»

7ـ توحید، سبب تعالى انسان است. «تَعالَوْا» در جایى به كار مى‏ رود كه دعوت به رشد و بالا آمدن باشد. «تَعالَوْا»، «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ»

8ـ اطاعت بى ‏چون و چرا از دیگر انسان‏ها، نشانه‏ى پذیرش نوعى ربوبیّت براى آنها و یك نوع عبودیّت براى ماست. در حالى كه همه‏ى انسان‏ ها با یكدیگر مساوى هستند. «لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً»

9ـ اندیشه‏ى آزاد و شخصیّت مستقل، شعار قرآن است. «لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً»

10ـ اعراض و سرپیچى مخالفان نباید در اراده و ایمان ما اثر بگذارد. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»

11ـ هر مبلّغى باید سرپیچى و اعراض مردم را پیش بینى كند تا مأیوس نشود. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا ...»

12ـ پس از استدلال و برهان، جَدل را قطع كنید. «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا ...»

13ـ بندگى خدا، نفى شرك و طرد حاكمیّت غیر خداوند، از ویژگى‏ هاى یك مسلمان واقعى است. «اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»



شارژ سریع موبایل